بازگشت

آزادي بي هدف


برخي تعريف ها و تفسيرها از آزادي ، كه از سوي بعضي از مكتب ها و نظريه پردازها ابراز شده است ، ترسيم كننده «آزادي بي هدف » است . از ديدگاه آنها، آزادي به مفهوم «عدم دخالت » ، «بي تفاوتي » و رها كردن افراد به حال خود است . اين گروه دخالت و نظارت دولت و غير دولت - جز به صورت حداقل و در چارچوب تأمين نظام و امنيت - را نفي مي كنند.

ليبراليسم تقريباً از آغاز ظهور (سده هفدهم ميلادي ) تا مدت ها چنين عقيده و روشي داشت . «جان لاك » دانشمند انگليسي كه از او به عنوان «بنيان گذار ليبراليسم » ياد مي شود، در سخني كه از او نقل شده است ، مي گويد:

«بگذار هر فرد نابود كند يا بنا نهد و يا بسازد... هيچ كس گله نمي كند. هيچ كس او را (در دنيا) مورد سؤال قرار نمي دهد. او آزادي خود را داراست » (مقصود جان لاك ، با توجه به مباني فكري وي ، آزادي در اموال ، افكار و افعال مربوط به خود است ، نه ساختن و خراب كردن اموال ديگران ).

گفتني است «جان لاك » يك ليبرال ميانه رو به حساب مي آيد. عده اي از ليبرال ها به دنبال ِ آزادي عريان تري هستند. يكي ديگر از دانشمندان غربي در تعريف آزادي مي گويد: «آزاد بودن ؛ يعني باز داشته نشدن از (هر) كاري كه شخص مي خواهد انجام دهد و مجبور نبودن به انجام (هر) كاري كه شخص دوست ندارد انجام دهد.» سپس اضافه مي كند: «هر گونه محدوديتي بر اين قدرت دو پهلو (انجام دادن آنچه دوست دارد و ترك آنچه دوست ندارد)، هر قدر انگيزه آن والا و هر اندازه عمل آن ضروري باشد، مخل آزادي است .»

اين دسته از ليبرال ها تأكيد مي كنند قانون و مجريان قانون در مسائل سياسي ،اخلاقي اقتصادي و غير آن ، بايد موضعي بي طرف و خنثي داشته باشند. نظارت بر امور اقتصادي ، حتي براي تأمين هدف هايي چون عدالت اجتماعي و حمايت از قشرهاي ضعيف و آسيب پذير نادرست و ضد آزادي است . افرادي چون «آدام اسميت » و جريان هايي چون «مكتب منچستر» كوشيدند براي اين گونه آزادي - در بعد اقتصادي - لباس عملي بپوشانند. همان گونه كه اشاره شد، در بعد سياسي ، ديني و فرهنگي نيز همين منطق بر ليبراليسم حاكم است . اين كه مردم خدا را مي پرستند يا شيطان را، به دولت و مديريت جامعه مربوط نيست . نشريه اي كه از اصول انساني و معنوي حمايت مي كند، با نشريه اي كه از فحشا و بي بند و باري و نژاد پرستي ترويج مي كند، از نظر قانون مساويند. تا زماني كه نظم و امنيت ظاهري رعايت مي شود، خواست و عمل هر كس - هر چند انحرافي شيطاني - محترم است و به تعبير يكي از ليبرال ها: «خواست هر انساني (هر كس مي خواهد باشد) براي خود قانوني حاكم است .» .اگر بخواهيم به اين نظريه (باتوجّه به سخنان برخي از هواداران آن ) صورتي عملي بدهيم ، بايد گفت : آزادي در تمام عرصه هاي اقتصادي ، سياسي ، فرهنگي و... خود، تضمين كننده پيشرفت جامعه است .همان گونه كه رقابت و آزادي اقتصادي به رشد اقتصادي مي انجامد، آزادي در همه عرصه هاي سياسي ، فرهنگي و مانند آن نيز عامل شكوفايي استعدادها و عرصه هر چه بيشتر و بهتر روش ها و منش ها مي گردد. جامعه نيز راه تكاملي خود را از ميان همين تنوع و گوناگوني پيدا مي كند. به تعبير دقيق تر: «اين آزادي است كه هدف ها را تعيين مي كند،نه اين كه هدف ها آزادي را تعيين مي كنند.»

گفتني است ، مكتبي كه طرفدار اين طرز فكر است «ليبراليسم كلاسيك » و آزادي مطرح در آن را «آزادي منفي » (آزادي سلبي ، عدم دخالت ) مي نامند.

در هر صورت ، روشن است كه آزادي در اين تعريف غير مسئولانه ، ولنگارانه و فاقد مبناي صحيح ، نمي تواند مطلوب و قابل دفاع باشد. گذشت زمان نيز نادرستي و ناكارآمدي آن را به وضوح نشان داد. به رغم موفقيت نسبي و كوتاهي كه ليبراليسم كلاسيك در آغاز به خاطر شرايط ويژه آن زمان به دست آورد، به زودي ضعف و انحراف بنيادي آن آشكار گرديد؛ فسادهاي اجتماعي ، ستمگري و زورگويي اشراف و سرمايه داران ، فقر و بدبختي توده هاي زيادي از مردم ، به ويژه وضعيت اسف بار كارگران (با حداكثر كار و حداقل دست مزد) و... شرايط غير قابل تحمل و انفجارآميزي ايجاد كرد.

ظهور مكتب هاي ليبراليسم بود كه با ابزار «آزادي » صورت مي گرفت . عاقبت ،ليبراليسم ، بعد از ظهور پيامدهاي ناگوار خويش و پس از كش و قوس هاي بسيار، مجبور به تجديد نظر در افكار و رفتار خود شد و آن را به صورتي جديد بازسازي كرد. در ليبراليسم بازسازي شده ، كه اوج آن در «دولت رفاه » جلوه گر شد، آزادي از شكل سلبي عدم دخالت ) درآمد و تا حدودي شكل مثبت و جهت دار به خود گرفت .

لكن طراحان و معماران «آزادي مثبت » تنها در برخي ابعاد، آزادي ليبراليستي را دگرگون ساختند. هدف آنها بيشتر تصحيح آزادي در حوزه اقتصاد و برخي امور اجتماعي بود كه به صورت پذيرش دخالت و نظارت نسبي دولت ، در همين محدوده ، جلوه گر شد.آزادي در ديگر حوزه ها، به ويژه در عرصه فرهنگي ، ديني و اخلاقي هم چنان دست نخورده باقي ماند و صفت سلبي و بي هدفي خود را حفظ كرد. گويا آشكار بودن ناهنجاري هاي اقتصادي (و برخي امور اجتماعي ) چشم آنها را تنها بر ضعف ها و انحراف هاي اقتصادي و مانند آن گشود و در ساير موراد در غفلت ليبراليستي باقي ماندند.