بازگشت

فرآيند الگو برداري


طرح اين سؤال ها ضروري است :

چرا انسان ها به دنبال الگو هستند؟

چگونه انسان ها از الگو تأثير مي پذيرند؟

شرايط لازم الگو بودن چيست ؟

براي پاسخ به آنها بيان دو نكته لازم است :

اول : آدمي موجودي است تأثيرپذير و تأثيرگذار و قطعاً از محيط اجتماعي و انسان هاي ديگر تأثيرپذير است كه اثبات آن از هر گونه استدلالي بي نياز است .

دوم : تقليد، يكي از فرآيندهاي رواني انسان است كه پايه و اساس بسياري از يادگيري هاي او به - شمار مي رود. گرايش و ميل به تقليد به قدري در انسان رايج است كه برخي از روانشناسان آن را غريزه دانسته اند.

از آن جا كه اسوه گزيني با نوعي اطاعت و پيروي از غير همراه است ، ممكن است كم كم زمينه براي اطاعت كوركورانه و به دور از هر گونه استدلال فراهم گردد. قرآن كريم تقليد كوركورانه از پدران را در موارد متعددي مورد نكوهش قرار مي دهد. مرحله ديگر تقليد به اين معنا است كه فرد با آگاهي كافي و با اختيار كامل رفتار ديگران را نيكو مي يابد و از آن تقليد مي كند.

با توجه به آنچه گذشت در تحليل تأثيرپذيري انسان از الگو مي توان گفت كه انسان به دليل كمال خواهي ، اهداف و آرزوهايي را در سر مي پروراند و هنگامي كه با الگويي رو به رو مي شود و كمال مطلوب خويش را در آن مي يابد، از نظر عاطفي نوعي قرابت و هماهنگي بين خود و الگو احساس مي كند. از سويي ، احساس نياز به آن كمالي كه در الگو هست ، سراسر وجود الگوپذير را مي گيرد اين دو عامل (هماهنگي عاطفي با الگو و احساس نياز به آن ) موجب مي شود تا الگوپذير به دنبال الگو برود. در چنين موقعيتي ، به دليل تأثيرپذيري انسان از محيط بيروني ، با بهره گيري از ميل به تقليد، تحت تأثير الگو قرار مي گيرد و سعي مي كند رفتار خود را با الگو همانند سازد.

به بيان ديگر: الگوپذير، الگو را مصداقي خارجي و عيني براي اهداف و آرزوهاي خويش مي بيند و آرزوهاي خويش را امري امكان پذير و قابل تحقق - و نه خيالي و افسانه اي - مي يابد.

نكته قابل توجه اين كه ، شرط اساسي در اين تأثيرگذاري ، صداقت و برخورداري الگو از كمال مطلوب است . لذا بايد الگوهاي ارائه شده حرفي براي گفتن داشته باشد و قابليت الگودهي و اسوه بودن را دارا باشد و گرنه :



ذات نايافته از هستي بخش

كي تواند كه شود هستي بخش ؟



هم چنين امير المؤمنين (ع) مي فرمايد: «كيف يصلح غيره من لم يصلح نفسه ؟»

- هر چه الگوها از كمال بيشتري برخوردار باشند دايره تأثير و قدرت نفوذ آنها در الگوپذير بيشتر است . علاوه بر كمال ، جامعيت الگوها نيز سهم وافري در اين تأثيرگذاري دارد. يعني اگر الگوها هم در ابعاد مختلف صلاحيت داشته باشند و هم در هر جهت در حداعلي از ويژگي ها برخوردار باشند، از جاذبيت و تأثير بيشتري برخوردار خواهند بود. در اين صورت جا دارد كه الگوپذير، بدون چون و چرا به تبعيت و پيروي از آنها همت گمارد.

در سوره انعام پس از ذكر مطالبي درباره پيامبران گذشته ، به پيامبر (ص) مي فرمايند: اولئك الذين هدي الله فبهديهم اقتده ...؛ آنان كساني بودند كه خداوند ايشان را هدايت كرد و مي توانند جنبه الگويي داشته باشند و تو اي پيامبر به هدايت آنان اقتدا كن ، نه به خودآنها.

به فرموده علامه طباطبايي (ره ) خداوند مي فرمايد كه به هدايت آنان اقتدا كن و نفرمود: «بهم اقتده ؛ به آنان اقتدا كن »، زيرا شريعت پيامبر (ص) شرايع آنان را نسخ نموده و قرآن فراتر از كتاب هاي آنان است .

هم چنين امام علي (ع) مؤمنين را به همين گونه پيروي از اهل بيت پيامبر (ص) سفارش مي فرمودند: «به خاندان پيامبرتان بنگريد و بدان سو كه مي روند برويد و پي آنان را بگيريد كه هرگز شما را از راه رستگاري بيرون نخواهند كرد و به هلاكتتان نمي اندازند.اگر نشستند بنشينيد و اگر برخاستند برخيزيد. بر آنان پيشي مگيريد كه گمراه مي شويد و از آنان پس نمانيد كه تباه مي گرديد.»

- نزديكي و هماهنگي ميان الگو و الگوپذير و رعايت تناسب همه جانبه ، فرايند الگوبرداري و همانند سازي را سرعت مي بخشد، انگيزه مرتبي را در اين امر افزايش مي دهد و اعتماد به نفس را در وي تقويت مي كند. به اين معنا كه هر چه فاصله بين الگو و الگوپذير كم تر باشد و از لحاظ فرهنگي ، جنسيت ، سن و ديگر جهات به هم نزديك تر باشند، انگيزه بيشتري براي تبعيت و همانند سازي در الگوپذير به وجود مي آيد، زيرا دراين حالت ، الگو را از خود مي داند و يك نوع ارتباط عاطفي نسبت به او پيدا مي كند، مثلاً اگر براي كودكان اسوه هايي از زندگاني ائمه معصومين (ع) در سنين كودكي بيان شود و يا كودكان نمونه و شاخص - مثل كودكان در كربلا - به آنان معرفي گردد و در مورد دختران ،بانوان ، مردان و جوانان هم به همين صورت عمل شود، نتيجه بسيار مطلوب خواهد بود.

قرآن كريم هم از اين نكته غافل نبوده و براي اقشار مختلف الگو معرفي كرده است . خداوند در اولين گام ، براي هدايت انسان ها، پيامبراني از جنس خودشان فرستاده است تا هم بشر با الگوي خويش احساس بيگانگي نكند و هم به او بفهماند كه تو هم مانند اين پيامبران بشر هستي و مي تواني با تلاش و تبعيت از اين الگوها از همين كمالات برخوردار شوي . هم چنين سيره اولياي الهي و معصومين (ع) الگوهاي نزديك و دست يافتني و جاودانه - همه زماني و همه مكاني - است .

- هماهنگي ميان افعال و گفتار الگوهاي ارائه شده ، نكته ديگري است كه بسيار حائز اهميت است . مثلاً اگر الگوهاي گفتاري با الگوي رفتاري هماهنگ باشد و قول و فعلش يك ديگر را تصديق كنند به وحدت رفتار و تثبيت آن در متربي و الگوپذير بسيار كمك مي كند. در حالي كه عدم هماهنگي بين آنها منجر به دوگانگي رفتار در متربي خواهد شد. با توجه به عصمت ائمه اطهار(ع) تصور عدم هماهنگي محال است ، زيرا تمام سخن آنان عين رفتارشان و تمامي كردارشان عين گفتارشان است . امير المؤمنين (ع) كه الگوي همه انسان هاي وارسته است قسم ياد مي كند كه من چيزي را كه خود عمل نمي كنم ، به شما نمي گويم : «اي مردم ، سوگند به خدا، شما را به طاعتي ترغيب نمي كنم ،مگر آن كه از شما پيشي مي گيرم و شما را از معصيتي منع نمي كنم ، مگر آن كه پيش از شما از آن باز مي ايستم .»

- تداوم و استمرار در ارائه الگو نيز بسيار مهم است ، چون كه انسان همواره دچار فراموشي و غفلت مي گردد و همين غفلت ، مسير حركت تكاملي وي را منحرف مي سازد وچه بسا در مسير انحرافي با سرعت پيش مي رود. ارائه پي در پي الگوها مي تواند تا حد زيادي اين آسيب را خفيف و كم رنگ سازد. يادآوري و زنده نگهداشتن الگوها از طريق نام گذاري افراد، اماكن ، و اشياء به نام آنها، برگزاري كنگره ها و بزرگداشت ها، برگزاري مراسم اعياد و وفات ائمه اطهار(ع) نيز مي تواند در همين راستا تفسير شود. هر يك از اين موارد كه در فواصل مختلفي به انجام مي رسد مصداق عام آيه شريفه فذكرهم بايام الله است كه انسان ها را - و لو براي مدت كوتاهي - از غفلت مي رهاند و آنها را با اسوه ها پيوندمي دهد. چرا كه فان الذكري تنفع المؤمنين اين مجموعه ها نمونه هايي از شعائر الهي است كه پاسداشت آن نشانه تقواست ، چرا كه در قرآن آمده است : و من يعظم شعائر الله فانها من تقوي القلوب .

به هر حال ، به دليل گستردگي دامنه كاربرد روش الگودهي رعايت قواعد فوق ضروري به نظر مي رسد چرا كه ناديده گرفتن هر يك ، مي تواند ضرري به وسعت دامنه كاربرد اين روش داشته باشد.