بازگشت

نور وجود حسين از عالم ذر تا رحم


پيش از آفرينش موجودات، كه نه زماني بود و نه مكاني و نه پديده اي از پديده هاي خلقت، آفريدگار تواناي هستي برترين و نخستين پديده ي جهان هستي را كه نور وجود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود، پديد آورد و از آن نور مقدس، نور وجود علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را آفريد و همان گونه كه از روايات دريافت مي گردد، براي آنان مقامات و جايگاه هاي متعدد و جهان هاي مختلفي قرار داد:

1- برخي از روايات نشانگر آن است كه خداوند نور وجود پيامبر و امامان عليهم السلام را پيش از عرش آفريد. [1] .

2- و برخي ديگر نشانگر آن است كه نور وجود آنان را، پيش از عرش و آدم را پس از عرش، پديد آورد. [2] .

3- برخي ديگر نشانگر آن است كه: نخست نور وجود پيامبر و آن گاه انواري را به صورتهاي گوناگون در بهشت پديد آورد، تا طي مراحلي سرانجام آنها را از طريق آدم و حوا به پدر و مادر گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عبدالله و آمنه انتقال داد.آنگاه براي آنان مقامات و جايگاه هاي متعددي قرار داد؛ از آن جمله پيشاني عرش، فراز عرش، زير عرش، اطراف عرش و براي هر جايگاهي، مدت و سرآمد مشخصي مقرر داشت كه


طبق روايات، تقدم خلقت آنان بر عرش 420 هزار سال و مدت توقف آنان اطراف عرش پانزده هزار سال و زمان توقفشان زير عرش دوازده هزار سال، پيش خلقت آدم بوده است. [3] .

اينك مجال بحث گسترده در اين مورد نيست و تنها هدف بحث ترسيم برخي ويژگي هاي نور مقدس حسين عليه السلام و امتياز او بر ديگر انوار مقدس در عوالم و حالات گوناگون است در عوالمي نظير: عالم ذر، اشباح، سايه ها و به هنگام تجسم يافتن درختي در بهشت و به هنگامي كه در بهشت، در يكي از اين مراحل هستي به صورت گوشواره اي در گوش دخت والاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود.

حقيقت اين است كه منشأ اين انوار پرشكوه، در اين مراحل و در حيات گوناگون هستي، نور وجود پيامبر است و امتياز پيامبر از آن است كه نور وجودش از نور وجود حسين است، چرا كه خود فرمود:

«حسين مني و انا من حسين.» [4] .

و به هنگامه ي جدايي اين دو نور مقدس، نور حسين داراي ويژگي هاي مخصوص به خويش است.

از جمله ي آن ويژگي ها اين است كه: نظاره بر آن، موج غم و اندوه را پديد مي آورد همان گونه كه براي پيامبران خدا، از آن جمله آدم، ابراهيم و نوح اتفاق افتاد كه ديدن نور وجود او، در مرحله اي از مراحل حيات و عالمي از عوالم وجود، غم و اندوه بر آنان روي آورد و بر او گريستند. [5] .

و نيز شنيدن و بر زبان آوردن نام مقدس او نيز حزن انگيز است و همين گونه است هر آنچه به نور وجود آن حضرت پيوند بخورد؛ همانطوري كه در روايت كشتي نوح و ميخ هاي پنجگانه اي كه جبرئيل براي او آورد تا در اطراف كشتي بكوبد، اين مطلب آمده است كه حضرت نوح هر كدام از ميخ ها را به نام يكي از انوار پنجگانه برداشت، اما هنگامي كه ميخ منسوب به آن حضرت را برداشت درخشيدن گرفت و از آن رطوبتي خونرنگ احساس كرد و هنگامي كه دليل آن را پرسيد، پاسخ اين بود كه: «اين ميخ منسوب به نام مقدس حسين عليه السلام است و رطوبت خونرنگ آن نيز، نشانگر شهادت ويژه او در راه حق و عدالت است.» [6] .


از ويژگي هاي ديگر نور وجودش آن است كه اين نور در مراحل گوناگون انتقال از طريق نياكان پيامبر، به صورت درخشندگي و نورانيت ويژه اي در پيشاني آنان تجلي داشت و به تدريج از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شد [7] و چون آنان تنها حامل و ظرف و وسيله ي انتقال اين نور بودند و خود از جنس آن نبودند با انتقال نور به نسل ديگر، اثرش نيز از چهره و پيشانيشان ناپديد مي گشت، اما در وجود دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدان دليل كه خود از جنس همان نور بود، ظهور و بروزي آنگونه نداشت، اما اثري خاص در چهره ي فاطمه عليها السلام نهاد كه پيامبر مي فرمود:

«دخترم! من در پيشاني تو، درخشندگي و نورافشاني خاصي مي نگرم و اين نشانگر آن است كه به زودي حجت خدا بر بندگانش را به دنيا خواهي آورد.» [8] .

و خود بانوي نمونه ي اسلام مي فرمود: «هنگامي كه حامل نور وجود حسين عليه السلام بودم در شب هاي تار، نياز به چراغ نداشتم چرا كه به هر طرف روي مي آوردم، نورباران مي گشت.» [9] .

از خصوصيت ديگر نور وجود آن حضرت، يكي هم اين بود كه نه تنها در تاريكي درخشندگي و جلوه گري داشت، بلكه به گونه اي بود كه در زير نور شديد نيز ظاهر مي گشت.

و نيز داراي اين ويژگي بود كه هيچ مانع و حجاب و پرده اي از تلألؤ و نورافشاني او مانع نمي شد؛ همان گونه كه در مورد پيكر به خون آغشته اش گفتند كه: «تا كنون هيچ شهيد به خاك و خون آغشته اي به نورانيت چهره ي او نديده ايم.» [10] .

نور چهره ي فروزانش همانند ستون نوري بر آسمان تلألؤ داشت و خاك و خوني كه بر چهره ي مقدسش نشسته بود، نمي توانست مانع درخشش خورشيد جهان افروزي شود كه بر خاك تيره افتاده بود.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 25، ص 17.

[2] بحارالانوار، ج 25، ص 18.

[3] بحارالانوار، ج 44، ص 242.

[4] بحارالانوار، ج 43، ص 261، ح 1.

[5] بحارالانوار، ج 44، ص 243.

[6] بحارالانوار، ج 44، ص 230.

[7] بحارالانوار، ج 25، ص 3 و 20.

[8] بحارالانوار، ج 43، ص 272.

[9] بحارالانوار، ج 43، ص 273.

[10] بحارالانوار، ج 45، ص 57.