بازگشت

راه نجات


مرحله ي چهارم از تحول دروني، حالت اميد و نگرش به وسايل نجات و راه هاي رهايي بود. هنگامي كه در ميان وسايل نجات مربوط به پيشوايان نور به دقت انديشيدم، دريافتم كه ميان همه ي آنها، آنچه از نظر ثمره، بهترين و از نظر پاداش، بزرگترين و از نظر اوج دادن انسان، اوج دهنده ترين و از نظر رسيدن به هدف،


آسانترين و از نظر شرايط موفقيت، سهل و ساده ترين و از نظر هزينه و امكانات، سبك ترين و از نظر بازدهي و ياري رساني، جامع ترين وسايل نجات و كاميابي و پيروزي است، همان وسايل نجاتي است كه مربوط به سيد و سالار جوانان اهل بهشت و پدر پيشوايان نه گانه، حضرت امام حسين عليه السلام است.

نگريستم كه در تقرب به خداي بزرگ براي آن حضرت، عظمت و ويژگي هايي خاص است كه بدانها، بي نظير شده و در اين منزلت بزرگ حتي از كساني كه مقام والاتر از او دارند، ممتاز گشته است؛ چرا كه در شناخت فضيلت و عظمت آنان، هم بايد تنوع در موقعيت ها و نقش ها را به خاطر داشت و هم وحدت و يگانگي ذاتي آنان را.

آنان از نظر اصالت و سرشت و نورانيت، همگي يك واقعيت الهي دارند، اما ويژگي ها و تنوع نقش ها و موقعيت هاي آنان، واقعيت ديگري است كه به هر كدام ويژگي مخصوص به خود را مي دهد و من با دقت دريافتم كه در شخصيت امام حسين عليه السلام، و وسيله تقرب ساختن او به بارگاه خداوند، خصوصيتي است كه به خاطر آن، مقام خاص خود را دارد چرا كه او به ويژه: دري است از درهاي بهشت، سفينه اي است براي نجات از غرقاب هلاكت.

و چراغي است پرفروغ براي راهيابي به سوي حقيقت.

درست است كه پيامبر و امامان نور، همگي دروازه هاي بهشت اند، اما باب حسين عليه السلام براي عبور وسيعتر است.

همگي آنان كشتي هاي نجات، براي بندگان خدايند، اما كشتي نجات حسين عليه السلام حركتش بر امواج توفنده و گسترده ي دريا، سريع تر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن بر ساحل هاي نجات آسانتر است.

همگي آنان مشعل هاي هدايت اند، اما دايره ي بهره وري از نور مشعل وجود حسين عليه السلام وسيع تر است.

همگي آنان پناهگاه تسخيرناپذيرند اما پناهگاه حسين عليه السلام پرآوازه تر و آسانتر است.

در اين مرحله بود كه نفس و همدستانش را در توجه دادن به اهميت كار، مخاطب ساختم و گفتم:

اينك با همه ي وجود بايد آهنگ او را نمود و براي تقرب به خدا، به آستان او شتافت.


آري! «ادخلوها بسلام امنين.» [1] .

پس، به سلامت و در كمال امنيت به آن وارد شويد و با اعتماد و اطمينان، به لنگرگاه اين كشتي نجات بخش حسيني، درآييد.

«اركبوا فيها بسم الله مجريها و مرسيها ان ربي لغفور رحيم.» [2] .

و بر آن سوار شويد كه روان شدن و لنگر انداختن آن بنام خداست.

و به انوار تابناك حسين عليه السلام بنگريد كه او نيز به شما خواهد نگريست و براي روشنگري راه زندگي و نجات، از نور حسين عليه السلام شعله برگيريد.

در اين مرحله بود كه عزم، آهنين شد و شور و شوق به سالار شايستگان عالم، افزون گشت؛ چرا كه با تدبر و ظرافت در شخصيت آن گرامي، ويژگي هايي يافتم كه پيش از دريافت آنها از خود، مأيوس شده، چيزي از نشانه هاي ايمان را در خويشتن احساس نمي كردم و نيز به بركت وجود او به كارهاي گم شده اي پي بردم كه بيشتر آنها را در خود نمي ديدم و اين دو تحول مهم، يعني يافتن نشانه هاي ايمان و پي بردن به كارهاي گم شده ام، به دلايلي چند پديد آمد:

الف - يافتن نشانه هاي ايمان:

1- با نگرش به ويژگي هاي امام حسين عليه السلام ديدم خودش فرموده است كه:

«من شهيد اشك هاي جاري هستم، ياد و نام من نزد هيچ انسان باايماني برده نمي شود، جز اين كه طوفاني از حزن و اندوه در دلش پديدار مي گردد و بر آنچه بر من، در راه حق و عدالت رسيد، مي گريد.» [3] .

و اين از سيره و صفات همه ي پيام آوران خداست.من نيز اين حالت را به هنگام ياد و نام او در خود يافتم و از اين راه بر ايماني استدلال كردم كه مرا از ماندگار شدن در آتش، نجات بخشد.

2- و نيز دريافتم كه با فرارسيدن ماه خونبار محرم و درخشش خورشيد خونرنگ عاشورا، غم و اندوه، همه ي وجودم را فرامي گيرد و از آنجايي كه اين حالت از سيره و صفات امامان نور بود، با داشتن چنين احساسي به داشتن ولايت اهل بيت، استدلال كردم، چرا كه آنان فرموده اند:


«شيعيان ما، از زيادي سرشت و طينت ما خلق شده و با نور ولايت ما، آميخته گشته اند؛ به همين جهت آنچه به ما رسد و ما را اندوهگين يا شادمان سازد، چنان است كه گويي به آنان رسيده است.» [4] .

روايات در اين مورد صراحت دارند كه، پيشوايان معصوم عليهم السلام هر كدام با فرارسيدن ماه حسين عليه السلام حزن و اندوه در چهره پرفروغ شان پديدار مي گشت، براي نمونه:

وجود گرامي حضرت صادق عليه السلام در دهه ي عاشورا، هرگز شادمان ديده نشد.

حضرت رضا عليه السلام در تمام اين روزهاي دهگانه، اندوهگين و دل شكسته با چهره اي گرفته، در محفلي كه خود برپا ساخته بود، همراه فرزندانش مي نشست و بانوان حرم نيز پشت پرده قرار مي گرفتند و هر كس وارد مي شد اگر توانايي اداره ي مجلس و مرثيه سرايي داشت بدو امر مي فرمود تا در رثاي حسين عليه السلام و فاجعه ي دلخراش عاشورا بخواند؛ همان گونه كه در مورد دعبل خزايي شاعر بااخلاص و انديشمند شيعه آمده است.

هر گاه كسي براي اداره مجلس و مرثيه سرائي و بيان فاجعه ي عاشورا، حاضر نبود، خود آن حضرت، مصيبت حسين عليه السلام را ياد مي كرد و مي گريست؛ همان گونه كه در روايتي آمده است كه روز اول محرم «ريّان» بر آن حضرت وارد شد، و حضرت بدو فرمود:

«ريّان! اگر براي فاجعه اي گريان شدي براي حسين اشك بريز، چرا كه آن حضرت به دست شقاوت پيشگان اموي، بسان قوچي كه ذبحش مي كنند، سر بريده شد و به همراه حسين، هيجده نفر از والاترين خاندانش به شهادت نائل آمدند.» [5] .

و نيز همين گونه بود، سيره و روش ساير امامان معصوم عليهم السلام در مورد آن حضرت.و از آنجايي كه قلب من نيز با ظهور هلال حماسه ساز و غمبار محرم و ياد و نام


حسين عليه السلام مي شكند، مي توان از اين راه، به داشتن نوعي پيوند معنوي و قلبي با ائمه عليهم السلام استدلال كرد و با عمق و درجات تأثر و اندوه، مي توان به درجات ايمان افراد پي برد.همان گونه كه بر نداشتن ايمان در دل كساني كه اين ماه را، ماه شادماني قرار مي دهند، مي توان يقين كرد و از اين حق گريزي و حق ستيزي، به خدا پناه برد.

3- احساس اندوه عميق به هنگام ورود به كربلا، نشان ديگر داشتن ايمان و پيوند معنوي با اهل بيت است.اين نيز از صفات پدر و خواهر گرامي او به هنگام ورود به آن سرزمين است. [6] .

و نيز احساس اندوه جانكاه، به هنگام نظاره بر قبر شريف آن حضرت و به قبر فرزند انديشمندش در پايين پاي او، همان گونه كه در روايت آمده است. [7] .

4- و ديگر جريان يافتن قطرات اشك از ديدگان به هنگام بوييدن تربت پاكش كه اين نيز از ويژگي هاي او و نياي بزرگش، پيامبر خداست و نشاني از نشانه هاي ايمان و داشتن پيوند معنوي با پيشوايان معصوم عليهم السلام و نيز نكات ظريفي از اين گونه كه خواهد آمد.

ب - پي بردن به كارهاي گم شده خويشتن

با نگرش به كارهاي شايسته و عبادي خويشتن، دريافتم كه به خاطر نبودن شرايط لازم نمي توان آنها را عبادت ناميد، حتي مي توان نام عبادت را از آنها برداشت.براي نمونه:

به راستي نمي دانم نماز من در پيشگاه پروردگارم، نماز مورد سفارش قرآن و پيامبر است يا آن گونه نيست؟ همين گونه روزه و ديگر كارهايم.اما هنگامي كه به گريه ي دردآلود و اشك زلال ديدگانم كه نثار حسين عليه السلام - صاحب اشك هاي ريزان - مي گردد، نيك مي انديشم و مي بينم، بر اين گونه گريه ي خالصانه نمي توان نام گريه بر حسين عليه السلام ننهاد، همانطوري كه به گريانيدن مردم در سوگ آن حضرت؛ چرا كه هر دو همان است كه سفارش شده است.

و اگر در اين دو بتوان ترديد كرد در مرحله ي سوم عزاداري بر آن حضرت، يعني به


«شيوه ي شيفتگان او گريستن» و به هيأت سوگواران او درآمدن، واقعيتي است كه نمي توان ترديد كرد و همين ها منشأ اميد به نجات است، چرا كه در روايت آمده است كه: «من بكي او ابكي او تباكي وجبت له الجنة» [8] .

كسي كه بر فاجعه ي غمبار عاشورا بگريد، يا با گفتار سنجيده، ديگران را بگرياند، يا همرنگ و همگون با عزاداران حسيني گردد، بهشت خدا بر او زيبنده است.

و خداي را سپاس كه وقتي اين نشانه هاي ايمان و نجات را در خود يافتم، اميدم، تزلزل ناپذير گشت و كشتي طوفان زده ي دل، در ساحل آرامش لنگر انداخت و اينجا بود كه حالت تازه اي در وجودم پديدار شد.


پاورقي

[1] سوره ي حجر، آيه ي 46.

[2] سوره ي هود، آيه ي 41.

[3] «انا قتيل العبرة لا يذکرني مؤمن الا استعبر.» بحارالانوار، ج 44، ص 284، ح 19.

[4] امام هشتم عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مي کند که: «شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا و عجنوا بنور ولايتنا، يصيبهم ما اصابنا.» بحارالانوار، ج 44، ص 284، ح 17.

[5] «يابن شبيب! ان کنت باکيا لشيي ء فابک للحسين بن علي بن ابيطالب، فانه ذبح کما يذبح الکبش و قتل معه من اهل بيته ثمانية عشر رجلا....» امالي شيخ صدوق، ص 79، مجلس 27 و بحارالانوار، ج 44، ص 286.

[6] بحارالانوار، ج 44، ص 288، ح 27 و ص 289، ح 29، با اندک تفاوتي در تعبير.

[7] کامل الزيارات، ص 325.

[8] بحارالانوار، ج 44، ص 288، ح 27، با اندک تفاوتي.