بازگشت

تبلور و تجسم قرآن


قرآن شناسان بر اين انديشه اند كه آن وجود گرانمايه بسان قرآن،

اين منشور هدايت،

اين منبع نور،


اين راهنماي جاويد،

اين پديده ي وحي،

اين مرامنامه ي عدالت، آزادي، كرامت، امنيت، آسايش، صلح، بهروزي و كتاب شكوه و تعالي و نيك بختي است، اما من بر اين انديشه ام كه: حسين عليه السلام خود قرآن گوياست و تجسم و تبلور عيني آن است.

او بسان سوره ي «حمد» است؛ همان گونه كه سوره ي «حمد» پايه و اساس كتاب خداست او نيز پدر امامان نهگانه است.

همان گونه كه سوره ي «حمد» آغازش ستايش خدا، ميانه اش اخلاص و فرجامش نيايش با خداست، حسين عليه السلام نيز زندگي را با ستايش خدا آغاز نمود، با اخلاص به بارگاه او در همه ي ميدانها زيست و با نيايش در قربانگاه عشق، به بارگاه دوست شتافت.

او «آية الكرسي» است،

«آل عمران» است،

آيه ي مباهله است،

آيه ي تطهير است،

آيه ي ولايت و امامت راستين است. [1] .

او سوره ي «مائده»... «اعراف»، «انفال»، «يوسف»، «هود»، «يونس»، «رعد»، «ابراهيم»،... «اسري»،... «كهف»، «طه»، «حج»، «انبياء»، «مؤمنون»، «نور»،... «حديد» و آيه ي ميزان است، چرا كه زندگي و حركت و خروش گفتار و عملكردش شاهين عدالت است و ميزان حقيقت و وسيله ي سنجش حق از باطل... درست بسان قرآن و فراتر از آن تجسم و تبلور و ترجمان قرآن است.

او پيام آور خدا نبود، اما به بيان ظريف و عميق پيامبر، هم او از پيامبر بود و هم پيامبر خدا از او.

او از غار حرا، پرچم رسالت را به دوش نكشيد و فرشته ي وحي بدو فرمان بعثت نياورد، اما پرچم امامت راستين را به فرمان خدا و اراده ي ازلي و تاريخ ساز او به دوش گرفت.

از سويي امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم را از آفت ارتجاع اموي و رهروان راه ابليس و گرداب ظلمات آنان، رهايي بخشيد و از دگر سو به جهان و جهانيان، براي هميشه آموخت كه بايد چگونه زيست و چگونه انديشيد،


چگونه بندگي خالصانه ي خدا كرد،

چگونه براي نجات توده ها بپا خاست،

چگونه احياي ارزش ها نمود و بدعت ها و ضد ارزش ها را نابود ساخت،

چگونه با ستم، ارتجاع، دغلكاري و بازيگري، زير هر ستاري كه رفته باشد و هر عنواني را يدك كشد، درافتاد و سخن حق را در برابر امام باطل و پيشواي عوام فريب و بيدادگر و نظام دروغين و هراس انگيز مذهبي طنين افكن ساخت.

آن گونه كه او فرمود:

«... الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله فاني لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما...» [2] .

هان! پيشامدها و رويدادهاي روزگار ما، همين هاست كه مي نگريد، اوضاع روزگار دگرگوني منفي يافته، زشتي ها و ضد ارزش ها آشكار و ارزش هاي انساني و اخلاقي و فضيلت ها از محيط زندگي جامعه رخت بربسته است.

از فضيلت هاي انساني جز اندكي - بسان قطراتي كه ته مانده ظرف آب است - باقي نمانده و جامعه در زندگي و شرايط ذلت بار و ننگيني به سر مي برد.

هان! آيا نمي نگريد كه نه، به حق و عدالت عمل مي شود و نه از بيداد و باطل روي مي گردانند؟ شايسته است كه در چنين محيط ننگبار و جامعه ي نگونساري انسان با ايمان و فضيلت خواه و حق پو به فداكاري و جانبازي در راه حق و عدالت و احياي ارزش هاي والاي انساني و الهي بپا خيزد و به ديدار پروردگارش، شور و شوق نشان دهد.

من در چنين شرايطي، مرگ را جز نيك بختي و زندگي با خودكامگان و بيدادگران را چيزي جز رنج و نكبت نمي دانم.

و مردانه و آگاهانه و شهامتمندانه خروشيد كه:

«ايها الناس ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال من راي سلطانا جائرا، مستحلا لحرام الله، ناكثا لعهد الله، مخالفا لسنة رسول الله، يعمل في عباد الله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله ان يدخله مدخله....» [3] .

هان اي مردم! پيامبر خدا فرمود: هر انساني عنصر خودكامه و زورگويي را بنگرد كه حرام خدا را حلال و پيمان هاي او را گسسته و با روش و سنت پيامبرش مخالفت ورزيده و در ميان مردم، راه گناه و تجاوز و بيدادگري را در پيش گرفته است، اما باز هم در برابر چنين استبدادگر پليدي با گفتار و عملكرد مخالفت نورزد، بر خداست كه چنين كسي را


از همان راهي كه ستمكاران را وارد دوزخ مي كند، او را نيز وارد آتش سازد.

مردم! به هوش باشيد كه اينان فرمانبرداري از خدا را ترك و پيروي از شيطان را گردن نهاده اند، تباهي ها را رواج داده و مقررات عادلانه ي خدا را وانهاده، ثروت هاي عمومي و ملي را به انحصار خويش درآورده و ارزش ها و ضد ارزش ها و درستي ها و نادرستي ها را تغيير داده اند و در اين شرايط مرگبار، من براي ناخدايي اين كشتي به گل نشسته ي جامعه و نجات آن از چنگال اين تبهكاران - كه سيره و سنت عادلانه و انسانساز و افتخارآفرين نياي گرانقدرم را تغيير داده اند - شايسته ترم.

در برابر فريب و بيدادي كه امضاي او را زير كارنامه ننگين و سياه خود مي طلبيد شجاعانه فرياد برآورد كه:

«... اما والله لا اجيبهم الي شي ء مما يريدون حتي القي الله و انا مخضب بدمي.» [4] .

هان نسل ها! به هوش باشيد! به خداي سوگند كه من به ذره اي از خواسته هاي بيدادگرانه و استبدادي آنان پاسخ مثبت و رأي مورد نظرشان را نخواهم داد تا در حالي كه به خون خويش رنگين شده باشم به ديدار آفريدگار خويش بشتابم.

و در اوج تنهايي و در حلقه ي محاصره فريب خوردگان اموي آزادمردانه ترين پيام را داد كه:

«الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين، بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة! يابي الله لنا ذلك و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت... من ان تؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام.» [5] .

هان اي آزاديخواهان! اين فرومايه و فرزند فرومايه مرا ميان دو انتخاب قرار داده است: يكي شمشير و ديگري ذلت و خفت.و چه دور است كه ما زير بار ذلت برويم، چرا كه خدا و پيامبر و ايمان آوردگان و مغزهاي غيرتمند و جان هاي باشرف و ظلم ستيز روا نمي دارند كه چون مايي، اطاعت فرومايگان را بر قتلگاه شرافتمندان و بلند همتان روزگار برگزينيم.

و نيز، در تاريك ترين روزهاي حيات انسان و اوج وقاحت و ميدانداري فريب و بيداد، يك تنه با شكوه و صلابتي وصف ناپذير در برابر ضد ارزش ها و پليدي ها ايستاد و پرمحتواترين، آزادمنشانه ترين و آزاده پرورترين درس ها را به آزادي خواهان گيتي داد، كه فرمود:

«ليس شأني شأن من يخاف الموت، ما اهون الموت علي سبيل العز و احياء الحق، ليس


الموت في سبيل العز الا حياة خالدة، و ليست الحياة مع الذل الا الموت الذي لا حياة معه، أفبالموت تخوفني، هيهات، طاش سهمك و خاب ظنك، لست اخاف الموت، ان نفسي لأكبر و همتي لاعلي من ان احمل الضيم خوفا من الموت، و هل تقدرون علي اكثر من قتلي؟

مرحبا بالقتل في سبيل الله و لكنكم لا تقدرون علي هدم مجدي و محو عزي و شرفي فاذا لا ابالي بالقتل.» [6] .

موقعيت و منزلت من، بسان منزلت كسي نيست كه از مرگ در راه حق و عدالت مي هراسد.مرگ در راه عزت و شرافت و احياي ارزش هاي والاي الهي بسي آسان است، مرگ در راه عزت و آزادگي چيزي جز زندگي جاودانه و پرافتخار نيست و زندگي با ذلت و خفت نيز جز مرگ خفت باري كه زندگي به دنبال ندارد، نمي باشد.

شما تبهكاران خودكامه مرا با مرگ مي ترسانيد؟

هيهات! كه تيرتان به خطا رفته و پندارتان به پوچي گراييده است.

من از مرگ در راه حق نمي هراسم، چرا كه شخصيت و اراده پولادين من بسي بالاتر و والاتر از آن است كه به خاطر هراس از مرگ، خفت و فرومايگي را تحمل نمايد.

شمايان آيا جز به كشتن من به كار ديگري توانا هستيد؟ هرگز!!! آفرين بر مرگ در راه حق و عدالت!

آري! شما سياهكاران خودكامه مي توانيد مرا بكشيد و خون مرا بر روي اين ريگ هاي تفتيده بريزيد، اما... اما، هرگز نخواهيد توانست شكوه مرا نابود سازيد، نمي توانيد مجد و عزت و شرف مرا خدشه دار كنيد، بنابراين چه باك از شهادت پرافتخار.


پاورقي

[1] اين آيات برخي پيرامون منزلت والاي خاندان وحي و رسالت از جمله حسين عليه السلام تفسير و برخي تأويل شده است.به بخش هشتم همين کتاب، رجوع شود.

[2] لهوف، ص 70؛ تحف العقول، ص 174؛ کامل ابن اثير، ج 3، ص 280؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 171 و مقتل خوارزمي، ج 1، ص 234.

[3] نهج الشهاده، ص 113.

[4] مقتل الحسين، ص 293.

[5] تحف العقول، ص 171؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 8؛ و نهج الشهاده، ص 204 و ص 225.

[6] نهج الشهاده، ص 225.