بازگشت

سيماي پرفروغ او


متفكران، در ترسيم سيماي پرفروغ حسين عليه السلام او را به خورشيد، ماه، ستارگان، درياهاي مواج، اقيانوس هاي بيكرانه، كوه ها، رعد و برق، سروهاي برافراشته و ديگر به پيامبران، قرآن و كعبه، تشبيه مي كنند؛ اما من، همه ي اينها را به شخصيت والا و پرفراز و شكوهبار حسين عليه السلام تشبيه مي كنم، بدين صورت:

1- به عبارت روشن تر، متفكران برآنند كه: آن فرزانه ي عصرها و نسل ها، خورشيد جهان افروز است.

بسان اين مشعل پرشكوه آسماني،

اين مبدأ حرارت و گرمي،

اين كره ي مشعشع و آتشين،

اين كانون حيات و زندگي،

اين عامل حركت و بركت،

اين شاهد راستين قدرت خدا،

و اين دليل حكمت آفريدگار است.


بسان خورشيد جهان افروزي كه سرفراز و شكوهبار، سر از افق برآورده، كران تا كران گيتي را به انوار درخشان و وجود نورافشانش نورباران مي سازد؛ اما، من بر اين انديشه ام كه: نه! نه! بلكه اين خورشيد آسمان است كه در شكوه و عظمت،

پاكي و طهارت،

قداست و شوكت،

رخساره ي پرنور و اشعه ي تابناك،

طلوع زيبا و تماشايي،

غروب تفكرانگيز و غمبار، در جايگاه بلند و موقعيت رفيع و در نقش سرنوشت ساز و حيات آفرين اش بر اقيانوس ها و درياها،

آبشارها و چشمه سارها،

هديه ي حيات و حركت به موجودات،

زدودن آفت ها و ميكروب هاي مرگبار،

و راندن شياطين و پليدي ها و... به حسين عليه السلام اقتدا كرده، مي خواهد بسان آن خورشيد جهان افروز آسمان امامت باشد؛ مگر نه اين است كه خورشيد به بركت وجود گرانمايه ي نياي گرانقدرش پديدار گشته است: «لولاك لما خلقت الافلاك.» [1] .

و مگر نه اينكه خود پيامبر گرامي فرمود:

«حسين مني و انا من حسين.» [2] .

2- انديشمندان برآنند كه او بسان ماه، اين شمع شب افروز،

اين سمبل زيبايي،

اين چراغ اسرارآميز،

اين آفريده ي فرمانبردار،

اين راهپيماي گرم رفتار،

و اين نشان اقتدار و عظمت آفريدگار هستي است؛ اما، من بر اين انديشه ام كه: نه! نه! بلكه اين، ماه آسمان است كه، در زيبايي چهره،

نور ملايم و تفكرانگيز،

منظره هاي گوناگون،

جلوه هاي متنوع،

سير و سياحت جالب،


نظم شگرف و تماشايي،

موقعيت رفيع و نقش حساس و حياتي اش بر پديده ها،

به حسين عليه السلام تأسي جسته و مي كوشد تا بسان او باشد.

3- دانشمندان برآنند كه آن وجود گرانمايه بسان زمين، اين خوان رنگين و آفريده ي پراسرار است.

بسان اين زمين طيب و طاهر،

اين كره ي عظيم خاكي،

اين عرصه ي پهناور،

اين مخزن منابع،

اين مركز معادن،

اين دربردارنده ي عجايب،

اين گاهواره ي تمدن و تعالي،

و اين مقرّ و مسكن و مهد آرامش انسان، اما، من بر اين انديشه ام كه نه، نه، بلكه اين زمين است كه:

با گستردگي و وسعت اش،

با كوه هاي بلند و قله هاي سر به آسمان كشيده اش،

با دره هاي عميق و پرچين اش،

با منابع و معادن گوناگونش،

با دشت ها، صحراها، باغستان ها، مزارع و جنگل هاي پرطراوتش،

با هزاران نوع درختان زيبا، گل ها و گل بوته ها، شكوفه ها و لاله هاي دل انگيز، با مناظر جالب و ميليون ها پديده ي بهت آورش،

با چشمه سارهاي جوشان، رودخانه هاي خروشان، جويبارهاي زيبا، درياهاي مواج و اقيانوس هاي بيكرانه اش،

با بهاران جانبخش، تابستان هدفدار و سازنده، پاييز لبريز از مواهب و زمستان پرنعمت و بركتش،

با بارانهاي تند و نرم، بادهاي سريع، نسيم هاي دل انگيز سحرگاهي، نعمت هوا و ديگر منابع حياتي اش،

و سرانجام با طوفان هاي شديد و آتشفشان هاي عظيم و زلزله هاي درس آموزش، به حسين عليه السلام، آري! به حسين عليه السلام تأسي جسته است، چرا كه آن گرامي به تعبير ظريف و زيبا و پرمعناي قرآن، بلد طيب و سرزمين پاك و پاكيزه اي است كه جهان را به مزرعه، مزرعه و باغ، باغ و دشت، دشت، گل ها و گل بوته ها و لاله هاي نيك بختي و آزادگي و


ارزش هاي والاي انساني تبديل ساخته و براي هميشه، همه جا را عطرآگين و تمامي حقجويان و شرافت خواهان و حريت طلبان را جذب مي كند.«و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه....» [3] .

4- فرزانگان، آن فرزانه ي روزگاران را، در زيبايي درون و برون و عطرآگيني گفتار، عملكرد، اخلاق و رفتار، به گل هاي زيبا و هميشه بهار و عطرآگيني تشبيه نموده اند كه از سويي ديدگان هر تماشاگر و هر دارنده ي ذوق و سليقه و حس زيباشناسي را ميهمان زيبايي، طراوت، شادابي، شكوه و جاذبه ي وصف ناپذير خود مي سازد و از دگر سو با عطرآگين ساختن زمين و زمان، جلوه و صفا و حال و هواي جانبخش و روح پروري به فضاي زندگي زيبادوستان و كمال جويان مي بخشد.

اما، من بر اين انديشه ام كه: نه! اين گونه نيست بلكه همه ي گل ها، گل بوته ها، لاله هاي زيبا و معطر و پرطراوت هستي - كه پرتويي از قدرت بي نظير آفريدگارند - همه و همه زيبايي و رايحه ي دل انگيز و جانبخش خويش را از آن گل سرسبد انسانيت، آن ريحانه ي پيامبر و آن گل بوستان فاطمه عليها السلام كسب نموده و به آن وجود گرانمايه اقتدا كرده اند؛ چرا كه او ريحانه ي زندگي پيامبر بود: «ان الحسن و الحسين هما ريحانتاي من الدنيا....» [4] .

5- آگاهان برآنند كه شخصت والاي حسين عليه السلام بسان درياهاي مواج و اقيانوس هاي بي كرانه است.

بسان اين گنجينه هاي اسرار،

اين مخازن عجايب،

اين كانون هاي عظيم ثروت،

اين معماهاي شگفت انگيز خلقت،

و اين سرچشمه هاي طراوت و نشاط و شادابي و خرمي؛ اما، من بر اين انديشه ام كه: نه! بلكه اين درياها و اقيانوس هاي بي كرانه و ژرفند كه با لؤلؤها، مرجان ها و مرواريدها، اين گوهرهاي زيبا و گرانبهايشان و با هزاران نوع پديده ها و نقش حياتي و سرنوشت سازشان براي زندگي و موجودات زنده، به آن وجود گرانمايه آن لؤلؤ و مرجان و مرواريد ارجدار و گرانبهاي معنوي - كه قرآن بدان اشاره دارد - اقتدا كرده اند.«يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان.» [5] .

6- اصلاح طلبان قرون و اعصار برآنند كه او بسان رعد و برق پرخروش و روشنگر است.


خروش برخاسته از ياد و نام و زندگي شورانگيز و شعورآفرين اش در اين ظلمتكده جهالت ها، تاريك ها، شقاوت ها و بيدادگري ها، تا ابديت طنين افكن و روشني برخاسته از آن وجود گرانمايه، فروغ اميدآفرين و روشني بخش شب هاي تار ستمديدگان و محرومان بوده و خواهد بود؛ اما، من بر اين انديشه ام كه: نه! بلكه دو پديده ي رعد و برق، غرش و روشنگري خود را از او آموخته اند، از فرياد رساي او، كه اصالت انساني و ارزش هاي والاي بشري را به همه ي گوش ها رساند و بسان صاعقه اي سوزان بر خرمن هستي شوم پليدان افتاد و نابودي و رسوايي را براي سيه دلان حق ستيز و خودكامه، به ارمغان آورد.

با طنين جاودانه اش خواب آلودگان را بيداري و غفلت زدگان را هوشياري بخشيد و بيداران را دليل راه و روشني مسير، مشعل فرا راه، چراغ هدايت، الگو، سمبل و نمونه ي جاودانه گرديد.

7- ژرف نگران برآنند كه او همواره بسان كوه سر به آسمان ساييده و قله ي برافراشته و تزلزل ناپذيري در برابر طوفان ها و گردبادهاي ويرانگر است؛ اما، من بر اين انديشه ام كه: نه! بلكه كوه هاي استوار و قله هاي سر به آسمان كشيده اند كه شكوه، استواري، استحكام و شكيبايي در برابر تندبادها و طوفانها را از او آموخته اند.

از او كه در سخت ترين لحظات قهرمانانه مي فرمود:

«صبرا بني الكرام فما الموت الا قنطرة تعبر بكم عن البؤس و الضراء الي النعيم الدائمة و الجنان الواسعه....» [6] .

هان اي بزرگ زادگان!

اي فرزندان كرامت و شرافت!

شكيبايي پيشه سازيد، چرا كه مرگ در راه حق، چيزي جز يك پل نيست، كه شما را از رنج و سختي عبور داده، به بهشت پهناور و پرطراوت و نعمت هاي جاودانه آن مي رساند.

هان! كدام خردمندي است كه نخواهد از زنداني ويرانه به كاخي شكوهبار و پرنعمت و طراوت انتقال يابد...؟


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 16، ص 406، و ج 40، ص 20.

[2] کنزالعمال، ج 6، ص 223 و بحارالانوار، ج 43، ص 261.

[3] سوره ي اعراف، آيه ي 58.

[4] ذخائر العقبي، ص 124.

[5] سوره ي رحمن، آيه ي 22.

[6] بلاغة الحسين عليه السلام، ص 190.