بازگشت

عنصر زمان و مكان در كربلا


اگر از مقدمات فهم و عمل به تكليف، اجتهاد است، امام خميني به ما آموخته بود كه «زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند» [1] كه به تبع تعيين كننده در تكليف اند. اگر فردي با مبناي اصالت وظيفه اي بخواهد اجتهاد كند و بر اين اساس دين را قرائت كند، نقش زمان و مكان در فهم و اجتهاد و تكليف ديني جدي نيست، زيرا تكاليف جدي، غير منعطف، فراگير و قطعي اند. اما امام حسين (ع) در حركت به سوي كربلا، با توجه به زمان و مكان كه توجه يا عدم توجه بدان به نتايج گوناگون منجر مي شد، تكاليف تازه اي براي خود تعريف مي نمود و به حدي اين حركت ديني عاقلانه است كه مي توان ادعاي تعميم شرايط، اهداف و محاسبه گري نهضت حسيني را براي ساير نهضتها داشت. [2] .

بوده اند كساني كه بر نهضت حسيني از اين زوايه اشكال كرده اند. مثلاً «ابن خلدون اندلسي» در كتاب مشهورش «مقدمه» مي نويسد: «حسين ديد كه قيام بر ضد يزيد تكليف واجبي است، زيرا او متجاهر به فسق است و به ويژه اين امر بر كساني كه قادر به انجام دادن آن مي باشند، لازم است و گمان كرد، خود او به سبب شايستگي و داشتن شوكت و نيرومندي خانوادگي بر اين امر تواناست. اما در باره شايستگي، همچنان كه گمان كرد، درست بود و بلكه بيش از آن هم شايستگي داشت، ولي در باره شوكت اشتباه كرد. خدا او را بيامرزد، زيرا عصبيت مضرّ در قبيله قريش و عصبيت قريش در قبيله عبدمناف، تنها در قبيله اميه بود... پس اشتباه حسين آشكار شد. ولي اين اشتباه در امر دنيوي بود و اشتباه در آن براي وي زيان آور نيست.» [3] .

به عبارت ديگر در خيال و توهم ابن خلدون امام حسين (ع) به تكليف توجه كرد اما در محاسبه نتيجه اقدامش، اشتباه كرد و حال آنكه با يك نگاه عقلايي به حادثه كربلا و مقدمات آن مي بينيم كه امام حسين (ع)، كاملاً توجه به زمان و مكان داشت و بسياري از امور لاجرم بر او تحميل شد. مثلاً امام حسين اگر اصالت وظيفه اي بود، معاويه پدر يزيد نيز فردي بود كه عليه حكومت علوي طغيان كرد، امام حسن (ع) را به صلح تحميلي كشانده و حتي به شرايط صلح هم وفادار نماند و به تعبير نامه امام حسين به معاويه، قاتل انسانهاي شريف چون حجر بن عدي، عمرو بن حمق خزاعي و حتي همه پيروان علي (ع) بود. [4] اما با توجه به شرايط زماني و مكاني، امام حسين در عصر معاويه قريب يك دهه از مواجهه مستقيم خودداري نمود، ولي در عصر يزيد در همان روزهاي اول عكس العمل نشان داد. يكي از دلايل اين حركت، اصرار والي مدينه بر بيعت امام حسين با يزيد بود و در اصل، جرقه حركت و نهضت در آن زمان و از آن مكان با والي اموي زده شد و تكليف مهاجرت امام به تبع شرايط آن عصر كه يا مي بايست نتيجه اش بيعت با يزيد و يا برخورد با امام باشد، رقم خورد. از اين رو تصميم به هجرت به عنوان يك وظيفه اگر اقدام والي مدينه نبود در آن زمان و مكان و بدين نحو صورت نمي پذيرفت. لذا برداشت امثال ابن خلدون كه او تكليف را درست تشخيص داد، اما در ارزيابي نيرومندي خانوادگي خطا كرد، ناصواب است. زيرا هنوز در زمان حركت از مدينه قصد قيام عليه يزيد و لشكركشي و سازماندهي و... برنامه ريزي نشده بود و تنها در ادامه و به حسب شرايط زماني و مكاني، كه نتايج متفاوت را نيز در پي داشت، امام تكاليف جديدي را براي خود تعريف مي نمودند. و نيز در پاسخ امثال ابن خلدون، به كلام امام حسين (ع) مثلاً در زمان مواجهه با لشكر حر استناد كرد كه امام در ظرف يك روز دو بار مي خواهد كه به او اجازه دهند، تا از ادامه سفر بازگردد (يك بار وقت نماز ظهر و يك بار وقت نماز عصر). [5] .

يعني امام حسين با توجه به شرايط زماني و مكاني و نتيجه اي كه در اين موقعيت به دست مي آورد، حاضر مي شد، شيوه تكليف را عوض كند، از ورود به كوفه چشم بپوشد و به جايي كه آمده بود بازگردد و آن چيزي كه امام را به سوي كوفه مي كشاند، نامه هاي فراوان كوفيان آن هم با تعابيري كه مردم منتظر شمايند و جز شما روي كسي نظر ندارند، عجله عجله، [6] بود. امام حتي به اين نامه ها و پيكها نيز اعتماد نكرده و حضرت مسلم را براي آزمايش فرستادند و وقتي نامه مسلم را دريافت كردند كه شرايط آماده است و در آمدن عجله كن، آغاز سفر كردند. [7] .

با اين تفاصيل با تغيير مسيرها و مواضع امام به تبع، شرايط زماني و مكاني و نتايجي كه بر آن بار مي شد، داوري امثال ابن خلدون حتي باصرف نظر از مقامات علمي و عصمتي امام (ع) بسيار نسنجيده است.


پاورقي

[1] صحيفه نور، ج‏21، ص‏98.

[2] نگارنده در کتابي درباره نهضت حسيني تحت عنوان «رد پاي عقل در کربلا» (انتشارات راستي‏نو، 1377)، اين مدعا را مدلل مي‏کند که عقل در مقام ثبوت مانع تحريف نهضت حسيني و در مقابل اثبات عامل تعميم آن حرکت است.

[3] مقدمه ابن‏خلدون، ج اول، ترجمه پروين گنابادي، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1369، صص‏6 - 415.

[4] اصل نامه امام حسين به معاويه در: الامين العاملي، محسن، امام حسن و امام حسين، ترجمه و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ ششم، 1369، صص‏7 - 126.

[5] وقعة الطف، ص‏169 و 170.

[6] همان، ص‏93.

[7] همان، ص‏112. راستي اگر امام حسين (ع) در مقابل دعوت‏نامه‏ها و بيعتها و اظهار ارادتها بي‏تفاوت مي‏گذشت، مورخيني امثال ابن‏خلدون درباره امام چگونه داوري مي‏کردند!.