بازگشت

چند چهرگي


ابوسفيان، معاويه و ديگر اعضاي خاندان اموي تا سال هشتم بعثت - كه فتح مكه اتفاق افتاد - بر كفر و الحاد خود پاي فشردند، در جريان فتح مكه آنان به قدرت اسلام پي بردند و خود را ناتوان تر از آن ديدند كه سد راه پيشرفت اسلام شوند، از اين رو در ظاهر به اسلام گرويدند و در واقع، بر كفر خويش باقي ماندند و هرگز ايمان نياوردند تا اينكه نخست در صفين سر در آوردند و در كربلا پاره جگر اسلام را نيش زدند و زهر خود را ريختند و به تعبير امام خميني (قدس سره): «به اسم خلافت رسول اللَّه، بر ضد رسول اللَّه قيام كرده بودند، فريادشان لااله الااللَّه بود و بر ضد الوهيت قيام كرده بودند، اعمالشان، رفتارشان، رفتار شيطاني، لكن فريادشان فرياد خليفه رسول اللَّه!» [1] .

اين واقعيت مثل روز روشن بود و از سوي معصومين عليهم السلام نيز به صراحت بيان شده است. در جريان جنگ صفين، اميرمؤمنان صلوات اللَّه عليه در باره معاويه و يارانش فرمود: «... ما اَسْلَمُوا وَ لكِنَ اسْتَسْلَموُا وَ اَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا عَلَيْهِ اَعْواناً اَظْهَرُوا؛ [2] .

اسلام را نپذيرفتند ولي در برابر آن تسليم شدند و كفر خويش را پنهان داشتند و چون ياوراني يافتند آن را آشكار ساختند.» امام صادق (ع) نيز فرموده است: «اِنَّا وَ آلَ اَبي سُفْيانَ اَهْلُ بَيْتَيْنِ تَعادَيْنا فِي اللَّهِ؛ قُلْنا: صَدَقَ اللَّهُ وَ قالوُا كَذِبَ اللَّهُ؛ [3] .

ما و دودمان ابوسفيان اهل دو خاندانيم كه به خاطر خدا به دشمني برخاستيم؛ ما گفتيم خدا راست مي گويد و آنان گفتند خدا دروغ مي گويد!» ابوسفيان خود، خطاب به بني اميه گفته است: «تَلَقَفُّوها تَلَقُّفَ الْكُرَةِ اَما وَ الَّذي يَحْلِفُ بِهِ اَبوُسُفْيانَ لا جَنَّةَ وَ لا نارَ؛ [4] .

خلافت را چون توپ به يكديگر پاس دهيد؛ سوگند به آن كه ابوسفيان بدان سوگند مي خورد، نه بهشتي در كار است و نه دوزخي!» در روز عاشورا حضرت سيدالشهدا (ع)، كفر و نفاق حزب اموي را صريحاً به آنان اعلام كرد و فرمود: «لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطانُ فَاَنساكُمْ ذِكْرَ اللَّهِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِما تُريدوُنَ... هؤلاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ ايمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ [5] .

شيطان بر شما چيره گشته و ياد خدا را فراموشتان كرده است، نفرين بر شما و هدفتان باد! اينان گروهي هستند كه پس از ايمان، كفر ورزيده اند، پس دوري (از رحمت خدا) بر ستمكاران.»


پاورقي

[1] صحيفه نور، ج‏7، ص‏230.

[2] شرح نهج‏البلاغه، ج‏4، ص‏31.

[3] بحارالانوار، ج‏33، ص‏165.

[4] حماسه حسيني، ج‏3، ص‏219.

[5] بحارالانوار، ج‏45، ص‏6.