بازگشت

پستي و زبوني


تاريخ بر اين نكته تأكيد كرده است كه امويان و هواداران آنها كساني بودند كه از پستي و دنائت، عقده حقارت و كمبود شخصيت رنج مي برده اند. زيد بن ارقم در مجلس عبيداللَّه بن زياد حضور يافت، وقتي مشاهده كرد او با چوب بر لب و دندان امام حسين (ع) مي كوبد، به حالت اعتراض آنجا را ترك كرد و گفت: «برده اي، به برده ديگر امارت بخشيده است، اي مسلمانان از اين پس شما نيز چون بردگان خواهيد بود. پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه بدكاره را امير خويش كرده ايد، او خوبان رامي كشد و بدان را به بردگي مي گيرد، شما به زبوني تن داده ايد و نفرين بر هر كس كه چنين باشد.» [1] .

پس از بازگشت عمر سعد از كربلا و درخواست حكم فرمانروايي ري، ميان او و عبيداللَّه مشاجره لفظي رخ داد، عثمان - برادر عبيداللَّه - با ناراحتي اظهار داشت، به خدا سوگندمايل بودم تا قيامت بر سر و دهان فرزندان زياد افسار مي زدند ولي حسين بن علي (ع) كشته نمي شد! [2] .

عقّاد تصريح مي كند كساني چون شمر، عبيداللَّه، مسلم بن عقبه و عمر سعد علاوه بر منع سيرت انساني، برخي از آنها از زشتي صورت و پستي نسب و شرافت ظاهري نيز محروم بودند و با احساس حقارت همه جانبه تلاش مي كردند با قتل و غارت و جنايت، كيش شخصيت خود را جبران كنند و حاضر بودند ايمان خويش را فداي حقد و كينه و مال و منال دنيا نمايند، به همين دليل مسلم بن عقبه وقتي به مدينه حمله كرد، حرم پيامبر (ص) را در مدت سه روز براي هر كاري آزاد اعلام كرد، اهل مدينه را قصابي كرد و در آنجا حمام خون جاري ساخت، فرزندان مهاجران و انصار و بدريّون را قتل عام كرد و از همه اصحاب پيامبر و تابعان تعهد گرفت كه برده حلقه به گوش يزيد باشند! [3] .

طبري نيز مي نويسد: اصحاب عمر سعد نوعاً افرادي فاسق، فاجر و با سوء سابقه بودند. [4] .

پس از شهادت سيدالشهدا (ع)، ده نفر داوطلب شدند بر بدن مطهرش اسب بتازند و استخوانهايش را خرد كنند، آنها نزد عبيداللَّه به اين عمل ننگين خود افتخار كردند و جايزه ناچيزي دريافت كردند. ابوعمرو زاهر مي گويد ما در باره اين ده نفر «تحقيق كرديم، معلوم شد همگي فرزندان نامشروع هستند!» [5] .

چنانكه سركرده آنان، عبيداللَّه بن زياد، و پدرش نيز چنين بودند و حضرت اباعبداللَّه (ع) در باره او فرمود: «اَلا وَ اِنَّ الدَّعِيّ ابْنَ الدَعِيّ قَدْ تَرَكَني بَيْنَ السِلَّةِ وَ الذِلَّةِ وَ هَيْهاتَ لَهُ ذلِكَ؛ [6] .

آگاه باشيد كه ناپاك فرزند ناپاك، مرا ميان كشتن و خواري قرار داده و هرگز او به خواسته اش نخواهد رسيد.»


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج‏5، ص‏456.

[2] همان، ص‏467.

[3] ابوالشهداء الحسين بن‏علي، ص‏77 - 76.

[4] تاريخ طبري، ج‏5، ص‏412.

[5] الملهوف، ص‏183 - 182.

[6] بحارالانوار، ج‏45، ص‏83.