بازگشت

عرفان


بوعلي سينا (ره) در تعريف عرفان فرموده است:

«توجه مستمر دروني و انصراف فكري به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان است.» [1] .

رسيدن به چنين حالتي، آرزوي همه سالكان راه حق است، همت عالي آنان اين است كه همه حجابهاي ظلماني و نوراني عالم ملك و ملكوت را پشت سر نهند و با چشم دل خويش، بدون واسطه، رخ زيباي يار را ببينند و خود را فداي او كنند؛



اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست

روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم



در مناجات شعبانيه، كه نوعاً زمزمه همه امامان بوده است، آمده است: «اِلهي وَ اَلْحِقْني بِنُورِ عِزِّكَ الْاَبْهَجِ فَاَكُونَ لَكَ عارِفاً وَ عَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْكَ خائِفاً مُراقِباً يا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِكْرامِ؛ [2] .

معبودا، مرا به نور گرانقدر خويش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، اي دارنده جلالت و كرامت.» اين حالت عالي روحي در اثر تقواي الهي، پرهيز از گناهان و انجام وظايف و پيشرفت درسير و سلوك اخلاقي پديد مي آيد چنانكه سالار شهيدان در دعاي عرفه از خدا چنين مي خواهد؛ «اَللَّهُمَّ اجْعَلْني اَخْشاكَ كَاَنّي اَراكَ؛ [3] .

خدايا مرا در مرتبه اي از خوف از خودت قرار ده كه گويا تو را مي بينم.» آن امام همام و ياران او آن قدر خود را به خدا نزديك مي ديدند كه از همه هستي خويش گذشتند و هر گونه سختي و تلخي را به جان خريدند و هر چه در راه جانبازي و جهاد جلوتر مي رفتند، آثار شيرين اين حالت عرفاني بر ايشان بيشتر جلوه گر مي شد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفاداري اصحاب، امام آنان را دعا كرد، سپس؛ «كَشَفَ عَنْ اَبْصارِهِمْ فَرَأَوْا ما حَباهُمُ اللَّهُ مِنْ نَعيمِ الْجِنانِ وَ عَرَّفَهُمْ مَنازِلَهُمْ فيها؛ [4] .

پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمتهاي بهشتي را - كه خدا عطايشان كرده بود - ديدند و جايگاه خويش را شناختند.» همچنين پس از نماز ظهر عاشورا به آنان فرمود: «يا كِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ اتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَ انْبَعَتْ ثِمارُها وَ هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُ الَّذينَ قُتِلوُا في سَبيلِ اللَّهِ يَتَوَقَّعُونَ قُدُومَكُمْ وَ يَتَباشَروُنَ بِكُمْ فَحاموُا عَنْ دينِ اللَّهِ وَ دينِ نَبيّهِ وَ ذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ؛ [5] .

اي بزرگواران! اين بهشت است كه دروازه هايش به رويتان گشوده شده و رودهايش به هم پيوسته و ميوه هايش شيرين گشته است و اين، رسول خدا (ص) و شهدايي كه در راه خدا كشته شده اند هستند كه منتظر ورود شما هستند تا خوش آمدتان گويند، بنابراين از دين خدا و پيامبرش دفاع كنيد و از ناموس پيامبر پاسداري نماييد.» حماسه سازان عارف كربلا آنچه را كه ديگران در آينه نمي ديدند، در خشت خام مي ديدند و بصيرت و عرفانشان پرده هاي زمين و زمان را درنورديده بود و بر بام دنيا گام نهاده بودند و چنين مقام ارجمندي را در پرتو همراهي با حضرت اباعبداللَّه (ع) به دست آورده بودند: زهير بن قين آن گاه كه آهنگ ميدان كرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛ «اينك راه خويش را به نيكي يافته ام و عارفانه قدم به ميدان مي نهم و يقين دارم كه به ملاقات نياكان بي نظير تو - يعني پيامبر و علي و حسن و جعفر طيار و حمزه عليهم السلام - مي شتابم.» [6] .

حضرت علي اكبر (ع) نيز يك بار از ميدان برگشت و در ظاهر از امام (ع) طلب آب نمود ولي در واقع آب حيات مي طلبيد، امام (ع) به او فرمود: «پسرم، به ميدان باز گرد كه پس از اندكي جنگيدن، جدت - محمد صلي اللَّه عليه و آله - را ملاقات خواهي كرد و او چنان تو را سيراب خواهد كرد كه پس از آن، هرگز تشنه نخواهي شد!» پس از سخنان امام (ع) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفريد، در آن ميان منقذ بن عروه، او را هدف قرار داد و بر زمين افكند، علي اكبر در ميان خاك و خون، فريادبرآورد: «پدر عزيزم، درود بر تو، اين، جدم پيامبر است كه بر تو سلام مي فرستد و پيام مي دهد كه هر چه زودتر به سوي ما بشتاب!» [7] .

راستي در عرفانگاه كربلا چه رخ داده است كه پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر به سادگي دل مي كند و خود را تسليم امواج بلا مي نمايد؟ جز اينكه جملگي تصميم گرفته اند از آوردگاه نينوا به بارگاه «دَني فَتَدلَّي» پر بكشند و با زبان حال و قال بگويند؛



تَرَكْتُ الْخَلقَ طُرّاً في رِضاكا

وَ اَيْتَمْتُ الْعَيالَ لِكَني اراكا



فَلَوْ قَطَّعْتَني اِرْباً فَاِربا

لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلي سِواكا؟ [8] .

همه عاشوراييان در واقع، مست «رحيق مختوم» حسيني شدند كه «ختام مسك» آن را پيام آور كربلا، حضرت زينب (س)، در كوفه ابراز داشت. وقتي اهل بيت (ع) به عنوان اسراي جنگي وارد مجلس عبيداللَّه شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زينب (ع) پرسيد: خدا با خاندان تو چه كرد؟ دختر پيامبر با اطمينان و صلابت پاسخ داد: «ما رَأَيْتُ إلاَّ جَميلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلي مَضاجِعِهِمْ...؛ [9] .

من جز زيبايي نديدم! اين خيل (شهدا) كساني هستند كه خدا شهادت را برايشان مقرر كرده بود و آنان به مشهد خويش شتافتند.»


پاورقي

[1] عرفان و حماسه، آيت‏اللَّه جوادي آملي، ص‏35، نشر رجاء، 1372، به نقل از نمط نهم اشارات و تنبيهات.

[2] مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

[3] همان، دعاي عرفه.

[4] مقتل الحسين، مقرّم، ص‏261، بصيرتي، قم، 1394ق.

[5] همان، ص‏304.

[6] همان، ص‏306.

[7] لهوف، ص‏166، 167.

[8] جامع الاسرار و منبع الانوار، سيد حيدر آملي، ص‏11 مقدمه، تهران، 1347. (همه مردم را در راه خشنودي تو ترک گفتم، و خانواده‏ام را رها کردم تا تو را بينم، اگر مرا قطعه قطعه کني، باز هم دلم به سوي ديگري مشتاق نخواهد شد.).

[9] نفس المهموم، ص‏371.