بازگشت

قشوني كه هيچ كس در اختيار انتخاب خود نيست


در جبهه مقابل اباعبدالله عليه السلام هيچ كس حتي عمر سعد هم به اختيار خود به صحنه نيامده است، همه را با زور آورده اند، حتي عبيدالله زياد را هم به زور به عنوان حاكم كوفه آوردند. اگر تاريخ را مطالعه كنيد متوجه اين موضوع خواهيد شد. يزيد در نامه اي به عبيدالله نوشت كه اگر مي خواهي نسبتي كه بين تو و ما هست باقي بماند، بايد اين كار را انجام دهي. همانطور كه مي دانيد پدر عبيدالله، زياد بن ابيه است، يعني زياد فرزند پدرش، چون اصلا پدرش مشخص نبود و به عبارتي مادرش فاحشه بود و زياد، زنازاده بود و زياد هم از اين موضوع زجر مي كشيد، معاويه هم چون اين موضوع را مي دانست، زياد را به ابوسفيان نسبت داد و حتي اباعبدالله عليه السلام قبل از جريان عاشورا به معاويه نامه نوشت كه تو سنت پيامبر صلي الله عليه و آله را نابود كردي، تو چه حقي داري كه يك زنازاده را به پدرت نسبت مي دهي؟ با اين حساب، زياد برادر معاويه و


عموي يزيد به حساب مي آيد، اينجاست كه يزيد مي گويد كه اي عبيدالله - پسر عموي يزيد! - اگر مي خواهي اين نسبت بماند، بايد به كوفه بروي و مسأله آن را حل كني، حسين عليه السلام را دستگير كني و بكشي. از اينجا معلوم مي شود كه عبيدالله هم به اختيار خود نيامده است. شمر هم انتخاب نكرده است، او موقعيتي دارد كه مي ترسد آن را از دست بدهد. يزيد هم گرفتار هوس و قدرتش است يعني در اين سيستم همه سرگردان جوّ زمانه اند، هيچ كس انتخاب نكرده است و اراده ها مستهلك قشون شده است.

... و نقطه مقابل اين قشون، لشگري است براي جهاد مقدس كه يك انگيزش باطني در جهت غايتي واحد آنها را به هم پيوند مي دهد و هنر اين جبهه آن است كه از ظاهر و اكنون، گذشته و به باطن و سنت گرويده است.

اگر شما مي بينيد كه هر روز يك مشكلي به شما روي مي آورد و نگران آينده هستيد و گذشته را نمي توانيد تحليل كنيد براي اين است كه به كربلا نزديك نيستيد، هر كس به اندازه اي كه به كربلا نزديك است سنن جاري در هستي برايش اصل و حادثه ها فرع مي شود. در جهاد مقدس، جهتي واحد و مقدس انسان ها را به هم پيوند مي زند چون به سنتن گرويده اند و فوق «اكنون» تنفس مي كنند كربلا جبهه اي را گشوده است كه هر كس در هر لحظه خودش را مي تواند ارزيابي كند، اميد شيطان و با كربلا، دو چيز را خواهيد شناخت، اول دشمن را، و دوم دشمن زده ها را، گاهي اوقات ما دشمن زده هايي را كه چهره دوست دارند نمي توانيم درست بشناسيم و تحليل كنيم، اگر سنت را درست بشناسيم، اين دو را به خوبي خواهيم شناخت. آيا با وصل شدن به كربلا مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه اراده هاي ضعيف تحت عنوان «هماهنگي با جهان و واقعيت» تسليم جوّ غالبي مي شوند كه ستمگران ساخته اند؟ مگر كار ستمگران اين نيست كه يك جوّ غالب بسازند؟ حال سؤال اين است كه چرا ما گاهي طعمه ي آنها مي شويم؟ به اين دليل كه از فرهنگ عاشورا فاصله مي گيريم. يكي از


روحانيون دلداده به حسين عليه السلام مي فرمودند در زمان رضاخان و در آن جوّ غالب، روضه براي امام حسين عليه السلام را قبل از اذان صبح برگزار مي كرديم. اين به اين معناست كه ما هنوز به حسين عليه السلام وفا داريم و مرعوب جوّ يزيدي نمي شويم، آن هم در فضايي كه مملو از خشونت رضاخاني بود، و بالاخره ديديم كه به بركت اباعبدالله و فرهنگ تشيع جوّ غالب رضاخاني نتوانست كشور شيعه را مرعوب نمايد و اين را بدانيد كه هميشه اميد دشمن به روشنفكراني است كه از حسين عليه السلام جدا شده اند. به اين جمله خوب دقت كنيد:

... تسليم جوّ غالبي مي شوند كه ستمگران ساخته اند و همه ي آرمانهاي بشري را در آن جوّ غالب دفن مي نمايند.

اگر پذيرفتيم حالا كه يزيد و رضاخان قدت رغالب هستند چاره اي جز پذيرفتن نيست بايد همه كمالات انساني را رها كنيم و لذا آرمان هاي خود را دفن كرده ايم و حسين عليه السلام براي نجات بشر از اين ضعف آمده است.

... به بشر چنين القاء مي شود كه ديگر در دنياي جديد بايد از اصلاحات واقعي و ريشه اي كه انسان را تا آسمان مي پروراند چشم پوشيد.

چهارصد سال است كه اين را مي گويند و متأسفانه غير از فرهنگ شعيه، تقريبا همه فرهنگ ها تسليم شده اند. دنيا الان چه وضعي دارد؟ مي بينيد كه اين هم بدي و فساد وجود دارد، هر چند جهان امروز هرگز اين همه بدي را دوست نمي دارد ولي مي گويند كه چاره اي نيست، و فرهنگ اهل بيت مي گويد چاره اي هست و نتيجه اش را هم ديديد.

... مداحي و ستايش قدرت غالب توسط اراده هاي ضعيف تن به وضع موجود داده ي ساخته جباران كجا؟ و حسين عليه السلام آن آمر به معروف و ناهي از منكر بزرگ كجا؟ كه نظر به سنت هاي فوق زمان دارد و زمانه و معني خود را در آن سنت ها ارزيابي مي كند.

شما لحظه اي كه مي خواهيد خود را گم كنيد و ملاك تشخيص حق و باطل از دستتان برود، حسين عليه السلام را داريد، آيا زمانه خوب است يا بد است؟ با فرهنگ


حسين عليه السلام بد بودن آن را تشخيص مي دهيد، آيا بپذيريم يا نپذيريم؟... چون به حسين عليه السلام اقتدا كرده ايم نپذيريم. هر كس ببيند چقدر به وضع موجود تسليم است. آيا بايد تسليم وضع موجود بود يا تسليم حق بود؟ بايد تلاش تا وضع موجود را به حق تبديل نماييد. بنده خدا مي گويد: «بايد دين را مطابق زمانه كنيم»!! يك وقت است مي گوييم زمانه را ديني كنيم، يك وقت است مي گوييم دين را مطابق زمان كنيم! يعني چون الان زمانه، دين را نمي خواهد دين بايد برود. خير اين طور نيست بايد دين حق بماند و زمانه ديني شود. جوهره ي بحث «قبض و بسط تئوريك شريعت» اين است كه بياييد تسليم وضع فكري حاكم بر جهان شويم و دين را با قرائت زمانه بخوانيم، يعني تسليم فرهنگي شويم كه مي گويد چون فرهنگ مدرنيته غالب شده است بايد پذيرفته شود و حسين عليه السلام آمده است تا ما را از اين آتش بزرگ نجات بخشد. خدا مي گويد اي انسان ها ما به فكر شما بوديم و چون به فكر شما بوديم قرآن را نازل كرديم «لقد انزلنا اليكم كتابا فيه ذكركم افلا تعقلون» - انبياء / 10 -، پس خدا ما را فراموش نكرده است و ما را در دست حادثه ها و وضع موجود رها نكرده است تا ما تسليم قدرت غالب معاويه اي شويم. اين است كه هر كس به قرآن نزديك باشد بيشتر - به معني حقيقي آن - به فكر مردم است و در كلام و روش حسين عليه السلام اين قرآني ترين قلب، غم نجات انسان موج مي زند. سوز و شور بي كران حسين عليه السلام نسبت به نجات انسان ها در طول تاريخ، كربلا را به وجود آورد. وقتي قرآن «ذكر للعالمين» شد و به ياد همه بشر بود، دل قرآني حسين عليه السلام هم دل پهناوري مي شود كه همه انسانه در آن زندگي مي كنن و براي غم انسان ها از عمق دل و با همه هستي مي سوزد و كربلا را مي آفريند، و اين يعني عشق هدايت مردم يعني عاطفه مطلق به بنده هاي خدا، يعني نماد عشق و محبت خدا به بندگان در حسين عليه السلام ظهور مي كند تا مظهر اسم هادي شود و نگذارد زندگي بشر را فضاي سياه روزمرگي پر كند و از مقصد خود باز بماند و اين است كه ياد حسين عليه السلام يعني فراموش نكردن روز هدايت خود و به هم جهت هم از اول حيات بشر، انبياء و ملائكه و اولياء نمي گذاشتند نور حسين عليه السلام از عمق قلبشان خاموش شود.


در حديث داريم هيچ پيامبري روي زمين نيامده مگر اين كه به زيارت كربلا رفته و گفته است: «فيك تدفن القمر الازهر» اي خاك در تو ماه درخشاني دفن خواهد شد» يعني حسين ماه درخشان همه پيامبران است نميگذارد جهان بشري را ظلمت پذيرش وضع موجود پر كند.

آري تا قبل از ظهور شهادت حسيني عليه السلام در دهم محرم سال 61 هجري راه براي ارتباط با حسين عليه السلام براي هم باز نبود فقط آسماني ها روضه سيدالشهدا مي خواندند، چنانچه در روايت داريم، جبرئيل براي آدم ابوالبشر و نوح «عليهماالسلام» روضه حسين را خواند، هم چنان كه حضرت خضر براي موسي در اولين قدم آشنايي چنان كرد و دو نفري بسيار گريستند و بعد سلوك را شروع كردند، آري حسين عليه السلام براي آنهايي كه فوق زمين و زمان بودند روشن بود و لذا پيامبر و فاطمه و علي عليهم السلام در مصيبت حسين عليه السلام گريه كردند.

علي «عليه السلام» در سفر صفين به سرزمين كربلا رسيد، ان قدر گريست كه بي هوش شد - روحي فداه - اما از آن هنگامي كه حسين عليه السلام به ظهور كربلا دست زد، راه همراهي با اولياء و انبياء و ملائكه براي همه باز شد حالا آن «قمر ازهر» و آن روشنايي زندگي براي هميشه ظاهر شد. هر كس به اندازه اي كه ياد حسين عليه السلام را از دست ندهد، با انبياء و اولياء و ملائكه در عالم قدس به سر مي برد و گرد سياه زمين او را روسياه نخواهد كرد.

حسين خواست انسان ها به سوي عالم قدس سير كنند و گرفتار سياهي معاويه نگردند و از نور محمدي صلي الله عليه و آله غافل نشوند و لذا خودش متوجه بود اين با ياد حسين عليه السلام ممكن است و اين بود كه كاري كرد به ياد ماندني و خودش فرمود:



شيعتي مهما شربتم ماء عذب فاذكروني

او سمعتم بغريب او شهيد فاندبوني



اي شيعيان، من، هرگاه آب گوارايي نوشيديد، ياد من باشيد، و يا هر وقت در مورد غريب و يا شهيدي خبر يافتيد، براي من گريه كنيد. تا ياد حسين عليه السلام كه عامل قدسي قلب ها است بماند، تا اشك خالصانه كه هديه خدا است براي باز شدن درهاي بين بنده و پروردگارش گشوده شود و آن وقت وصل واقع شده است.


خدايا به حق همه ي آنهايي كه براي حسين عليه السلام اشك ريختند و از اين طريق در ظلمت زمين راه به سوي آسمان پيدا كردند، خدايا به حق حسين عليه السلام كه قهرمان اين نمايش بود، و به حق امام زمان (عج) كه همواره اشك ريزان حسين است، حجاب هاي بين ما و حسين مان را از ميان بردار،

يا ارحم الراحمين.