بازگشت

جايگاه مصيبت هاي بر اهل البيت


پس معني مقابله با اهل بيت و مصيب هاي وارده بر آنان، كه كربلا نمايش تامّ آن است، مسأله پر پيام و پر مطلبي است، و مسلم كساني كه بيشتر از هر كس خوب مي فهمند قصه اين مصيبت ها چيست خود اهل بيت هستند. يعني آگاه ترين كسان به معني اين مقابله ها با اسلام، خود اهل بيت بودند و از طرفي رسالت نمايش اين كينه ها هم به صورت مصيبت بر خودشان به عهده ي خود اهل بيت بود. پس در خصوص سؤالي كه مطرح مي شود كه چرا با يد بر اين خانواده اين قدر مصيبت ببارد؟ از دو جنبه نبايد غفلت كرد. يا اين كه جبهه مقابل اين خانواده به واقع مسلمان نيستند و به اينها ستم مي نمايند و يا اين كه اين خانواده مظهر اسلام واقعي نيستند و جبهه مقابل آنان، با اسلام مشكلي ندارند و به اين جهت با اين خانواده در ستيز هستند. ولي اگر پذيرفتيد كه اين خانواده مظهر اسلام واقعي هستند و اگر پذيرفتند كه دشمنان اينان، همان دشمنان اسلام هستند، پس ديگر سؤالي باقي نمي ماند و حال ما مي خواهيم فداي خانواده اي بشويم كه نگذاشتند عده اي با نيت هاي پليد، در پشت الفاظ اسلامي خود را پنهان نگهدارند. و اينجاست كه تمام اين خانواده براي ما مقدس هستند از حضرت سيدالشهداء تا علي اصغر. آن وقتي كه اين ذريه طاهره از مدينه به سمت كوفه در حركت بودند. خوب مي دانستند كه چكار مي كنند و ما اگر اهداف اينها را كوچك نموديم با مشكل روبرو مي شويم و ابعادي از حركات و شخصيت آنها براي ما سؤال مي شود.

غم فاطمه (سلام الله عليها)، غم گم شدن اسلام و گم شدن گم شدگي اسلام است او فهميد كه اينها اسلام را پنهاني مي كنند و چيزي را به جاي اسلام مي گذارند تا حتي مردم نفهمند اسلام را گم كرده اند و فاطمه «سلام الله عليها» ديد حالا كه نمي تواند اسلام را برگرداند لااقل نگذارد اين گم شدن اسلام، گم شود.

بايد متوجه بود كه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) يك غم بزرگ عالمانه داشتند كه در طول حركت اسلام و تاريخ، ابعاد بيشتري از آن ظاهر و روشن شد. اين غم بزرگ دو وجه دارد، اول اينكه فاطمه (سلام الله عليها) مي بيند و مي فهمد كه چه چيز


بزرگي از دست رفت، چيزي كه هنوز هم از دست رفته است و جهان اسلام و حتي شيعه هم نتوانسته آنچه را كه با خانه نشيني اهل بيت از دست رفت به دست آورد. يعني حذف اميرالمؤمنين علي عليه السلام را كه به واقع حذف عالم معنا و بصيرت محمدي صلي الله عليه و اله بود فاطمه به خوبي مي فهميد. و دومين وجه غم فاطمه (سلام الله عليها) اين بود كه مردم عمق فاجعه را نفهميدند، شرايط به گونه اي بود كه هم اصل اسلام از دست رفت و هم نفهميدند چه چيزي از دست رفت و يا به عبارتي هم اسلام را گم كردند و هم گم كردن اسلام را گم كردند، اصلا متوجه نشدند چه چيزي را از دست دادند و اين غم دوم، غم بسيار بزرگي است. غم اين كه آدمي بزرگترين نعمت خدا را از دست بدهد، نعمت دلدادگي با پروردگار و به صحنه آوردن قلب براي نيايش تامّ، نعمت در خلوت بودن بشر روي زمين با آسمان، نعمت حاكميت حق در جامعه بشري، اينها نعمت بزرگي بود كه بشر از دست داد، اين ها نعمت هايي بود كه از خانواده پيامبر صلي الله عليه و آله سرچشمه مي گرفت و اگر دست اين خانواده را باز گذاشته بودند به مرور و آرام آرام و با خون دلهاي بسياري اين نعمت ها، جزء فرهنگ بشر مي شد و معني عالم محمدي صلي الله عليه و آله آشكار مي گشت ولي آنها را خانه نشين كردند، و اين غم بزرگي براي فاطمه (سلام الله عليها) بود. قافله كربلا وقتي از مدينه، نهضت خود را شروع كرد. متوجه شد كه آرام آرام مي تواند اين غم دوم فاطمه (سلام الله عليها) را مطرح كند خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله مدتها منتظر بودند تا شرايطي پيدا شود تا لااقل مردم بفهمند كه چه فاجعه اي واقع شد، بر همين اساس است كه مي بينيم غم قافله كربلا ادامه ي غم مقدس فاطمه زهرا (سلام الله عليها) بود كه اسلام اصلا، گم شده است و مردم نمي دانند كه اسلام گم شده است. سوز اين قافله غم اسلام است، هدف اين است كه لااقل مردم بفهمند كه چه چيزي را از دست دادند و اكنون چه چيزي بر سر كار آمده است، و اباعبدالله توانست ابعاد اين غم بزرگ را خيلي خوب نشان دهد. اين كه شما در روايات مي بينيد كه حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله لب ها و گلوي حضرت حسين عليه السلام را مي بوسيد، براي اين است كه مي فهمد كه اين انسان با چه غمي به صحنه مي آيد و اين گلو را در راه اين غم، چه زيبا به صحنه ي بريدن مي كشاند. شما اگر تاريخ را مطالعه كرده باشيد، مي بينيد كه بعد از


شهادت اباعبدالله عليه السلام برادر يزيد كه مشاور يزيد هم هست، در دربار به يزيد مي گويد آيا بنابراين كه نسل عبدالله بن زياد بن ابيه بماند و نسل پيامبر صلي الله عليه و آله و فرزندان پيامبر نابود شود؟! و با يزيد بحث مي كند و با قهر از دربار بيرون مي آيد و مي گويد من با شما همكاري نخواهم كرد. ببينيد كار تا كجا جلو رفته است من هم مي خواهم بيش از اين در اين خصوص صحبت نكنم چون اصل بحث ما فعلا اين نيست. ولي اين را مي خواهم بگويم كه شما به چه خانواده اي سلام مي دهيد و براي آنها اشك مي ريزيد. اين خانواده يك قداست بزرگ دارند چرا كه آنها يك غم مقدس دارند و لذا گلوي امام حسين عليه السلام آن چنان مقدس است كه پيامبر صلي الله عليه و آله مي بوسد. اين نگاهي است كه بايد به اين خانواده و به اين نهضت و به قطره قطره خون شهدا بيفتد و به همين جهت همه حركات و سكنات اين قافله براي ما مقدس است و پشتوانه قدسي دارد، حتي محل افتادن دست حضرت ابوالفضل يعني اين محل، محل افتادن دستي است كه در راستاي غم غفلت از اسلام فروافتاده است و هر كس در دل در هواي اسلام دارد از محل افتادن اين دست راحت نمي تواند بگذرد و با مقدس شمردن اين محل خود را به آن نيات مقدس كه در پشت افتادن اين دست نهفته است وصل مي كند.