بازگشت

كربلا، جوابي به همه ابعاد بشر


كربلا به اندازه تمام ابعاد بشر و عميق ترين ابعاد بشر وسعت دارد، اين كه مي بينيد كربلا هيچ وقت براي شما كهنه نمي شود به جهت آن است كه هر چه شما به لايه هاي عميق تر وجود خودتان سير كنيد مي بينيد كه عجب! كربلا براي شما تازه ي تازه است و با يك حسين عليه السلام نوراني تر و متعالي تر روبه رو مي شويد.

با اين ديد است كه بايد به كربلا دائم نگاه كرد و نگذاشت آن اثر اصلي اش يعني نجات از پوچي ها از دست برود. يعني اگر شما عمق فاجعه اي را كه منجر به ايجاد كربلا شد بشناسيد ديگر در برابر آن فاجعه آرام نخواهيد نشست، و آن فاجعه بي نيايشي باخداست يعني فاجعه ي نشناختن قداست و مظلوميت حسين عليه السلام و اين است كه اگر كربلا را مي خواهيد بايد به امام سجاد عليه السلام و نيايش ها و دعاهاي ايشان نظر كنيد. حضرت سجاد عليه السلام به ما نشان داد كه بشر بدون نيايش و حضور قلب در پيشگاه الهي بدبخت است و كارش به حسين كشي خواهد رسيد، چرا كه ورد و ذكر بدون حضور قلب عامل نفي قداست هاست، پس حالا شما تلاش كنيد سرمايه نيايش را پيدا نماييد. البته ما در نيايش و دعاهاي عزيزتر از جاني هم از حضرت علي عليه السلام و هم از وجود مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله داريم ولي حرف ما اين است كه عمق فاجعه كه پيدا شد، نمونه هاي نجات هم بهتر معنا شد، بنابراين عزيزان انشاءالله به آن فرهنگي كه محصول تلاش حضرت سجاد عليه السلام است عنايت بفرماييد.

بعد از واقعه كربلا و شهادت امام سجاد عليه السلام دو جريان مهم در بين شيعيان پديد مي آيد، يكي جريان زيد بن علي بن الحسين عليه السلام است و ديگري جريان امام صادق عليه السلام است، جريان اصلي، جريان امام صادق عليه السلام است، زيد بن علي عليه السلام


فقط جنبه انقلابي و حماسي كربلا را گرفت، امام صادق عليه السلام به زيد احترام گذاشتند ولي كار خاص خود را كردند. حتي به او گفتند: روزي را بر تو مي بينم كه در پوست تو كاه مي كنند و بر دروازه شهر آويزانت مي كنند، نيت زيد مقدس بود و امام هم به همان جنبه اش عنايت داشتند ولي امام صادق به دنبال روش زيد نبودند. روش امام صادق عليه السلام را در نظر بگيريد، روش نيايش و فقه و كلام و فرهنگ ديني بود، ولي به روش زيد نگاه كنيد. او صرفا جنبه سلحشوري كربلا را در پيش گرفت و فرزندش يحيي نيز چنين كرد و نتيجه اش اين شد كه بعدها فرقه زيديه پديد آمد (هنوز هم عده اي در يمن به عنوان شيعيان زيديه زندگي مي كنند) و جالب اينجاست كه ابي حنيفه يكي از ائمه چهارگانه اهل سنت زيد را تأييد مي كند، امروز زيديه اي كه داريم تركيبي از حنفيه، معتزله و شيعه است ولي فقه و كلامش شيعه نيست، خوب دقت كنيد كه چطور شد مسير به اينجا رسيد؟ غفلت از يك زاويه بسيار دقيق كربلا كار آنها را به اينجا رساند. ولي سيري كه شيعه جعفري از كربلا گرفت يك سير خاص دقيق و ظريف و همه جانبه است كه فقه جعفري و صفا و عبوديت امام سجاد عليه السلام و سلحشوري حسيني و حكمت علوي و... در آن نهفته است. چرا امام صادق عليه السلام مثل زيد عمل نكرد؟ نيت زيد كه خير بود، نفس متقي داشت، آيا در راه و روش امام صادق سلحشوري در كنار بقيه ابعاد است؟ چرا زيد مجبور است كه حنفيه و معتزله را در كنار خود داشته باشد؟ براي اينكه به كثرت مي انديشد و از ابعاد ديگر غفلت مي نمايد و لذا در نهايت فرقه زيديه به جايي مي رسد كه مورد تأييد معصوم نمي باشد.

امام حسين عليه السلام در كربلا به ما نشان داد كه موفقيت كار فرهنگي به كثرت افراد نيست بلكه به حقانيت است و به دنبال كثرت بودن در كار فرهنگي يأس مي آورد و بر همين اساس است كه پيامبران مي دانستند همين كه حرف حق را در متن تاريخ و جامعه بزنند، ديگر آن فكر و فرهنگ حق جاي خود را باز مي كند. شما ببيند آن كثرتي كه خليفه دوم با كشورگشايي دامن زد چه نتيجه اي داشت و آن كساني كه از اين طريق مسلمان شدند ولي در مكتب اهل بيت معصوم وارد نشدند چه كمكي


مي توانند به خود بكنند؟ آيا توانستند خلأ دروني جان خود را پر كنند و جان تشنه خود را منهاي فرهنگ و حكمت اهل بيت سيراب كنند؟ همين جا عرض مي كنم كه تمام تلاش هاي دشمن بر اين بوده است كه فرهنگ شيعه حرفش را به گوش جهان نرساند، به عنوان مثال وهابيت را به وجود آوردند تا جلوي نفوذ فرهنگ شيعه را بگيرند، اگر جهان حالت فرهنگي به خود بگيرد، آخرين حرف، حرف شيعه است و شيعه ي واقعي هم اين مطلب را به خوب مي داند. بعيد نيست كه بسياري از جريان هاي فكري غرب و جريان هاي فلسفي غربي براي اين بود كه فرهنگ بزرگ شيعه را كه در صحنه است بي رنگ نمايد، حتي اعتقادم اين است كه بزرگان فكري دنيا به صورتي به منابع شيعه دست پيدا نموده اند و خواسته اند مطالب و افكاري را جايگزين آن كنند تا تفكر شيعي بي رنگ شود. شما از اين موضوع ساده نگذريد. به جامعه اهل سنت 150 سال 200 سال پيش نگاه كنيد، عزاداري هاي متعدد اباعبدالله عليه السلام را در ميان حنفي ها، شافعي ها و حنبلي ها مطالعه كنيد، به كتاب هايي كه علمايشان در اين خصوص نوشته اند، مراجعه نماييد مي بينيد اگر دير مي جنبيدند عظمت و حقانيت شيعه براي همه فرهنگ ها آشكار مي شد. بر همين اساس بود كه آئين وهابيت را آوردند، وهابي نمي گويد من هم يك عقيده هستم در كنار ساير عقايد، بلكه مي گويد فقط من هستم، يعني سركوبي همه فكرها و عقايد ديگر و به همين علت است كه با آن قسمت از فكر حنبلي ها كه موافق فكر شيعه است مخالفت مي ورزند. آنها با توسل به پيامبر و اهل بيت مخالف هستند، چون در دل توسل است كه نور و شيدايي و توجه به خدا پديد مي آيد و دشمنان شيعه همين چيزها را نمي خواهند، چرا كه از همين چيزهاست كه كار برمي آيد. شما وقتي به زيارت ائمه معصوم «سلام الله عليهم» مي رويد اول صد مرتبه الله اكبر مي گوييد، اين يعني چه؟ يعني مسأله اصلي را به خدا مي كشانيد و در مكه هم همين طور است، اين سنگ ها اشاره مي كند به خدايي كه «ليس كمثله شي» در مكه آدم را به يك سنگ نزديك مي كنند ولي تمام توجه اش را از سنگ بر مي گردانند و به حق متوجه مي كنند، اين همان فرهنگ توسل است، قلب كعبه، قلب امام زمان «صلوات الله عليه» قلب كعبه، پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه


معصومين عليهم السلام است، اين نكته را پيامبران خيلي خوب مي فهميدند و بايد سعي كنيم ما شيعيان يادمان نرود. و حسين عليه السلام كه طبق زيارت وارث، وارث پيامبران الهي است، اين حرف را خوب فهميده بود كه اگر يك فكر و فرهنگي به واقع الهي طرح شد، جاي خود را خوب باز خواهد كرد.

و حسين فرزند فرهنگ انبياء و وارث همه آنهاست و كمي افراد او را از كارش بازنمي دارد و لذاست كه مي گوييم نهضت حسين عليه السلام نشان داد كه آري هنوز هم خورشيد طلوع خواهد كرد و امكان تنفس آزاد نمرده است و براي اين كار فقط يك انسان كافي است.

چهارصد و پنجاه سال است كه فرهنگ غرب جوّسازي مي كند كه فقط چيزي را كه من مي گويم بايد انجام شود، انسان هاي كم حوصله مرعوب غرب هم، مي گويند ماوراي فرهنگ غرب هيچ سخني نمي توان به دنيا گفت و در ميان فضايي كه اين همه حرف زده مي شود حرف شيعه هم يك حرف در ميان حرف ها مي شود، پس بايد از گفتن سخن حق مأيوس شد. ولي نهضت حسين عليه السلام اين جوّ و فضا را درهم مي شكند.