بازگشت

يك نفس آزادي


در هنگامه اي كه همه سرگردان شده باشند، نه كسي از وضع موجود راضي است و نه راهي براي برون رفتن از آن وضع را مي شناسد، در اين حال فقط يك انسان كافي است كه بتواند انسان ها را از اين پوچي آزاد دهنده برهاند و به آنها نيروي مقاومت براي بيرون شدن از وضع موجود بدهد و آن ها را به اصالت ها برگرداند، آري فقط يك انسان كافي است كه آن امر ناگفتني تا آن زمان را در حدي پاك و زلال ارائه نمايد كه همه به صدق وجود او اقرار نمايند و خطر پذيرفتن آن امر را در آرامش صدق وجود او به چيزي نگيرند و قربانيان واقعي را كساني بدانند كه در اين خطر گام ننهند. از زير سايه نظم مسلط معاويه اي اگر انسان حتي يك نفس بتواند خود را آزاد كند به دشتهاي پهناور آزادي وارد شده است و بهشت را رودرروي خود مي بيند، هر چند او را به چيزي نگيرند و شورشي اش بنامند، و برعكس به غلام باشي هاي خود مدال افتخار دهند، و نهضت حسين عليه السلام نشان داد كه آري هنوز هم خورشيد طلوع خواهد كرد و امكان «تنفس آزاد» نمرده است و براي اين كار فقط يك انسان كافي است.

گاهي اوقات چنين حالتي پديد مي آيد كه انسانها سرگردان مي شوند. به عنوان مثال در زمان رژيم شاهنشاهي، سرگرداني وجود نداشت، وضعيت روشن بود، نجات ملت به اين بود كه رژيم طاغوت برچيده شود، اما الان راه كار چيست؟ مثلا اداره اي را مي بيني كه به اسم اسلام و انقلاب، خلاف اسلام و انقلاب عمل مي كند و شما هم بسيار اذيت مي شويد و نمي دانيد كه چه بايد بكنيد؟ و فكر مي كنيد اگر با آن اداره درگير شويد، با اسلام و انقلاب درگير شده ايد! اينجاست كه بايد دقيق باشيد، هوشيار باشيد و بدانيد اين يك وضع خاص است، فرهنگ جاري در اين اداره و اين سيستم اداري فرهنگ خاصي است، اصلش غربي و ضد انسان است ولي ظاهرش در خدمت انسان است. و لذا اولا: تخلفات اين اداره را به پاي اصل انقلاب و آدم هاي


دلسوز انقلاب نمي گذاريد. ثانيا: تشخيص دهيد كه عده اي ميخواهند تحت لواي واژه هاي مقدس انسان را نابود و پوچ كنند. اگر كسي اين مسائل را به خوبي درك نكند بيا مثل عبدالله بن عمر مي شود كه مي گفت: معاويه اميرالمؤمين است يعني نمي تواند بين پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه معصوم «عليهم السلام» و اولياء الهي با كساني كه با واژه هاي مقدس كار غير مقدس مي كنند، فرقي بگذارند و يا مثل پسر زبير مي شود كه با همه درمي افتد. شما الان شرايط حاضر جامعه را در نظر بگيريد، شرايط بسيار سختي است، چه كار مي خواهيد بكنيد؟ اگر زلالي فرهنگ حسيني را نداشته باشيد يا حمله مي كنيد و لذا معنويت زير سؤال مي رود و به دنبال آن جوانان مان لاابالي و بي تفاوت مي شوند و يا سكوت مي كنيم و چيزهاي حرام و باطلي را به اسم اسلام و انقلاب و تشيع مي پذيريم و در نتيجه با انقلابي روبرو مي شويم كه چهره آن روز به روز زشت تر مي شود و اينجاست كه ارزشهاي انقلاب و خون شهدا زير سؤال مي رود!!

درست موضع گيري كردن در چنين شرايطي بسيار سخت است، يك وقت ابوسفيان آن طرف خندق است و پيامبر صلي الله عليه و آله اين طرف خندق، در اين فضا تصميم گيري آسان است ولي يك وقت فرزند ابوسفيان عمامه پيامبر صلي الله عليه و اله به سر گذاشته و آمده است اين طرف خندق و به اسم جانشين پيامبر حكم مي راند، حالا حسين عليه السلام در اين جبه بايد راه و رسم مبارزه با اين جبهه را به نمايش بگذارد، عينا در انقلاب هم چنين مرحله اي هست كه يك روز با حاكميت شاه بايد مي جنگيديد و حالا در نظام اسلامي با جريان منفي بايد روبرو شويد. معاويه فضايي ايجاد كرده است كه خواص هم نمي دانند در چنين فضايي چه بكنند و سرگردان هستند! اگر تندروي كنند به اصل اسلام ضربه مي خورد، اگر كندروي كنند، مي بينند نمي توانند اين فضا را به عنوان اسلام بپذيرند، حالا بايد چه بكنند؟ اگر مقابله كنند، پسر زبير مي شوند و اگر تاييد كنند پسر عمر مي شوند، پسر زبير مي خواست با يزيد مقابله كند ولي خودش چيزي نداشت و آدم بيخودي بود، امام عليه السلام به او گفتند كه بيا به كمك من، گفت نه، من در مكه مي مانم، امام فرمودند مي بينم كه سرت را همچون


قوچ مي برند و اتفاقا سرش را بريدند و مكه را هم سنگ باران كردند، همه هم سوال مي كردند كه عجب! ابرهه به مكه حمله كرد، ضربه محكمي از ابابيل خورد، چرا به پسر زبير كه حمله كردند ضربه نخوردند؟ براي اينكه پسر زبير به امام معصوم پشت كرد يعني در واقع به كعبه اصلي پشت كرد.

با روش و سيره نهضت اباعبدالله عليه السلام در فضاي حساس جامعه امروزي مي توانيم با معنويتي خاص، حق را بشناسيم، باطل را نيز بشناسيم و حتي آن را نقد كنيم، در اين صورت حق خواهد ماند، معنويت خواهد ماند و جنگ قدرتها و جناحها جايي براي ظهور نخواهد داشت و انسان نجات پيدا خواهد كرد. اگر صافي حسين عليه السلام و زلالي فرهنگ حسين در جامعه نباشد، به چه كنم چه كنم و يأس و نااميدي گرفتار خواهيم شد و به اسم تأييد انقلاب و اسلام، بدي را تأييد خواهيم كرد. روحيه اي كه كربلا به ما مي دهد اين است كه از مرگ نهراسيم و معنويت خود را به طور كامل حفظ كرده تا اسلام باقي بماند، مقام معظم رهبري - حفظه الله - چند سال بيش فرمودند امر به معروف و نقادي، تضعيف نظام نيست، عده اي به اسم نقادي همه چيز نظام را زير سؤال مي برند، عده اي هم كه با نقادي، خودشان زير سؤال مي روند سريع خودشان را به اسلام و انقلاب مي چسبانند كه كسي نتواند نقادي شان بكند و شما هم اگر حواستان جمع نباشد به اسم مدافع نظام، مدافع افرادي مي شويد كه اصلا صلاحيت ندارند شما از آنها دفاع مي كنيد و اينجاست كه گاهي اوقات جوانان ما همه چيز نظام و انقلاب را زير سؤال مي برند، تقصير ماست كه از حسين عليه السلام ياد نگرفته ايم كه قصه انقلاب و اسلام و امام و شهدا را از قصه بعضي ها كه خودشان را وراي اينها پنهان كرده اند جدا كنيم و اين كار مشكلي است.

شهيد مطهري (ره) در كتاب حماسه حسيني جمله زيبايي دارد كه مي فرمايد «حادثه حكومت اموي خطري است براي هميشه اسلام، و عنصري است كه در داخل اسلام خانه مي كند و با علي و نهج البلاغه و حسين و كربلا مي شود اين خطر را روشن نمود» - نقل به مضمون - پس عزيزان، اگر ما كوتاهي كنيم، خسارت سنگيني را متحمل خواهيم شد، و بايد با اباعبدالله عليه السلام عهد كنيم و كمك بخواهيم كه آن طوري


كه امام مي خواهد ما نقادي كنيم. جمله امام حسين عليه السلام را در مدينه مي دانيد كه فرمود: من ياغي نيستم، نمي خواهم شلوغ بازي و شورش كنم «و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما» مي خواهم بروم سنت جدم و پدرم را با امر به معروف و نهي از منكر احياء كنم «و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر» و بر ماست كه در هفته امر به معروف و نهي از منكر، حق را بشناسيم و بر طبق آن عمل كنيم.

از زير سايه ي نظم مسلط معاويه اي، اگر حتي يك نفس بتوان خود را آزاد كرد، به دشت هاي معنوي پهناوري خواهيم رسيد. بايد تلاش كنيم افق ديده هايمان را كمي از سطح جامعه بالاتر بياوريم و از آن زاويه جريان ها را تحليل كنيم، بعد معني حسيني زندگي كردن را بفهميم و با اين ديد نقادي كنيم، آنگاه يك صفا و معنويت و روشني خاص و دلسوزي نسبت به امت اسلام نصيب مان مي شود و اين فشارهاي ناشي از چيزهايي كه نبايد تحمل كنيم را تحمل نمي كنيم و با صفا زندگي خواهيم كرد. بايد نسبت به سلطه هاي غير ديني ولي معاويه اي سخت ناپذير باشيم و به هيچ وجه آن را به رسميت نشناسيم، تا دريچه هاي حيات روحاني بر جانمان گشوده شود. امروزه گاهي مشاهده مي شود كه چون جوّ، جوّي است كه انگار همه به انقلاب بدبين هستند، ما اصلا جرأت نمي كنيم از زاويه اي كه بايد دفاع كنيم، دفاع نماييم و يا برعكس بعضي از افراد چون كار بدي به اسم انقلاب انجام مي دهند ما هم به اسم دفاع از انقلاب مي خواهيم از آنها هم دفاع كنيم. فرهنگ اباعبدالله عليه السلام مي گويد كه خودت را بالاتر بياور و ديد خود را وسيع تر كن، يعني تو بنده خدا هستي و بر اساسي اين بندگي انقلاب را دوست داري، چون بندگي تو را افزايش مي دهد و اگر چيزي بندگي تو را افزايش ندهد، دوست نخواهي داشت، با اين ديد نگاه كنيد، از فضايي كه مردم مي گويند يا همه چيز يا هيچ چيز، مي توانيد خود را آزاد كنيد و در آن فضا نيفتيد، شرايط امروز كشور ما «هيچ چيز يا همه چيز» نيست، نه همه چيزش خوب است و نه همه چيزش بد است وقتي عده اي از مسؤلان نظام اشكالاتي داشتند، حضرت امام (ره) فرمودند: «من عقد اخوت با احدي نبسته ام» بحث ما، اشكال به


مسؤلين نيست، بلكه اشكال به حرفها و يا فرهنگ هايي است كه ما را از عبوديت و كمال دور نگه مي دارد. حسين عليه السلام بالاتر از فضاي عمومي جامعه تنفس نمود، دوران حساسي بود، حتي اكثر مردمي كه مذهبي بودند از ترس اينكه با اصل اسلام مقابله كنند، با امام عليه السلام همكاري نكردند، شما امروز اگر نگاه تان به اين موضوع حساس باشد، دوست و دشمن انقلاب را خواهيد شناخت.

به راستي ما نگران چه هستيم؟ آيا دلواپس اين نيستيم كه ارزشها را وارونه مي كنند، وقتي يك بچه بسيجي متدين متعبد را به چيزي نمي گيرند و بعد يك آدمي را كه سراپايش كفر است داراي ارزش مي دانند! شما با مشاهده اين اوضاع چه خواهيد كرد؟ تو بايد حق را بگوي اگر چه به تو بگويند كه چون مراعات قواعد زمانه را نكرده اي بيخود هستي.