بازگشت

حيله هاي فرهنگي


اگر امروز مي خواهيد امام حسين عليه السلام ما را نجات دهد بايد او را درست ببينيد، غم امام حسين عليه السلام و نهضت او خيلي مهم بوده است، چرا كه دشمن او خيلي پيچيده بوده است، امويان، به خصوص معاويه، ژست فرهنگي مي گيرند، هر چند كه بعدا مجبور مي شوند شمشير بكشند. مهم اين است كه ما بدانيم اينها چگونه عمل كردند، امويان در مقابل دين الهي كه آمده است تا عمر مردم را اصلاح كند، با ژست فرهنگي، عمر مردم را نابود مي كنند. اما اين ها متوجه نيستند كه خدا راه سقوطشان را در سنت امام حسين عليه السلام قرار داده است. معاويه همه فكري مي كرد مگر اين كه نابود شود! چرا؟ چون در ظاهر، كارش همچون كار پيغمبر صلي الله عليه و آله بود، آيا پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از گذشت 1400 سال نابود شده است؟ مسلما خير، معاويه بيچاره حساب مي كرد من كه حركاتم همچون پيامبر صلي الله عليه و آله است، پس من هم مثل پيامبر صلي الله عليه و اله مي مانم، اما نفهميد كه يك حسين عليه السلام پيدا مي شود كه نمي گذارد معاويه اين فريب بزرگان تاريخ را براي خودش حفظ كند.

تحليل معاويه براي نابود نشدن از زواياي متعددي درست به نظر مي رسيد و برنامه اي را هم كه طراحي كرده بود بر همين اساس بود، يزيد هم مي خواست همان كار را بكند، اما حسين عليه السلام نگذاشت. مي دانيد كه معاويه به سفارش مشاور رومي اش «منصور بن سرگون» وصيت مي كند كه اي يزيد، مبادا حسين را بكشي، اگر مي خواهي بقيه دشمن ها را بكشي اشكالي ندارد، مواظب باش حسين را نكشي. حالا بعضي ها


فكر مي كنند كه يزيد به علت ناداني از وصيت پدر سرپيچي كرد! خير اينطور نبود، حسين عليه السلام كاري كرد كه يزيد مجبور شد آن چه در خود دارد نشان دهد. مجددا عرضم را تكرار مي كنم كه معاويه فكر كرد كه چون جملات و حركات پيامبر صلي الله عليه و اله را در صحنه به مردم نشان مي دهد پس همچون پيامبر صلي الله عليه و آله ماندني است و خود و خاندانش تا قيامت باقي خواهند ماند، ولي چيزي كه فكرش را نمي كرد وجود مبارك حسين عليه السلام بود، فرهنگ حسين عليه السلام و يك معنا فرهنگ اهل بيت پيامبر «سلام الله عليهم» فرهنگي بود كه توان رسوايي و سقوط معاويه را دارد. قبلا بيان كرديم كه با بودن معاويه يأس تمام جهان اسلام را فراگرفت به طوري كه در جريان حركت امام به سمت كربلا بعضي از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله به اباعبدالله عليه السلام گفتند كه نرو، شهيد مي شوي؟ و منظورشان اين بود كه حركت امام فايده اي ندارد، حتي محمد بن حنيفه برادر امام حسين عليه السلام هم، صحبت اش همين بود. معاويه كاري كرده بود كه تصور تمام بشر آن زمان اين بود كه ديگر هيچ مبارزه اي فايده ندارد، يأس از نجات، در فرهنگ معاويه اي روح همه را فرامي گيرد. ظلم بزرگي به حسين عليه السلام است كه ما نفهميم حضرت چه كار بزرگي براي بشريت انجام دادند، در نظر داشه باشيد معاويه اي كه روي پايه هاي بقايش به شدت حساب مي كرد و اگر مانده بود چه ها كه نمي كرد، بدانيد كه اگر حسين عليه السلام نبود، او ماندني بود!

آري معاويه با روش خاصي كه در پيش گرفته مسلم نمي تواند به سقوط خود نظر افكند و ژست هاي فرهنگي و تحليل هاي واهي اش، حجاب توجه به سقوطش مي شود شما به اين موضوع دقت كنيد كه دشمن وقتي مي خواهد جوان هاي جامعه ما را نابود كند و يا به عبارتي عمرشان را بمكد، حيات معنوي شان را مي گيرد و در هر جامعه اي با واژه هاي همان جامعه اين كار را انجام مي دهند، به عنوان مثال، اگر فرهنگي ديني باشد با واژه هاي ديني و تحليل هاي به ظاهر ايماني به صحنه مي آيند. لذا شناخت پوچي اين تحليل ها و ژست هاي فرهنگي بسيار مشكل است.اي حسين عليه السلام چرا حج را ترك كردي؟! مگر حج بي خوداست! خيلي براي بشر سخت است،


فرزدق مي گويد: ديدم عجب! حالا كه همه به سرعت در حال حركت به سوي بيت الله الحرام هستند، يك كاروان از مكه به بيرون مي رود، سريع دويدم كه به آنها بگويم كه اين كار حرام است، ديدم پسر پيغمبر صلي الله عليه و آله است از نظر ظاهر، ترك حج واجب يعني حج تمتع در آن شرايط حرام است مگر آنكه نيت عمره مفرده كرده باشند، حالا چگونه بايد به مردم فهماند حجي كه ظاهرش حج باشد و باطنش معاويه، حج پيغمبري نيست! و كاري مهمتر از حج بايد انجام داد. حالا خوب دقت كنيد يك انحرافي شكل گرفته است كه فهم آن مشكل است و خون بشريت را مي مكد و فرهنگ بشريت را نابود مي كند حال چه كسي است كه مي تواند بفهمد اين خطر چقدر بزرگ است و همه ي اين حرف هاي به ظاهر ديني در فرهنگ معاويه اي دروغ است؟ چه كسي مي تواند بفهمد كه همين قرآني كه معاويه مي خواند و تفسير مي كند آن نيست كه در قرآن است و قرآني كه حسين عليه السلام تفسير مي كند همان چيزي است كه در قرآن است. به عنوان مثال اگر كسي به شما حرف حقي بزند كه مقصودش باطل باشد، چقدر جرأت دارد به او اعتراض كنيد؟ با وجود اينكه شيعه هم هستيم، گاهي سؤال مي شود كه چرا مردم جرأت نمي كنند جلوي اين انحراف ها بايستند؟ چون ظاهرش مذهبي است و تشخيص اين انحراف خيلي مشكل است، فقط يك نفر مي تواند اين انحراف را تشخيص دهد و آن كسي كه ماوراء اين حرفها، از مقصد اصلي بشر كه بندگي خداست، غافل نشود، اگر كسي بندگي را بشناسد، مي فهمد كه در زير اين واژه ها به ظاهر مقدس چه انحراف بزرگي خوابيده است. اگر بنده، در جلسه اي خيلي صحبت كنم و حديث و آيه بخوانم و شما وقتي از جلسه بيرون رفتيد، حب دنيا در شما شدت يافت، بدانيد تمام حرف و حديث من، هماني است كه معاويه گفته است. ولي اگر برعكس، ديديد كه عشق به قيامت و مناجات با پروردگار جهان در شما شدت يافت، بدانيد كه آيات در جهت خودش است. پس چگونه مي توان معاويه را شناخت؟ با مدنظر داشتن بندگي خدا در رابطه ي خود و خالق و با در نظر گرفتن خدمت به خلق و دل سوزي براي خلق در رابطه با خود و مخلوق و امت كه حضرت در خطابه خود در سرزمين منا شديدا نسبت به اين دو مسئله به علماي دين در زمان


حاكميت معاويه انتقاد مي فرمايد. يعني اينكه عالم ديني شدن و نسبت به اين دو مسئله پافشاري ننمودن سايه ي معاويه را به رسميت شناختن است.

بنابراين شناخت پوچي تحليل هاي فرهنگ معاويه اي بسيار مشكل است، مگر براي كساني كه به فلسفه بودن خود - يعني بندگي خدا - بتوانند بينديشند وانديشه جامعه را به مسلئه اصلي شان كه همان بندگي خدا است معطوف دارند و نهضت كربلا توان ارائه چنين انديشه اي را در واويلاي خشكي تفكر دارد. و نهضت كربلا بر اساس چنين فرهنگي توانست با همه آن جوسازي ها اسلام را نجات دهد، يعني در واويلاي شعارهاي اسلامي معاويه، عمق فاجعه را شناخت، اين خطر را كه جوان هاي جامعه اسلامي در حال نابودي هستند شناخت و توانست با برنامه ريزي صحيح، جهان اسلام را نجات بخشد. آيا از خود نمي پرسيد انجمن حجتيه اي ها كه مي گويند اسلام، سعودي هم مي گويد اسلام، امام خميني (ره) هم كه مي گويد اسلام، پس چرا انجمن حجتيه و سعودي اين همه به آمريكا گرايش دارند ولي امام خميني (ره) اين همه با آمريكا دشمني دارد. انجمن حجتيه در ظاهر اهل طاعت و عبادت است، قرآن و مفاتيح هم مي خواند ولي وقتي حضرت امام (ره) با پيروزي انقلاب سر كار آمدند اينها با طاغوت بيشتر نزديكي داشتند. اكثر كساني كه نيروهاي مذهبي مبارز را در زمان شاه لو مي دادند از اعضاي انجمن حجتيه بودند، خوب اينها هم مي گفتند اسلام و دم از مذهب مي زدند. چه كسي مي تواند اين را بفهمد.

اي يزيد، تو كه مي گويي اسلام،اي معاويه، تو هم كه مي گويي اسلام، اين امام عليه السلام هم كه مي گويد اسلام پس چرا شما با اين حسيني كه مي گويد اسلام، بيشتر دشمني مي ورزيد تا با منصور بن سرجون كه گرايشش به كفر و فساد بيشتر است تا اسلام؟

شما از اين نكته بفهميد كه جوان شما با حسين عليه السلام نجات پيدا مي كند. حسين عليه السلام مي گويد: اسلام و درست مي گويد. ولي معاويه مي گويد اسلام و دروغ مي گويد، چرا كه اسلام معاويه، گرايش به بندگي خدا ندارد، اگر ديديد فضا، فضاي بندگي شد، بدانيد كه اسلام بر سر كار است، ولي اگر ديديد كه مثلا امام خميني (ره)


مي گويد اسلام و فلان اداره در كشور جمهوري اسلامي هم مي گويد اسلام ولي همه تجملات را به كار مي برد و ارزش را به اهل تجمل مي دهد، فريب نخوريد و نگوييد كه چون اين تجملات در جمهوري اسلامي واقع است، پس اسلام است، خير اين ضد اسلام است، اين معاويه است. شما ترسي از گفتن حق نداشته باشد، حسين عليه السلام چون نترسيد و حق گفت، اسلام ماند، حسين عليه السلام نترسيد و واقعيت را بيان كرد و نگفت چون معاويه واژه هاي اسلامي را به كار مي برد پس اسلام است. پسر عمر گفت: اي حسين نرو، كشته مي شوي پسر عمر يك مقدس احمق است، به تعبير امام خميني (ره) ما بيشترين ضربه را از مقدسان احمق خورده ايم، شما نترسيد و حسيني باشيد تا بتوانيد در مقابل معاويه و يزيد بايستيد.

جوّ زمان معاويه را قبلا ترسيم نموديم، در اين جوّ همه واژهاي اسلامي به كار مي رود معاويه تلاش مي كرد تا بگويد من اسلام هستم و چون من فرد بسار خوبي نيستم، پس اسلام هم چيز مهمي نيست و در نتيجه بگويد اموي ها از هاشمي ها مهم تر هستند و حسين عليه السلام اين فكر معاويه اي را آشكار ساخت. معاويه را بشناسيد تا بدانيد كه معاويه هاي نظام اسلامي مي خواهد انقلاب را از شما بگيرند، شما حسين گونه انتقاد كنيد و بگوييد كه اين واژه ها درست است ولي شما دروغ مي گوييد، شما خون مردم را مي مكيد و جوان هاي ما را به پوچي و سردرگمي مي بريد، اسمش اسلام است ولي رسمش اسلام نيست، بايد حسيني بود.

و لذا معاويه و يزيد كه به ظاهر دم از اسلام مي زنند، مجبور هستند دشمن اصلي حسين عليه السلام شوند كه از عمق دل بيشترين ارج و احترام را به همان واژه هايي مي گذارند كه معاويه و يزيد از آن دم مي زنند، كه آنها فقط سر زبان دارند و لذا رسوا مي شوند. بحث و گفتگوي آنها در جلسات خصوصي شان بر سر سياست بازي است و اينكه چگونه رقيب خود را از صحنه خارج كنند ولي در محفل حسين عليه السلام همواره گفتگو بر سر تقوا و راه و رسم عبوديت است و اينكه چگونه حكم خدا بر جامعه حاكم باشد.

به حسين عليه السلام قسم، اگر اين بچه هاي حزب الهي ناب، انقلابي بمانند و خسته


نشوند و به حسين عليه السلام اقتدا كنند، تمام اين مشكلاتي كه شما فكر مي كنيد ديگر نمي شود كاري كرد و شما را مأيوس مي كند همه حل خواهد شد. شما معاويه و يزيد را ببينيد كه در چه مخمصه اي دچار شده اند، اگر به حسين عليه السلام احترام بگذارند كه بايد خودشان نباشند و اگر او را بكشند، معلوم مي شود كه عبوديت خدا و معنويت برايشان مهم نيست، و ديديد كه همين گونه شد. بعد از واقعه ي كربلا جهان اسلام بيدار شد، حسين عليه السلام نشان داد كه معاويه و يزيد هر چند نمي خواهند معلوم شوند ولي همان چنگيزند و اين بزرگترين خدمت بود براي اينكه اسلام بماند، چرا كه اسلام در دهان يزيد و معاويه واژه هايش مي ماند ولي ماندني نبود، چون دوست داشتني نبود، و حسين عليه السلام كاري كرد كه اسلام دوست داشتني باشد و اسلام نيز ماند. سلام خدا بر حسين عليه السلام و اصحاب او.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته