بازگشت

آنگاه كه همه احساس حيات كنند


اوايل انقلاب و جنگ تحميلي را به ياد داريد، از گوشه دهات خراسان،


پيرزني به عشق جنگ با صدام، تخم مرغ هايش را برمي داشت و به جبهه هديه مي كرد، من خودم، پيرزني را ديدم كه با دمپايي بسيار فرسوده اي كه ته آن از بين رفته بود، پتوي نويي را كه با فروش آن مي توانست شايد 20 جفت دمپايي بخرد آورده بود تا به جبهه كمك كند، اين فرد احساس حيات مي كند، اين آدم در نظامي كه وصل به آسمان است بي خود نيست، اما حالا انساني را ببينيد كه جامعه اش به آسمان وصل نشده باشد مثلا شعار مي دهند «ايران آباد» آن هم آبادي كه منظورش مثل آباداني آمريكاست، نه آباداني كه آسمان به زمين وصل است، در اين شعار از هر كه مي خواهيد بپرسيد كه آيا احساس حيات و نتيجه مي كنيد؟ من نمي گويم از آن پيرزن فقير پرسيد، از آن برج ساز كه پول پارو مي كند بپرسيد مي بينيد او از همه بيشتر احساس بي فايدگي مي كند.

حسين عليه السلام براي انسانيت غصه مي خورد و با اين نگاه حسيني است كه معلوم مي شوم نظم و امنيت معاويه اي، پوچي را تا مغز استخوان انسانيت نفوذ مي دهد و هيچ كس هم نمي داند چه دردي دارد؟ همه حس مي كنند كه بي خود هستند! زن و شوهر به هم بد مي گويند! آن يكي مي گويد از وقتي با تو ازدواج كردم ديگر نشاط ندارم! ديگر مي گويد تو مرا بدبخت كردي! همه در بدبختي اند، ولي نمي دانند كه بي حسين عليه السلام هستند، نمي دانند كه زمين از آسمان منقطع شده است. وقتي كه در روزنامه ها بنويسند: دين يك امر شخصي است، هر كس بخواهد مي تواند خودش مثل صوفي هاي زمان معاويه ديندار باشد. اين نظريه غير از آن عقيده اي است كه مي گويد زمين بايد بر اساس ريزش وحي آسمان، سيراب گردد و به يك معنا حكم خدا بايد در آن جاري شود. شما جريان وليد بن عتبه (مشروب خوار مشهور در محراب كوفه) را خوانده ايد، حضرت علي عليه السلام به عثمان گفتند: به او بايد حد بزنيد ولي عثمان حد نمي زند، حضرت علي عليه السلام او را گرفتند و حد زدند، حد يعني چه؟ يعني حكم خدا براي مشروب خوار در زمين جاري شود، حالا چرا حضرت نگران اجرا نشدن حد براي وليد هستند؟ علي عليه السلام مي فرمايد: اگر حكم خدا اجرا نشود، بركات آسمان از زمين قطع مي شود، يعني انسان ديگر نمي تواند با آسمان ارتباط


برقرار كند، يعني دريچه ارتباط انسان با عالم معنا قطع مي شود يعني انسان پوچ، بي خود و بي ثمر و بي حاصل مي شود. شريعت براي اين نازل شده است كه وقتي من نماز مي خوانم رابطه فردي من با آسمان قطع نشود و روح جمع و اجتماع با آسمان قطع نشود، و اينجاست كه اگر معاويه حاكم شود، با كفش هايش، بالاي منبر كوفه مي رود و مي گويد:اي مردم، من نيامده ام كه مسلمان باشيد مي خواهيد باشيد، مي خواهيد نباشيد، من آمده ام بر شما حكومت كنم. و به همين دليل است كه عمروعاص، پس از شهادت حضرت علي عليه السلام و حذف امام حسين عليه السلام از صحنه حكومت، وقتي وارد كاخ معاويه شد گفت السلام عليك ايها السلطان، سلطان يعني كسي كه بر جامعه تسلط دارد و هدفش نيز همين است. در حالي كه بر اساس شريعت محمدي صلي الله عليه و آله حاكم يعني كسي كه واسطه اجراي حكم خدا بر زمين است. عمروعاص خيلي خوب فهميده بود كه معاويه براي چه آمده است.

تلاش نماييد پوچي حكومت غير حسيني را بشناسيد و پوك نمودن مغز استخوان بشريت را در آن بنگريد، تا به اين نكته برسيد كه اين پوچي و پوكي فقط با حسين عليه السلام قابل اصلاح است. اگر مي بينيد كه اداري ما، كارمند ما، بازاري ما، حس مي كنند كه در حال خلاص شدن مي باشند، بدانند كه فقط با حسين عليه السلام مي شود نجات پيدا كرد و بنده در بيان اين موضوع هم احساساتي نيستم. در جلسات قبل اشاره شد كه بايد روي فرهنگ معاويه خيلي شناخت پيدا كنيم تا بتوانيم شرايط زمان خود را درك كنيم، زمان ما، غرب زده است و معاويه نيز غرب زده است، در شامي زندگي مي كند كه متعلق به رم است و مشاوران رمي معاويه برنامه اي طراحي نمودند تا اسلام را در قالب رمي و يوناني استحاله كنند و فقط حسين عليه السلام است كه براي نجات دادن اسلام، اين فرهنگ را مي شناسد و درصدد مقابله با آن برمي آيد، امروز ما با همان فرهنگ رمي معاويه اي درگير هستيم و با همان فرهنگ و نهضت و روش حسين عليه السلام مي توانيم در برابر آن بايستيم.

اگر انسان به آسمان غيب نينديشد بدون آنكه بخواهد، طعمه اين پوچي خواهد شد و سرد و غم زده خواهد مرد. مطالعه اي داشتم در خصوص خانواده هاي


معروفي كه در اين 50 سال اخير در عيني كه كمال معنوي داشتند به شدت از بين رفته اند، به عنوان مثال اولين گوينده زن راديو ايران از خانواده يكي از علماست و يا پسر حضرت آية الله حائري يزدي يعني دكتر مهدي حائري كه در لندن كتابي تحت عنوان «حكمت و حكومت» در سال دهم انقلاب اسلامي به چاپ مي رساند كه يك جمله آن اين است كه جمهوري اسلامي يك رژيم فاسد غير اسلامي و غير انساني است. [1] اين جمله در زماني گفته شده است كه امام خميني (ره) زنده بود و در حال جنگ بوديم. در جمله اي از كتاب مي گويد: «با يك رفراندوم عاميانه و جاهلانه اين حكومت را بر مردم تحميل كردند.» يعني اصلا اين ملت شعور نداشت و نفهميدند كه به چه چيزي رأي دادند؟!

من مي خواهم بگويم چطور شد كه اينها به پوچي و هيچي رسيدند تا توانستند اين نظام مقدس را پوچ بدانند و بايد بيدار باشيم كه سر ما نيز به خطر است. شما به بعضي از بچه هاي حزب اللهي ديروز نگاه كنيد، تا ديروز دانشجوي خط امام بود امروز مي رود با آن آمريكايي كه در كشور ايران لانه جاسوسي درست كرده و به عنوان گروگان دستگير شده، دست مي دهد و مي گويد ما عذر مي خواهيم كه به جاسوسخانه شما حمله كرديم و شما را دستگير نموديم. چرا اينها به اين بدبختي و بي هويتي رسيدند؟ اگر انسان به آسمان غيب نينديشد، توسعه، پيشرفت و مدرن شدن برايش مسئله مهم مي شود و بدون آنكه بخواهد طعمه اين پوچي مي شود و ناخودآگاه و سرد و غم زده خواده مرد. بعضي از اين اشرافيت زده ها كه ابتدا آتش عشق به نظم معاويه اي تار و پود وجودشان را گرفته، وقتي از اروپا مي آيند با چه ولعي مي گويند اگر نظم مي خواهيد نظم آنجا. آنجا چه نظمي است؟ نظم زميني، من و شما هيچ كدام مخالف نظم نيستيم، اما نظمي كه مرا از آسمان قطع كند، غير از نظمي است كه مرا به آسمان وصل كند. در روزنامه اي خواندم كه اروپايي ها آنقدر منظم هستند كه مثلا فلان كارمند، امسال مي داند كه 5 سال ديگر در فلان روز ساعت 2 بعدازظهر حكم


بازنشستگي را خواهد گرفت و از همين حالا براي جشن بازنشستگي خود در جزيره سيسيل در فلان هتل نوبت مي گيرد، عجيب در زمين منظم هستند! و نظم زميني، انسانهايي را كه آسمان را نمي شناسد، مي ربايد.


پاورقي

[1] کتاب حکمت و حکومت صفحه 216