بازگشت

نظم معاويه اي و نظم حسيني


السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك، عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم

ائمه اطهار - سلام الله عليهم - فرموده اند كه امور ما بطن ها دارد يعني سخنان و حركات آنها معناها دارد كه ما به اندازه ي تدبرمان با معناي عميق تري از آن حركات و سخنان روبرو مي شويم كه عقل آن را مي فهمد. وقتي بيشتر تدبر كرديم به معنايي مي رسيم كه ديگر عقل مان توان فهم آن را ندارد بلكه قلب مان مي فهمد و وقتي جلوتر رفتيم معنايي هست كه آن را سر وجودمان مي فهمد نه عقل و قلب مان، يعني همان طور كه حس ما اصلا معنا را نمي فهمد عقل مان هم آنچه را قلب ادراك مي كند نمي فهمد، سرّمان نيز چيزي را درك مي كند كه در حد عقل و قلب نيست بنابراين ما نبايد خود را از مراحل عميق تر و عالي تر سخنان و حركات ائمه محروم كنيم.

اگر كسي كربلا را فقط در حد يك حادثه بشناسد، همچون كسي است كه فقط الفاظ قرآن كريم را فهميده است، اگر كسي بالاتر آيد، سرّ مي فهمد، اگر بالاتر آمد حقي از حقايق آن را مي فهمد، اگر بالاتر آمد حقي بالاتر از آن را مي فهمد. آيا به


اين موضوع التفات داريد كه آنچه را امام صادق عليه السلام از كربلا مي فهمد در اختيار ما نمي گذارند و آنچه امام حسين عليه السلام از حركت خود فهميدند كسي غير از زينب (س) و حضرت سجاد عليه السلام در آن زمان نفهميد. مسلم بن عوسجه و حبيب ابن مظاهر و ساير اصحاب كربلا، از كربلا چيزهايي فهميدند كه ديدند كمترين چيز، براي ارتباط با آن حقيقت، دادن جان است. شما از تاريخ به ياد داريد كه اصحاب كربلا، در شب عاشورا به شدت در نشاط بودند. مي گويند حبيب ابن مظاهر، شخصيتي بوده كه در طور عمرش يكبار هم شوخي نكرده بود! يك آدم متين، حكيم و وارسته بود ولي مي بينيم كه در شب عاشورا شوخي مي كرد! ولي مسلما و با اين همه آنچه را كه حسين عليه السلام از نهضت خود مي فهمد، حبيب ابن مظاهر نمي فهمد. مهمان حقيقت نهضت حسين در آن مرحله فقط حسين عليه السلام است و زينب (س) و سجاد عليه السلام ما را هم دعوت كرده اند به اينكه



سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو

صفت راه مگوي و ز سرانجام بگو



آه زنداني اين دام بسي بشنيديم

حال مرغي كه رهيده است از اين دام بگو



شرح آن بحر كه واگشته همه جانها اوست

كه برون است ز اعوان و ز ايام بگو



و گر از عام بترسي كه سخن فاش كني

سخن خاص نهان در سخن عام بگو



و از آن نيز بترسي هله چون مرغ چمن

دمبدم زمزمه بي الف و لام بگو



يك چيزهايي است كه بي الف و لام و بي نطقه و ادغام - خارج از الفاظ - هستند كه بايد آنها را در كربلا ديد، آيا تاكنون در قرآن دقت داشته ايد كه وقتي چيزي فهميديد، تعجب مي كنيد كه اصلا چگونه اين الفاظ، آن نتايج را مي دهد؟ يعني پشت پرده هاي الفاظ، سخن بي نقطه و ادغام هست، يا به عبارتي فوق الفاظ يك حقيقت است، و فوق حركات كربلا هم يك اسراري وجود دارد.

اينكه ائمه گفته اند امور ما بطن دارد، بطن آن هم بطن دارد، يعني بايد خيلي تلاش كنيد تا آرام آرام به سرّ كربلا نزديك شويد. متاسفانه حدود صد سال است كه ملت ما از سرّ كربلا بسيار فاصله گرفته است، قبلا اين گونه نبوده است، ملت شيعه در


حال حضور شهود بوده اند، ولي متاسفانه كم كم با كميت گرايي، دنياگرايي و مدرن گرايي چشم دل ملت ما هم چشم دل بقيه دنيا، خيلي بسته شده است البته نه به اندازه آنها، و تنها اميد براي اين كه چشم دل شيعه دوباره باز شود، فقط حسين عليه السلام است و گرنه هيچ نقطه اميد ديگري زير آسمان براي اينكه بشر به حالت حضور و شهود با حق برسد، سراغ ندارم. شيعه عموما در حضور و شهود بوده و با حسين عليه السلام زندگي مي كرده، حدود صد سالي است كه خيلي از چيزها، از دست رفته و جهان، جهاني شده كه الان بحث مي شود كه آيا فقه مهم است يا عرفان؟ قبلا اين بحث ها نبود، فقيه كه مي گفتيد، يعني نگاه به آداب ديني با ديد عرفاني و با ديد قرآن و در يك كلمه همه و همه يعني عبوديت. در زمان حال است كه يك نفر مي گويد من مقلد عارفانم، نه فقيهان. 150 سال پيش اگر كسي اين حرف را مي زد، مسخره اش مي كردند هر كس به اندازه اي كه مسلمان بود، عارف و فقيه و مفسر هم بود. اميدوارم كه خدا به ما كمك كند تا نسبت به اسرار موجود در كربلا فكر كنيم و از حركات و الفاظ جلوتر آمده و بفهميم وراي اين حركات و الفاظ اباعبدالله عليه السلام و اهل بيت «سلام الله عليهم» چه وجود دارد؟ درست است كه كربلاي بي اشك و عاطفه كربلا نيست، يك دروغ است، مثل آتشي كه انسان در مقابلش ايستاده باشد و بگويد سرد است!! ولي ان شاءالله اگر دقت كنيم كربلا عامل باز شدن دريچه هاي غيب است لذا اميد به باز شدن و كشف اين دريچه ها داريم.