بازگشت

انسان هيچ كاره


السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك، عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم

اگر رسيديم به اين نتيجه كه بودن و نبودن شريعت براي سعادت انسان يكسان نيست و انسان نمي تواند بدون شريعت از پوچي ها رها شود، و هر كس كه آخرين شريعت را ندارد معني روي زمين بودنش لغو و پوچ است، و اگر متوجه شديم كه اباعبدالله عليه السلام واقعا براي نجات بشريت، پا به عرصه مسئوليت بزرگ خويش گذاشتند، چرا كه پيام «حسين عليه السلام مني و انا من حسين» پيام رسول شريعت است، يعني همان رسولي كه مبعوث شده تاكل زمينيان را از خطراتي كه زندگي شان را بي ثمر مي كند نجات بخشد، حسين را سخت به خود گره مي زند و مي گويد: نهضت حسين جز ء رسالت من است و رسالت من جزء نهضت حسين است و از طريق اين دو عنصر انفكاك ناپذير ثمردهي انسان ممكن مي گردد و اگر بر اساس پيام رسول خدا متوجه شديم بدون حسين عليه السلام شريعت كامل نيست و «حسين عليه السلام مني و انا من حسين» بدان معناست كه اين شريعت و امامت از هم جدا نيستند. اين سؤال پيش مي آيد كه


حسين عليه السلام را چگونه بايد ببينيم كه از روزمرگيها كه بلاي زندگي زميني است نجات پيدا كنيم؟ يعني به عباراتي اگر حسين عليه السلام كليد نجات انسان است - كه هست - چگونه او را تحليل كنيم كه او براي ما كليد نجات باشد؟ ما نمي خواهيم بيهوده شعار بدهيم و به جايي هم نرسيم، به تعبير حضرت امام خميني (ره) [1] بعضي از كتابهاي اخلاقي نسخه هستند نه دارو، طبيب روحاني بايد كلامش حكم دارو را داشته باشد نه حكم نسخه. اگر بگوئيم كه «حسين كليد نجات بشريت است» كاري از پيش نبرده ايم، چگونه بايد به اين نهضت نگاه كنيم تا از اين همه روزمرگي و پوچي نجات پيدا كنيم؟ به راستي نجات دهندگي حسين عليه السلام از چه زاويه اي است كه اگر بي حسين عليه السلام شديم، از دست رفته ايم؟


پاورقي

[1] مقدمه‏ي کتاب شرح حديث جنود عقل و جهل - امام خميني (ره).