بازگشت

انگيزه حسين در به دست آوردن حكومت


مطلبي را كه مي خواهم عرض كنم اين است كه يقين داشته باشيد، اسلام منهاي حكومت اسلامي نمي تواند آن هدايت جامعي كه براي نجات بشريت بر عهده اش مي باشد، انجام دهد. به همين دليل پيامبر صلي الله عليه و آله به محض اينكه در مدينه مستقر شدند حكومت تشكيل دادند، اين مطلبي است كه جاي شك و شبهه ندارد به قول استاد شهيد مطهري «هيچ يك از علماي اسلامي روي اين مسئله اختلافي ندارند كه حكومت بايد اسلامي شود تا اسلام خودش را در تمام ابعاد حيات انسان نشان دهد»


اصلا اين يك مسله عقلي است و معلوم است كه حضرت اباعبدالله عليه السلام هم مي روند تا حكومت اسلام را در دست بگيرند، يك مسئوليتي به دوش حضرت است، مي داند كه بايد حكومت دست اسلام باشد. براي اينكه اسلام در مقام حكومت، همه زواياي خودش را مي تواند نشان دهد. اما يك عده همچون بني اميه ديدند حالا كه به اسم شرك نمي توانند حكومت را به دست بگيرند، پس به نام اسلام، حكومت را به دست گرفتند. معاويه در اولين فرصت، قتل عثمان را بهانه كرد، و حكومت را در دست خود قبضه نمود و قضاياي بعدي كه پيش آمد، مثل تضعيف حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام تحميل ترك مخاصمه به امام حسن عليه السلام و مسائلي كه مي دانيد، همه در راستاي همين بود كه دين حاكميت جامعه را در دست نگيرد. پس بني اميه خود حكومت را مي خواست.

عرض شد كه وقتي اميرالمؤمنين عليه السلام مشغول غسل و كفن بدن مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند، در سقيفه حاكم را تعيين كردند. راوي ميگويد: براء بن عازب [1] مرتب از سقيفه خبر مي آورد و مي گفت: آقا شما اينجا نشسته ايد، كار تمام شد، عباس عموي پيامبر به اميرالمؤمنين عليه السلام مي گفت: آقا، از غسل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دست بكش، حقتان از دست رفت. لذا مي بينيد كه پس سه گروه مشخص در اين هنگام وجود داشتند، يك گروه در سقيفه و دو گروه در محل غسل پيامبر صلي الله عليه و آله يكي علويت - يعني اميرالمؤمنين عليه السلام - يكي هم عباسيت - يعني عباس عموي پيامبر - اميرالمؤمنين عليه السلام، مي فرمايد: من وظيفه ام اين است كه پيامبر صلي الله عيه و آله را غسل دهم، عباس مي گويد: آقا اين كار را رها كن، برو و در سقيفه، حكومت را در دست بگير.در تاريخ داريم كه حتي عباس گفت: دستت را بده به من، تا با تو بيعت كنم [2] حضرت فرمودند: حالا وقت غسل و كفن است، شايد براي شما سؤال پيش بيايد كه آقا، چرا پيامبر صلي الله عليه و آله را در فرصت


ديگري غسل ندادند كه اينگونه حكومت را از دست برود؟ اينجاست كه بايد قدري دقيق باشيد، سؤال اين است كه حكومت را براي چه مي خواهيم؟ حكومت را براي اسلام و انسانيت متعالي و انجام بندگي مي خواهيم. در شوراي تعيين خلافت، پس از مرگ عمر هم چنين صحنه اي داريم كه عبدالرحمن بن عوف به اميرالمؤمنين عليه السلام، ميگويد كه آقا، من با تو بيعت مي كنم به شرطي كه به روش قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و اله و روش شيخين عمل كني، اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايند: خير، من به قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و اجتهاد خود عمل مي كنم. بسيار خوب، علي عليه السلام مي توانست بگويد كه به روش شيخين عمل مي كنم و حكومت را در دست بگيرد و بعد به روش شيخين، يعني به روش ابابكر و عمر عمل نكند. به قول ابن ابي الحديد [3] ، عثمان گفت كه به روش شيخين عمل مي كنم و به همه پشت كرد، علي هم مي خواست بگويد كه به روش شيخين عمل مي كنم و بعد به روش خود عمل مي كرد، ولي مگر مي شد كه علي عليه السلام چنين كند اگر اين گونه عمل مي كرد كه علي، ديگر علي نبود، ديگر اسلام نمي ماند. آن وقت ديگر چه كسي ما را هدايت كند؟ انشاءالله عزيزان در اين خصوص عرايض بنده را در خطبه شقشقيه مطالعه بفرمايند. [4] .

ما هر وقت غفلت كرديم كه از ديدگاه وظيفه به مسائل بنگريم، از تفكر علوي فاصله گرفته ايم وظيفه ي اميرالمؤمنين عليه السلام در آن موقعيت اين بود كه به غسل و كفن پيامبر صلي الله عليه و اله مشغول شوند، چه كساني رو سياه شدند؟ آنهايي كه از فرصت به دست آمده سوءاستفاده كردند و حكومت را از اهل بيت عليه السلام گرفتند و مردم را از حاكميت امام معصوم محروم كردند، يا آنهائي كه در آن لحظه به وظيفه خود عمل كردند؟ چه كساني امروز نور ندارند؟ آنهايي كه در سقيفه در كنار همديگر نشستند و بعد هم با يكديگر دعوا نمودند، عمر گفت: «بيعت با ابوبكر در سقيفه، اشتباه بزرگي بود كه


اميد است خداوند ما را از شر آن مصون بدارد...» [5] حال من و شما مي گوييم خدا را شكر كه يك انساني امام ماست كه در جايي كه وظيفه اش غسل و كفن پيامبر صلي الله عليه و آله است به حقيقت فكر مي كند نه به چند روز حكومت.

آري در محل غسل پيامبر صلي الليه عليه و آله دو نوع تفكر وجود داشت، يكي عباس و ديگري اميرالمؤمنين؛ عباس به چه فكر مي كرد؟ به حكومت، به اينكه حكومت از دست بني هاشم بيرون نرود اميرالمؤمنين عليه السلام هم جزء وظايفش بود كه در عين غسل و كفن پيامبر بيايد و حكومت اسلامي را به دست بگيرد، اما حكومت را در دست بگيرد تا اسلام را زنده كند و انسان را به آسمان وصل نمايد. توجه بيش از حد عباس به حكومت سبب شد تا فرزندانش بعد از او حكومت را در دست بگيرند و سلسله بني عباس را تشكيل دهند، و چون توجه آنها بيشتر حاكم شدن بود و نه از طريق حكومت، وظايف الهي خود را انجام دادن، مي بينيد خباثتي كه بني عباس نشان دادند از خباثت بني اميه كمتر نبود. تاريخ را مطالعه كنيد ببينيد كه چگونه بني عباس سادات حسني را مي كشتند، بني عباس به اسم خون خواهي حسين عليه السلام آمدند و اين همه بدي كردند، براي اينكه اصل موضوع را فراموش كردند. اصل موضوع اسلام و نجات انسان بود و بندگي خدا، حالا با اين ديد به نهضت حضرت اباعبدالله عليه السلام بنگريد تا انشاءالله بعضي از ابعاد آن براي شما آشكار گردد، كار امام حسين عليه السلام حفظ اسلام است و وصل كردن انسان زميني به آسمان، نه به دست گرفتن صرف حكومت.

روز رحلت پيامبر صلي الله عليه و اله و برپا شدن سقيفه، علي عليه السلام و عباس عموي پيامبر در حين غسل و كفن پيامبر صلي الله عليه و آله هر دو نگران بودند، عباس بيشتر به حكومت مي انديشيد و علي به كاهش نيافتن دين و كاهش نيافتن انسان؛ و لذا بعدا بني عباس به هر قيمتي به حاكميت و حكومت دست يافتند و علويان تا آخر،


همت خود را بر كاهش نيافتن دين و انسانيت گذاشتند و از اين طريق انسان را از پوچي نجات دادند، در حالي كه عباسيان به همان اندازه به پوچي دچار شدند كه امويان دچار شده بودند، چون هر دو، حكومت را مقصد گفته بودند نه وسيله، و علويان حكومت را وسيله مي دانستند و نه مقصد.

اميرالمؤمنين عليه السلام مي خواهد دين، دين اموي نشود چون انساني كه در دين اموي به حكومت اموي راضي باشد ديگر انسان خليفة الله نيست، تنها يك مرده است، امام حكومت را مي خواهد تا اسلام بدرخشد و انسان در اين اسلام اوج بگيرد. شما گاهي مي بينيد بعضي از سازمان هاي اداري و بعضي از سياستمداران فقط مي خواهند حاكم باشند، تاريخ نشان داده است كه اينها رسوا مي شوند، برعكس، بعضي ها مي خواهند كاري را به دست بگيرند تا اسلاميت را به انسان نشان بدهند، اينها مي شوند مثل امام عزيز من و شما، بنيانگذار جمهوري اسلامي، او كه تا قيام قيامت نور مي افشاند. پس با اين مقدمه روشن شد كه امام حسين عليه السلام چه انگيزه اي دارند، مواظب باشيد كه در نگاه به نهضت آن حضرت، انگيزه ي اصلي آن حضرت گم نشود.اي عبيدالله بن زياد! اي پسر سعد ابي وقاص! آيا نمي گذاريد كه حسين عليه السلام به كوفه بيايد؟... نيايد...حسين عليه السلام كار حسيني اش را مي تواند انجام دهند. اين هنر بزرگ امام حسين عليه السلام است كه با همه تنگناهاي به وجود آمده، از حسيني بودن و نجات بشريت از پوچي و نجات دادن جامعه ناتوان نگردد.


پاورقي

[1] رجوع کنيد به کتاب امام علي بن ابيطالب از دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود جلد اول بخش 3.

[2] همان ]کتاب امام علي بن ابيطالب از دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود جلد اول بخش 3 ].

[3] شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي‏الحديد خطبه 3.

[4] به مباحث شرح خطبه شقشقيه (خطبه 3) رجوع فرمائيد.

[5] کتاب راه دشوار ص 186 دکتر ادريس حسيني.