بازگشت

ضرورت تحقق حكومت ديني


وقتي كه زمينه كاهش انسان فراهم شد، بايد بيشتر به انسانيت فكر كرد و


آماده شدن حسين عليه السلام براي به دست گرفتن حكومت ديني، يكي از عواملي است كه جلوي اين كاهش را مي بندد، هر چند حكومت مقصد نيست بلكه تعالي انسان مقصود است.

آري از روزي كه انسان به مقام خليفة الهي خود پشت كرد، به هر كار سبكي دست زد، حتي به نابودي خودش هم دست زد، روي اين نكته فكر كنيد كه انسان چگونه خودش را به راحتي به رذالت مي كشاند با اينكه مي داند رذالت است، فرهنگ امروز دنيا مثل فرهنگ امويان، انسان را به شدت كاهش داده است. شما اگر خواستيد كه جامعه به بسياري از رذالت ها راضي نشود و حتي به بسياري از سياست مداران موجود دنيا راضي نشود، بايد انسان را از فروكاستن يا به اصطلاح از Reductionism نجات بدهيد. چرا جوامع امروزه دنيا حاكمان غير الهي را تحمل مي كنند؟ چون امروز مردم دنيا براي خودشان هم يك افق متعالي و مقدس قائل نيستند و لذا به راحتي مي توانند اين نوع از حاكمان را تحمل كند. به فرهنگ شعيه دقت داشته باشيد. شيعه خودش را نازله امام خودش مي داند و لذا از آن جايي كه امام شيعه يك انسان معصوم است. شيعه خودش را سبك و سطحي نگاه نمي كند. فرهنگي كه امامش يك انسان معصوم است، نمي تواند سياست مدار غير الهي را تحمل كند و حاكمان غير معصوم هم بايد بر اساس فرهنگ معصوم حكومت كنند. اين است كه شما مي بينيد براي اينكه بخواهند مزدورهاي خودشان را به ما تحميل كنند و ما را از انگيزه هاي متعالي خارج كنند، اول تلاش مي كنند انسانيت ما را كاهش دهند. ملتي كه مشغول تبليغات تلويزيون و تماشاي كارتون و... شد، آرمان هايش غير الهي مي شود و لذا به راحتي بني صدر را تحمل مي كند، اين ملت رجايي را براي چه ميخواهد؟ و اگر بني صدر را تحمل نكرد، چون روح تشيع در صحنه بود. شيعه اگر شيعه ماند، نمي تواند حاكمان دنيا را تحمل كند، چون خودش فروكاسته نشده است، چرا كه امام او، يك انسان معصوم است، يعني تا وقتي كه به امام معصوم نظر دارد فروكاسته نمي شود.

حالا اگر بخواهيد جامعه اي را كه انسانيت اش فروكاسته شده و تقليل يافته


است، نجات دهيد، بايد حتما امام معصوم بيايد و حكومت را به دست بگيرد، با موعظه و نصحيت نمي توان چنين جامعه اي را نجات داد، اين است كه مي گوييم: امام آمده است تا حكومت را به دست بگيرد - براي اين كه الگوهاي مردم، ناخودآگاه، حاكمان مردم هستند - حالا اگر حاكمان، انسانهاي فرومايه اي باشند انسانها نيز فرومايه مي شوند، انساني كه فرومايه شد، ديگر نمي تواند آسماني بشود ديگر دين را نمي فهمد، مقدسات را نمي شناسد و فروميرود در همين دنيا، و هبوط كامل مي كند، آن وقت خداوند هدايتش را از اين انسانها مي گيرد. حالا اگر امام حكومت را در دست گرفت، براي او حكومت مقصد نيست بلكه تعالي انسان مقصد است. شما در دوران انقلاب اسلامي دقت كنيد، آن زماني كه بحران ها خيلي كم بود با اينكه اين همه دشمن داشتيم به اين جهت بود كه انقلاب اسلامي انسان ها را متوجه بزرگي هايشان كرد و به همين جهت زمين خواهي و دنياطلبي براي آنها ارزش نشد و راحت توانستيم زندگاني زميني را سير كنيم و از آن مشكلات انبوه بدون آن كه دچار بحران شويم، بگذريم، ولي وقتي كه از اين تعالي انساني غفلت كرديم، بحران ها و حرص ها به وجود آمد، شما مي دانيد كه انشاءالله با حضور امام عصر (عج) در آخرالزمان. همه بحران ها از بين مي رود. چون امام حي معصوم، عصاره همه پيغمبران و امامان به صحنه مي آيد و اصلا خواسته بشر را عوض مي كند، بشري كه خواسته اش عوض شد، بشري نيست كه ديگر بحران هاي مدرنيته را داشته باشد، اصلا ميل و طلبش اينها نيست. الا طلبهاي غير الهي ما، بسياري از اين مشكلات را به وجود آورده است. وقتي طلب شما متعالي شد، بسياري از اين مشكلات و نيازها، مسخره مي شود و انساني مي رسد به جايي كه بايد برسد.

موضوعي كه بحث آن به جلسه بعدي مي كشد و لازم است اكنون باب آن را باز كنم اين است كه در صدر اسلام سه گروه در صحنه هستند، براي گروه اول فقط حكومت مهم است و لو با انجام هر جنايتي، كه ديديد حكومت را هم گرفتند و نپرسيد كه چرا اميرالمؤمنين عليه السلام يا امام حسين عليه السلام جلوي اينها را نگرفتند؟ چرا كه نمي توان با كسي كه اين قدر پست باشد كه فقط حكومت برايش مطرح است، هم


عرض شد. حكومت بايد به قيمت ادامه تعالي انسان به دست گرفته شود، نه به قيمت هم عرض شدن با بني اميه و مردم را با انگيزه هاي فاسد به ميدان آوردن و بعد هم به آنها خيانت كردن آن طور كه بني اميه عمل كرد، اما دو گروه ديگر هم در دل ياران پيامبر (ص) در صحنه داريم. گروهي مثل عباس عموي پيامبر (ص) و فرزندانش كه خيلي تلاش مي كردند حكومت را به دست بگيرند و يك گروه مثل اميرالمؤمنين عليه السلام هم مي خواست حكومت را به دست بگيرد.

وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله را غسل و كفن مي نمودند سه گروه بودند. يك گروه در سقيفه بني ساعده كه به تمام معنا حكومت را مي خواستند، يكي هم عباس و يكي هم اميرالمؤمنين عليه السلام و اين دو ايستاده بودند و غسل و كفن پيامبر (ص) را انجام مي دادند، عباس دلش در سقيفه بود، ولي ادبش حكم مي كرد در كنار جسد پيامبر صلي الله عليه و آله بماند. اميرالمومنين هم صرفا دلش در انجام وظيفه بود در تاريخ داريم كه عباس چند بار خطاب به حضرت علي عليه السلام گفت آقا، دارند حق شما را مي برند و انتظار داشت كه علي عليه السلام غسل و كفن پيامبر (ص) را رها كند و به حكومت خود بينديشد. بعدا همين روحيه عباس در فرزندانش سرايت كرد و بني عباس حاكم شدند. اينها حكومت را براي حكومت مي خواستند. هر چند اول ادب ديني داشتند و در سقيفه نرفتند، ولي دلشان، دل حكومت خواهي است. ائمه شيعه، حكومت را براي تعالي انسان مي خواهند. بعد از سقوط بني اميه زمينه حاكميت اولاد اميرالمؤمنين عليه السلام به صورت احساسي آماده بود ولي امام مي بيند كه اصلا اين زمينه، زمينه اي نيست كه اينها مي خواهند، يعني افرادي كه آمده اند با فرزند اميرالمؤمنين يعني امام صادق عليه السلام بيعت كنند، حكومت را براي حكومت مي خواهند، و لذا امام آن صحنه را مناسب حضور خود نديدند و آينده خوبي براي آن پيش بيني نمي كردند، اينجاست كه مي بينيم كربلا براي به دست گرفتن حكومت هست ولي تعالي انسان محور اصلي است، حالا اگر نشد حكومت را دست بگيرند تعالي انسان را كه نبايد تعطيل كرد ديديد كه امام حسين عليه السلام محور اصلي را رها نكردند و به همين دليل حضرت موفق است، يعني امام در تمامي صحنه ها آنچه كه مقصدش بود به انجام رسانيد. و همه


صحنه ها را به نفع خودش تغيير داد، در تنگناي ظهر عاشورا همه صحنه ها به نفع حسين عليه السلام رقم مي خورد. به معناي اينكه انسانيت متوجه شد كه وقتي انسانيت فروكاسته شود، پسر پيغمبر هم كشته مي شود و اين پيام بسيار بزرگي است كه بايد بشر خوب بشنود تا امروزش غير اين شود كه هست و تا دغل كاران او را هلاك نكنند. همين امسال يكي از علماي اهل سنت پاكستاني در مصاحبه خود گفت كه نهضت اباعبدالله عليه السلام اسلام را نجات داد. يعني اسلام در اهل سنت هم تا آنجا كه جا داشت از انحراف اوليه نجات پيدا كرد، براي همين هم اهل سنت آن روحيه بي تفاوتي نسبت به قداست ها را تا حدي رها كردند و عنصر عرفان در آنها رشد كرد، براي همين وهابيون مطرود اكثر اهل سنت هم هستند. به قول استاد عزيزي مي فرمود، اهل سنت بيشتر از ما شيعيان وهابيون را قبول ندارند. چون نهضت كربلا فرهنگ ارادت به مقدسين شد. در كل جامعه اسلامي و شعاع آن، همه اسلام را روشن كرد. شما نگاهي به تونس، به مصر، به دمشق بيندازيد، آقا حافظ اسد رئيس جمهور سابق سوريه مدعي بود كه من شيعه ام، يعني تقربيا همه جهان اسلام قداست اهل بيت (عليهم السلام) را به عنوان يك اصل پذيرفته است كه البته منظورم اين نيست كه به مقصد رسيده اند، انشاالله كه خون حسين عليه السلام اينها را به مقصد برساند، خلاصه بحث اينكه، اولا مشخص شود كه اين دو جبهه چه خصوصياتي دارد؟ مطمئن باشيد اگر ما شيعيان به درستي جبهه حسين را بشناسيم و عمل كنيم حتما امام حسين عليه السلام امروز جهان را نجات مي دهد. به عبارتي هنوز خود شيعه ها بر سر عقل و درايت كامل نيامده اند تا نتايج كامل به دست آيد. ثانيا: متوجه شويم؛ گرايش عباسيان چه فرقي با گرايش علويان داشت و چه مشابهتي به امويان داشت و امام آمده است تا در بستر حاكميت دين انسان فروكاسته شده را نجات دهد تا از مقدسات عالم غافل نگردد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته