بازگشت

مشكل انسان كاهش يافته


در جهان هميشه مشكلي بوده و هست و آن فرهنگي است كه انسان كاهش يافته را به عنون انسان كامل مي پذيرد، اين فرهنگ حسين كش است، يعني انساني كه خيلي متقي نيست، تقوا و كمال قلب و نورانيت دل برايش مهم نيست، همين كه يك آدم است، حق دارد، حق آدم بودن دارد و اين حق را بايد رعايت كرد!! بهترين انسان،


انسان است، بدترين انسان هم انسان است، هر كدام حق بشري دارند و اين حق بشري هم فرقي نمي كند و رأي بشري شان هم ارزش دارد!! در اين فرهنگ انسانهاي متعالي و حتي پيامبران با آدمهاي عادي به يك اندازه ارزش دارند و آداب شريعت هم حكم قوانيت را دارد كه انسان خوب آن است كه آن را رعايت كند، مثل رعايت قوانين رانندگي. و اين گونه يك فرهنگ مقدس كش مي شود.

در اين جلسه تأكيد دارم كه ما براي شناخت زمان معاويه و يزيد، بايد خيلي وقت صرف كنيم تا فضاي حاكم آن زمان را بشناسيم. حرف ما اين است كه در آن زمان، فضائي حاكم است كه نفي مقدسات مي كند، يعني مي گويد حسين عليه السلام متعالي تر از يزيد نيست و هر چند خود يزيد هم شك ندارد كه حسين عليه السلام به عنوان انسان مقيد به آداب دين بهتر از او است. ولي مي گويد ما دو نفر انسان هستيم و ارزش به متصل بودن به پيامبر و يا معصوم بودن نيست كه حسين عليه السلام را مهم تر كند، براستي در اين فرهنگ چه چيزي را به جاي مقدسات گذاشتند كه توانستند مقدسات را به چيزي نگيرند؟ اين يك سئوال مهم است. از اين جا به بعد فرهنگ هاي مختلف موجود و در دنيا در جايگزين كردن با هم تفاوت دارند، يك فرهنگ پول را جايگزين مقدسات مي كند و فرهنگ ديگر زمين را. عمده مطلب اين است كه متوجه باشيم براي حذف امور مقدس حتما چيزي را جايگزين مي كنند تا به وسيله آن بتوانند مقدسات را نفي كنند و از اين رو است كه حسين كشي قابل تحمل مي شود.

شما اين موضوع را به وضوح مي توانيد حس كنيد كه گاهي زمانه به گونه اي مي شود كه تدين و تقواي انسان ديگر ارزشي ندارد، منظور ما اين نيست كه به هر كس كه تقواي بيشتري دارد، حقوق بيشتري بدهيم، خير، اتفاقا اين بدترين برخورد با تقواست و مي بينيم كه حتي امام الموحدين حضرت علي عليه السلام ما را به همين نكته متذكر مي شوند كه هر كس تقواي بيشتر دارد نبايد از بيت المال بيشتر ببرد. آنها مي خواهند شما را آلوده به بي تقوايي كنند، آن هم با بهانه متقي بودن، يعني اينكه چون اين آقا باتقواتر است بيشتر حقوقش بدهيد تا برود دنبال كارش و مثل اهل دنيا بشود و تا از دست اهل تقوا راحت شوند. اين تقوا كشي است، ارزش تقوا اينها نيست،


اين است كه انسان واقعا در قلبش بپذيرد كه انسان متقي، فهم و ارزش وجوديش بيشتر است، يعني پيامبر صلي الله عليه و آله يك سخن ندارد و يك آدم معمولي هم يك سخن، يعني ابوسفيان و پسرش در عرض اميرالمومنين عليه السلام و پسرش، نيستند، اين مشكلي است كه در هر زمانه اي ظهور كرد، قداست كشي شروع مي شود. آري يك وقت حق، حق فرد است، مثلا ابوسفيان حق دارد هر فرشي كه مي خواهد بخرد، اميرالمومنين عليه السلام هم حق دارد كه هر فرشي مي خواهد بخرد، ولي يك وقت است كه مي گويند: كدام يك حرف حق مي توانند بزنند، كدام يك ارزششان در نظام هستي بيشتر است، اينجاست كه اگر اين حق گم شود، نظامي به وجود مي آيد كه مقدسات در آن نفي مي شود و حتي مسخره مي شوند، تقوا هم مسخره مي شود، اين يك روحيه اي است كه روبروي حسين عليه السلام ايستاده است. در داخل بحث روحيه دوم روشن شد كه گفتيم مشخصه جبهه مقابل امام حسين عليه السلام نفي مقدسات است، و در كنار اباعبدالله عليه السلام روحيه و فرهنگي است كه با فرهنگ يزيدي و معاويه اي مقابله مي كند تا مقدسات را حفظ كند. بايد روي اين مطلب هم فكر كنيم كه به راستي امام حسين عليه السلام مي خواست چه كار بكند؟ گاهي ما چون نمي دانيم كه امام حسين عليه السلام چه كار مي خواست بكند، هر كار حسين عليه السلام را يك كار جدا مي گيريم.بايد به اين نكته برسيم كه چه شد كه دشمن به اين نتيجه رسيد كه بايد حسين عليه السلام را بكشد؟ هم چنين متوجه شويم كه امام حسين عليه السلام نيامده كه دشمن را بكشد. او آمده است كه بشر را نجات بدهد آن هم از طريق نشان دادن عمق انحراف روحيه اي كه مقدسات را نفي مي كند، حتي اگر لازم باشد در اين راستا نشان بدهد كه ببينيد من را دارند مي كشند! يعني با نمايش شهادت خود و هفتاد و دو تن چنين انحرافي را گوشزد ميكند.