بازگشت

افزايش قدرت كفر و درخشندگي عميق تر ايمان


بدبيني به حاكميت پوچي ها و روزمرگي ها، و خود را فريب ندادن در چنين شرايطي نيست به حادثه اي كه در شرف تكوين است، عين واقع بيني است و اما در اين حال خود را نباختن و به فكر چاره بودن، هنر حكمت حسيني است، چرا كه روشني، آنگاه مي درخشد كه تاريكي يكسره بر آسمان چيره شده باشد، و افزايش قدرت كفر، شدت يافتن تاريكي است، تا روشنايي، عميق تر بدرخشد و چشم ها تا عمق روشنايي سير كنند، اين معني حرارتي است كه حسين عليه السلام در نهضت خويش همواره با خود دارد و آن را به ارادتمندان خود منتقل مي كند، او مي فهمند و مي فهماند كه بزرگي را در حوزه هاي جديد نيز مي توان يافت و نبايد در غم خاكستر شدن آنچه در گذشته بود، حال و آينده را نيز به خاكستر مبدل كرد.

ار وقتي كه ما از روح بسيجي جدا شديم، حسين عليه السلام ديگر به ما حرارت و شور نمي دهد، و مي خواهيم با اميد به غرب و بورس لندن و بانك جهاني و به نتيجه رسيدن برنامه سوم، چهارم و پنجم و... حرارت پيدا كنيم، در حالي كه اين يك خوش بيني كودكانه است، شيطان تا اينجا مي آيد، براي شما تئوريسين مي شود، دليل مي آورد كه ببين برنامه ها نتيجه نداد ولي راه حلي كه پيشنهاد مي دهد مرگ و يأس و نااميدي است. اما در اين حال خود را نباختن و به فكر چاره بودن هنر حكمت حسيني است. معاويه كارش اين بود كه ما را نسبت به زندگي ديني به يأس بكشاند تا اميد تعالي را از فرهنگ بشر بگيرد و حسين عليه السلام در چنين شرايطي بسيار قهرمان است،


چرا كه در اوج يأس معاويه اي، مي گويد خير، راه نجات وجود دارد. چند نفر در زير اين آسمان، باورشان مي آمد كه بعد از معاويه راهي براي نجات جهان اسلام هست؟ اگر تاريخ را مطالعه كنيد به غير از شيعيان، بسياري ديگر فهميده بودند كه معاويه اسلام را نابود كرد، ولي مشكل شان اين بود كه مي گفتند راه ديگري نيست. يكي از مسئولين امور مذهبي اهل پاكستان گفته بود كه بياييد بپذيريم كه حسين عليه السلام اسلام را زنده كرد نه شيعه را. اين جمله را يكي از اهل سنت مي گويد و انصافا هم همين طور است، امروز همه جهان اسلام قبول دارند كه بن بستهايي كه معاويه از طريق مأيوس كردن مردم از حيات ديني در جامعه به وجود آورده بود، حسين عليه السلام از بين برد كربلا چيزي نيست كه ما همين طور از آن بگذريم و بگوييم ديگر كاري از آن نمي آيد، كربلا غذاي امروز شماست و از همه غذاها مقوي تر و نتيجه بخش تر است.

من غصه مي خورم از اين كه كساني هستند كه براي حسين عليه السلام گريه مي كنند ولي به هنر حكمت حسيني توجه نمي كنند آن وقت از حرف هاي يك روزنامه يا كسي كه به مباني اين انقلاب حمله مي كند زود مأيوس مي شوند. به نظر شما مگر اين هجوم فرهنگي براي پاشيدن بذرهاي يأس در جان و جامعه ي ما نيست؟ و مگر كسي كه حكمت حسيني را مي شناسد مأيوس مي شود؟ اين دشمن است كه بايد مأيوس شود. چرا كه رد حكمت حسيني يأس وجود ندارد.

«روشني آنگاه مي درخشد كه تاريكي يكسره بر آسمان چيزه شده باشد» آيا تاريكتر از اين داريم كه عبيدالله بن زياد و از آن بدتر يزيد رئيس مملكت اسلامي باشند؟ و يزيد و عبيدالله با آن همه صفات زشت شان كه فكر مي كنم بدي همه بدان عالم با همه خصوصياتشان در آنها جمع شده بود حاكم شده بودند. متأسفانه بعضي از ماها در اين شرايط مأيوس مي شويم، در اوائل انقلاب كه بني صدر رئيس جمهور بود با بعضي از دوستان دور هم مي نشستيم، مي گفتيم كه اي عجب! انقلاب از دست رفت ولي حالا به گفته خودمان مي خنديم كه چيزي از دست نرفت، شما چيزي كه در كربلا مي بينيد اين است كه سياه تر و ظلماني تر از زمان يزيد نيست ولي درخشان ترين زمان هم براي نشان دادن اسلام همان زمان است و درخشش حسين عليه السلام همه را براي حاكميت حق


اميدوار مي كند. هيچ وقت نگوييم كه قصه تمام شد، رضاخان قلدر كه بر سر كار آمد عده زيادي گفتند، تمام شد، ديگر ريشه دين براي هميشه از اين كشور كنده شد. مگر زمان رضاخان غير از اين بود؟ ولي بايد دين را در يك حوزه ديگر نيز تمرين كرد، يك عده هم ايستادگي كردند و گفتند، رضاخان كه تا حالا نيامده بود، حالا حسين عليه السلام يك بار ديگر قدرت نمايي مي كند، رضاخان خانه هايي كه در آن به صورت مخفيانه عزاداري مي كردند، از بين مي برد، ولي اين را بدانيد اگر آن جلسات سوگواري پنهاني زمان رضاخان قبل از اذان صبح براي اباعبدالله عليه السلام نبود ما امروز نمي توانستيم به حسين عليه السلام در اين فضاي معنوي دست پيدا كنيم، حسين عليه السلام بود كه رضاخان را درهم شكست.

حسين عليه السلام مي فهمد و مي فهماند. كه بزرگي را در حوزه هاي جديد نيز مي توان يافت و نبايد در غم خاكستر شدن آنچه بود، حال و آينده را نيز به خاكستر مبدل كرد.

آيا اين موضوع را حسين عليه السلام به ما ياد داده است كه معاويه و يزيد نبايد آنچنان غم وجودشان را به دل ما بيندازند كه ما حال و آينده مان را خاكستر كنيم. شايد اين روايت ها را مطالعه كنيد، ببينيد آيا اباعبدالله عليه السلام تا قيام قيامت را مي ديد؟ امام حسين عليه السلام كربلا را به گونه اي به وجود نياورده كه سر و ته آن يك روز تمام شود، اين طور فكر كردن چشم بستن به واقعيت هاي كربلا است، حال آيا انصاف است كه شما حسيني ها، كربلايي نگاه نكنيد و اميدوار به حيات ديني در روي زمين نباشيد؟ چرا كه ما حسين عليه السلام و قرآن داريم و هر روز اسرارشان بيش از پيش روشن مي شود، آيا اين واقعيت هايي كه حالا از كربلا روشن شده است، 50 سال پيش هم بود؟ خير نبود، هر چه به جلو برويم كربلا بيشتر مي درخشد، چرا كه ما قبلا امام خميني (ره) را


نداشتيم و حالا داريم و ديديم كه چگونه حسين وار عمل كرد و پيروز شد. چون او از حسين عليه السلام آموخت كه بزرگي را در حوزه هاي جديد نيز مي توان تمرين كرد.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته