بازگشت

زيارت اربعين، پايداري بر عهد حسيني


اربعين سنت شيعيان بيداردلي است كه گذشت زمان، وفاداري آنها را نسبت به امام حسين عليه السلام از بين نمي برد. لذا كسي كه به حق، مؤمن است، نمي تواند به حقيقت مجسم يعني اباعبدالله عليه السلام مؤمن نباشد و كسي كه همواره به ياد حق است، همواره به ياد حقيقت مجسم است، هر چند غوغاي زمان چيزي غير از حق را بخواهد. غوغاي زمان و تبليغات يزيدي تلاش كرد كه اباعبدالله عليه السلام را از صحنه ي ذهنها و خاطره ها پاك كند و آن همه تهمت ها و تلاشهاي سوء براي اين بود كه ذهنها از ياد آن حضرت پاك شود. ولي اربعين كه از نشانه هاي مؤمن شمرده مي شود، نشان داد كه در زير اين آسمان كساني هستند كه غوغاي زمانه نمي تواند آنها را از وفاداري به حقيقت مجسم غافل كند، و سنت اربعين سنت انسانهائي است كه اسير روح حكومت يزيدي نشدند و تحت تأثير تبليغات نظام كفر از تعهدي كه با حق داشتند دست نكشيدند.

وفاداري به حق و حقيقت، كهنگي بردار نيست و شامل مرور زمان نمي شود. كساني كه مي خواستند رنگ حسيني را بي رنگ كنند و آن هايي كه تسليم بي رنگي شدند و حسين عليه السلام را از ياد بردند، هيچ كدام مؤمن نيستند. اين كه امام معصوم عليه السلام فرموده است: «زيارت اربعين يكي از نشانه هاي مؤمن است» يعني اربعين ادامه ي عهد مؤمن است با حسين عليه السلام، هر چند حاكمان ستمگر تلاش كنند كه اين عهد و وفاداري و ميثاق با امام را، از بين ببرند. چرا


كه مؤمن در عالمي از ايمان و حالي از معنويت بسر مي برد كه هيچ شرايطي نمي تواند آن حال را از او بگيرد و در واقع اربعين و زيارت اربعين استحكام آن حال ايماني است. كسي به حسين عليه السلام پس از شهادتش پشت مي كند كه آن حال ايماني را نشناسد.

اين يك قاعده است كه هميشه ستمگران وقتي حق و حقيقت اسلام و دين را تحمل نكردند، سعي مي كنند مظاهر اصلي دين را محو و نابود كنند. سعي مي كنند با تبليغات و غوغاسالاري و كشتار و تهمت زدن، حق را از صحنه ي جامعه و خاطره ها پاك كنند. و اين شيعه ي اربعين شناس است كه تحت تأثير اين غوغاسالاري ها قرار نمي گيرند. اين كه شخصيت جابر بن عبدالله انصاري براي ما بسيار ارزشمند است و با توجه به او سنت اربعين را عزيز مي داريم به جهت كار بزرگي است كه او كرده است. و هميشه اين شيعيان بوده اند كه از بركات اربعين بهره مند شده اند.شما فراموش نكنيد كه پس از واقعه عاشورا در كنار آن تبليغاتي كه امام عليه السلام را به عنوان يك خارجي معرفي كرد، آنچنان جو ارعابي در كشور حاكم كردند كه كسي جرأت يادآوري حسين عليه السلام را نداشته باشد و از اين طريق براي هميشه سنت حسين عليه السلام و سنت محمد صلي الله عليه و آله از صحنه خاطره ها و سينه ها محو شود و يزيديان به راحتي بتوانند خود را تبليغ كنند، و حالا معلوم مي شود در چنين شرايطي، احياي اربعين حسين عليه السلام چقدر كارساز بوده، در واقع با اربعين همه طمع دشمن خنثي و بي نتيجه شد.

به عنوان نمونه، بقاي همين انقلاب اسلامي هم از بركات سنت اربعين است. در شب پانزده خرداد سال 42 وقتي امام خميني قدس سره را دستگير كرده و به زندان بردند، فرداي آن روز مردم به خيابانها آمدند و بدون هيچ ترسي فرياد اعتراضشان بلند شد. فردوست در خاطراتش مي نويسد در آ روز آنقدر آدم


آمده بود و آنقدر ما اينها را كشتيم كه خودمان ترسيديم. تاريخ مي گويد اينها سه پايه مسلسل را در صحن حضرت معصومه عليهاالسلام گذاشتند و بسياري از مردم را كشتند. شاه حساب كرده بود وقتي امام را به زندان و تبعيد برد، و مردم وفادار به امام را هم كشت، ديگر بقيه اين ملت براي هميشه وفاداري خود را نسبت به امام و انقلاب پس مي گيرند و لذا آنچه نبايد بكند كرد، اما بعد از چهل روز مجبور شد امام خميني قدس سره را آزاد كند و به يك روستائي در حاشيه ي شهر تهران به نام داوديه ببرد و در واقع ايشان را به آنجا تبعيد كند. مورخين مي گويند مردم آنقدر به ديدار امام قدس سره رفتند كه جاده ي داوديه به صورتي غيرمترقبه پر از ماشين شده بود. [1] .

اين چه سنتي و چه دل و شعوري است كه بعد از اين همه كشته دادن، به ديدار امام قدس سره مي رود. حضور حماسي مردم وفادار به امام و آزاد از رعب نظام شاهنشاهي همه ي حيله هاي آنها را خنثي كرد. بعد امام را به قيطريه آوردند و از آنجا هم به قم بردند. كه البته اين يك مرحله از نهضت بود. اگر به نهضت كربلا و نهضت امام خميني قدس سره نگاه دقيق و عميقي بكنيد شباهتهاي بسياري بين اين دو نهضت مي بينيد. يعني با همان فرهنگ و حكمت حسيني، نهضت اسلامي ما شكل گرفته است.

شايد روز سيزدهم ماه محرم بود كه خبر شهادت امام حسين عليه السلام به مدينه رسيد، امويان تمام خانه هاي بني هاشم را در مدينه خراب كردند. يعني ديگر بني هاشم بايد از صحنه ي تاريخ پاك شود. جابر بن عبدالله انصاري به همراه عطيه بدون آنكه مرعوب جو نظام يزيدي شوند به سوي كربلا حركت مي كنند تا ثابت كنند كه روح ايماني و وفاداري به امام حسين عليه السلام اين جو را به چيزي نمي گيرد و شامل مرور زمان هم نمي شود، (چيزي كه يزيديان نمي فهميدند.) وفاداري به


امام و دين، تجدد و روشنفكري برنمي دارد، هميشه بايد حق براي قلب مؤمن حي و حاضر باشد. اين است كه جابر سنت اربعين را به توصيه امام، پايه گذاري كرد و براي هميشه فرهنگ كربلا با سنت اربعين، جهان را تغذيه خواهد كرد، و عهد حسيني، علي رغم جو رعب و وحشت جاي خود را باز مي كند و راه خود را ادامه مي دهد.

دشمنان اين همه تلاش كردند تا همين وفاداري به امام از بين برود، وگرنه كشتن امام بوسيله آن همه لشگر كه عمر سعد جمع كرده بود هنر نيست. آنها مي خواستند اين وفاداري كه جابر و امثال او نشان دادند براي هميشه نابود شود، وفاداري عاشقانه اي كه كربلائيان را سمبل دين مي كند. در واقع عهد حسيني با اربعين حفظ شد و امروز هم كه من و شما سنت اربعين را تكرار مي كنيم، يعني اي حسين، شما هميشه حق هستيد و ما بنا داريم ارتباطمان را با حق يگانه كنيم و وفاداري به حق را هيچ گاه از دست ندهيم، و مرور زمان و غوغاي زمانه و تبليغات يزيدي نمي تواند ارتباط ما را با شما قطع كند. هر سال اربعين گرفتن و آن گونه كه امام صادق عليه السلام در زيارت اربعين به ما آموختند با حسين عليه السلام حرف زدن، چيزهاي عجيبي است، ارتباط عجيبي است.

در اين زيارت، ارتباط با امام را اينگونه شروع مي كنيم:

السلام علي ولي الله و حبيبه.

سلام بر ولي خدا و حبيب خدا. يعني ظهور ارادت به امام، يعني هنوز حسين بن علي عليه السلام، حبيب و ولي خداست، نه يزيد و يزيديان، و هنوز دل ما به ولي و حبيب خدا نظر دارد و تبليغات يزيدي در طول تاريخ نتوانسته است ما را طعمه ي خود كند. شما ديده ايد آدمهائي را كه با يك مسئله ي كوچكي تمام تعهداتشان را نسبت به انقلاب و امام و ارزشها از دست مي دهند، چون اينها شيعه ي واقعي نيستند. و با شدت گرفتن جو تبليغاتي زمانه و غوغاهاي دشمن،


تمام ارتباط قلبي خود را با اسلام و انقلاب از دست مي دهند، چون به حقيقت وفادار نيستند و اسير جو زمانه هستند.



مر سفيهان را ربايد هر هوي

زآنكه نبودشان گراني قوا



آدمهاي بي اصول با هر بادي به لرزه درمي آيند چون كه قوي نيستند و ريشه ي محكم ندارند. ريشه ي انسان مؤمن وصل به حق است لذا غوغاي زمانه نمي تواند او را به لرزه درآورد و بربايد. مثلا در زمان رضاخان كه او دستور داده بود زنان بايد چادرها را از سرشان بردارند، كسانيكه اربعين را نمي شناختند سريعا چادرشان را از سر برداشتند و به اسم مقتضيات زمانه رنگ اصيل و مبنايي خود را از كف دادند، و رنگ ضد انساني حكومت غيرالهي رضاخان را پذيرفتند، ولي فرهنگ اربعين چيز ديگري به ما مي آموزد و آن پايدار ماندن است به عهد الهي خود و اين با اعلام ارادت به امام معصوم عليه السلام محقق مي شود لذاست كه مي گوئي:

السلام علي خليل الله و نجيبه

سلام بر خليل و نجيب خدا.

سلام بر تو كه خودت را براي خدا از هر خوديتي خالي كردي و سلام بر بنده ي نجيب خدا كه هيچ عصياني در مقابل خدا نداشت. با ارتباط قلبي مي توان اين سلامها و ارتباطها را در نفس محقق نمود و جهت جان را در جهت ارادت ورزي به اباعبدالله الحسين عليه السلام انداخت و از اثرات مثبت اين ارادت ورزي بهره برد. هر چه بهره هست از توجه دادن روح است به امام معصوم عليه السلام.

السلام علي صفي الله و ابن صفيه، السلام علي الحسين الشهيد.

سلام بر بنده ي با صفاي خدا، دوست برگزيده و خالص او، كه فرزند خانواده باصفايي است، سلام بر حسين مظلوم شهيد. ملاحظه كنيد دلي كه توجهش به


امامش دائمي است، چه بهره هائي از اين توجه مي برد اين سلام و اين تعهد اجازه نمي دهد كه جو زمانه، ما را فراگيرد. تعهد اباعبدالله عليه السلام در واقع تعهد با خداست، تعهدي است كه در «عهد آلست» بسته ايم. هر كس تعهد با ائمه عليهم السلام و اسلام و ارزشها را شكست بايد بداند كه با خودش قهر كرده و نقض پيمان كرده است، و بايد بداند كه خود را از دست داده است. اين زيارتها و سلامها احياي خود اصيل است تا از اصل خودمان جدا نشويم.

ارتباط با امامي مظلوم و شهيد، يعني گشودن جان با ذاتي مقدس كه در رهگذر حيات معنوي به راحتي از حيات بدني مي گذرد، در اين حالت انسان نسبت به خود بي تفاوت نخواهد بود تا هر چه زمانه بر سرش مي آورد را بپذيرد و اميدش از دست يابي به خود برين نابود شده باشد. راستي كه ارادت به چنين شهيد مظلومي، جرقه هاي حيات را از لابلاي خاكستر روزمرگيها به چشم مي نماياند تا از آن جرقه ها مشعلي فراهم آورد و نگذارد در ظلمت زمانه، پر يأس و چروكيده و افسرده بماند.

السلام علي اسير الكربات و قتيل العبرات.

سلام بر كسي كه در تنگناي گرفتاريها اسير شد و كشته اشكهاي روان گشت. سلام بر شما كه گرفتار سختي ها شديد و صحنه را براي شما تنگ كردند. شما كشته ي اشك هستيد يعني كشته شدني كه آه و اشك به دنبال دارد يعني يك كشته شدن عاطفي، نه يك كشته شدن سياسي و افراطي، بلكه كشته شدني ناب و اصيل. رابطه زائر و عاشق اباعبدالله عليه السلام را نگاه كنيد كه چگونه با امام خود ارتباط برقرار مي كند، يك رابطه ي پراگماتيستي و سودانگاري دنيائي نيست، اصلا بقاي اين زائر به اين نوع ارتباط است. چرا كه انسانها بيش از آنكه با عقلشان زندگي كنند، با قلبشان زندگي مي كنند، و نهضت امام عليه السلام نهضت به جنبش درآوردن قلبهاست و از اين پايگاه، هم به امام عليه السلام سلامي مي دهي و


متذكر تنگناهاي امام عليه السلام مي گردي، هم اشكي كه جان از اين توجه طلب مي كند مي ريزي.

اللهم اني اشهد انه وليك و ابن وليك و صفيك و ابن صفيك الفائز بكرامتك اكرمته بالشهادة و حبوته بالسعادة

خدايا شهادت مي دهم كه او ولي و نماينده خاص تو و فرزند ولي تو و صفي و جانشين تو و فرزند جانشين تو است، كسي است كه به كرامت تو نايل شده و او را با شهادتي كه نصيبش كردي بزرگ داشتي و به كرامت خاص رساندي و به سعادت خاص مخصوص گردانيدي.

خدايا من شهادت مي دهم و بر سر اين شهادت پايدارم و جو زمانه نمي تواند مرا عوض كند. خدايا ما شهادت امام عليه السلام را هديه و اكرام تو مي دانيم. يزيديان تصور مي كنند كه قدرت نمايي كرده اند. يزيديان را خداوند از اين طريق رسوا كرد. كساني كه حسيني نيستند عموما مرعوب تبليغات دشمن مي شوند. مثلا با اينكه حق را قبول دارند يك دفعه مي گويند ممكن است پيروز نشويم. يعني مي رسند به اين حرف شيطاني كه چون با گفتن حق، پيروز نمي شويم پس باطل را مي پذيريم. در صورتي كه بينش حسيني اين است كه هر كس مقابل ستم بايستد پيروز است. كسي كه مي ترسد در پيروي از بينش حسيني و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر كند، او در حقيقت نه ضرر را مي شناسد و نه نفع را، و اصلا تمام وجودش ضرر است. كربلا يعني حساب سودانگارانه نكردن. نمونه اش اينكه شما در اين زيارت مي گوئيد خدايا تو امام را اكرام كردي كه به مقام شهادت رساندي. حالا اين بينش را مقايسه كنيد با بينش كسي كه مي گويد اگر در مقابل امريكا ايستادگي كنيم ضرر مي كنيم و دنيا براي ما ارزشي قائل نمي شود.

بزرگ نمائي آمريكا براي كسي است كه حسين عليه السلام ندارد. ولي كسي كه دل


به حسين عليه السلام داده است آمريكا و دنياداران در نظرش سبك و هيچ هستند. و از اينجا معلوم و روشن مي شود كه چرا امام حسن عسكري عليه السلام فرمودند: «زيارت اربعين از نشانه هاي مؤمن است.» معلوم مي شود كه هر دلي نمي تواند در فرهنگ تبليغاتي كفر وفادار به اباعبدالله شود. چه كسي مي تواند بگويد كه خدايا امام حسين عليه السلام با كرامتي كه به او دادي به نتيجه و ثمر رسيد و او را با شهادت گرامي داشتي و به سعادت خاص رساندي؟ مسلم آنكه فرهنگ حسين عليه السلام را شناخته باشد. و زيارت اربعين يعني القاي فرهنگ حسين عليه السلام به قلب خود.

و اجتبيته بطيب الولادة و جعلته سيدا من السادة و قائدا من القادة و ذائدا من الذادة و اعطيته مواريث الانبياء.

و او را به پاكي و نسل و پاكيزگي طينت برگزيدي و او را بزرگي از بزرگان عالم و پيشوائي از پيشوايان الهي قرار دادي، و مدافعي از مدافعان دين مقرر داشتي و ميراث همه پيامبران را به او عطا كردي.

خدايا تمام خوبيها را براي ائمه عليهم السلام قرار دادي. اين ها را گلچين كردي. در صحنه ي اربعين در چنين حال و مقامي هستيم، صحنه اي كه چهل روز از عاشورا گذشته است يعني تكه تكه شدن بدنها را ديده ايم، غوغاي يزيدي را ديده ايم، رعب و وحشت بسياري كه به صحنه آوردند را ديده ايم، تهمتها را شنيده ايم با اين همه بعد از چهل روز هنوز حق را از باطل تشخيص مي دهيم و هنوز به جبهه ي حق و امام حسين عليه السلام وفادار هستيم و هنوز امام عليه السلام را پيشرو و رئيس و سرور و راهنماي خود مي دانيم و اعتقادمان اين است كه خدايا توارث انبيار را به امام دادي.

هر چه يزيديان مي خواهند بگويند، و هر كاري مي خواهند بكنند ما


فهميده ايم چه كسي را بپذيريم و به دنبال چه كسي برويم.

انساني كه پيش از آنكه ظاهر كاخها خيره اش كرده باشد، به درون معنوي خود خيره شده است، و راه نظر به عالم ماورا برايش باز شده، چگونه مي تواند به امام - معصوم عليه السلام نظر ندوزد و تبليغات دنياگرايان دل او را از جايگاه اصيل خود بركند؟ امام در تمام ابعادش، چه با بودنش و چه با شهيد شدنش، انگشت اشاره به عالم لايتناهي دارد، و مي تواند عالم درون خود را به تو بنماياند و در آن صورت خود را بواقع يافته اي، خودي بسيار متعالي. با ارتباط با امام است كه انسان مي فهمد: آنكس كه جداي از امام راه طي مي كند، ناخود ماست و لذا در فراز ديگر زيارت مي گويي:

و جعلته حجة علي خلقك من الاصفياء.

خدايا تو امام را از جانشينان پيغمبر و حجت خودت بر خلقت قرار دادي. خدايا هنوز هم امام حسين عليه السلام را حق مي دانيم، و مي گوئيم: اي امام، تو با دعوتي كه كردي، حجت را براي بشريت تمام نمودي. هنوز كه هنوز است امام حسين عليه السلام حجت خدا در هستي است و يزيد و يزيديان شكست خورده ي تاريخ اند، اين همان پيروزي حقيقي و اصيل است. تحليل هاي غيرشيعي و غير اربعيني است كه امام حسين و حضرت علي عليهماالسلام را شكست خورده مي بيند و مي گويد اگر حضرت علي عليه السلام حق است چرا بر معاويه پيروز نشد و اگر حسين عليه السلام حق بود چرا يزيد او را شكست داد. نوع نگاهتان را به حوادث بايد دقيق و درست كنيد. اميرالمؤمنين عليه السلام خودشان را دارند با آن همه عصمت و فوق آلودگي زمانه بودن، و بر فراز متعالي ترين ارزش ها، انسانيت را به نمايش گذاردند. و معاويه هم خودش را دارد با آن همه نكبت و سياه رويي و كربلا نيز به همان شكل بوده و هست.


فاعذر في الدعاء و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنفذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة.

پس امام در دعوت قطع عذر كرد، و حجت را تمام نمود، و در خيرخواهي دريغ نكرد، و جانش را در راه تو بذل نمود تا بنده هاي تو را از جهالت و گمراهي و سرگرداني برهاند. يعني در واقع داريم مي گوييم: اي امام، تو با نصيحت به اينها به بشريت بخشش ها كردي و راه زندگي را به آنها نشان دادي. اي اباعبدالله ما چيزي بلندتر از اين كشته شدن و شهيد شدن به دست مي آوريم. شما خون جانت را بذل كردي تا راه نجات را به بشريت ياد دادي و از سرگرداني و گمراهي و جهالت نجاتش دادي و تا ابديت بشريت فهميد چگونه زندگي كند و چگونه بميرد تا هرگز سرگردان و حيران نماند.

يكي از بحثهائي كه امروز در دنيا مطرح است اين است كه چرا بعضي از آدمهاي مذهبي كه حتي كتاب مذهبي هم مي نويسند، يكمرتبه حق را كنار مي گذارند و به اصطلاح، نان به نرخ روز مي خورند. بنده فكر مي كنم جو زمانه اينها را فرامي گيرد و پيرو جو زمانه مي شوند و لذا دينشان را كنار مي گذارند و پس از مدتي اين نان به نرخ روز خوردن، اينها را بيچاره مي كند. شما در جريان انقلاب اسلامي، چنين افرادي را ديده ايد كه چند روزي طرفدار انقلاب بودند و پس از مدتي انقلاب را رها كردند. اينها در واقع آن روزي هم كه طرفدار انقلاب بودند به جهت حق بودن انقلاب نبود، بلكه به دليل اينكه جو آن روز بيشتر جو انقلابي بود اينها هم طرفدار انقلاب بودند و به تعبير ديگر اينها طرفدار جو غالب زمانه بودند؛ چنين افرادي نمي توانند نجات پيدا كنند چون حسيني نيستند. امام حسين عليه السلام مي خواستند كه به ما ياد بدهند كه هميشه حق، حق است و شما بايد به حق وفادار باشيد حتي وقتي كه جو يزيدي تمام جامعه را فراگيرد، حتي اگر بناست كشته شوي، باز هم به حق وفادار باش. وفاداري به


حق است كه تو را نجات مي دهد.

ما اگر قبول داشته باشيم ايده آل هاي معنوي، واقعي ترين و حقيقي ترين چيزهاست، هيچ وقت از حسين عليه السلام و حكمت او به چيز ديگري دل نمي بنديم چون مي دانيم اگر چنين كنيم به غير حقايق و واقعيات دل بسته ايم.

البته در وفاداري به حق خيلي هم نگران نباشيد كه براي من و شما شرايطي مثل شرايط امام حسين عليه السلام به وجود آيد. چني شرايطي خيلي مرد مي خواهد و آن هم فقط امام حسين عليه السلام بود. اين كه تصور كنيد اگر بر سر حق پايدار مانديد يك مرتبه صحنه ي كربلا برايتان پيش آيد و شما تك و تنها يك طرف بمانيد و جهان كفر هم يك طرف، مقابل شما بشورد و بعد در اين انديشه فرورويد كه حالا چه كار كنيد، نترسيد براي ما و شما اين خبرها نيست. عارفي به مريدش گفته بود: «نعمت گرسنگي را به ياران حضرت محمد صلي الله عليه و آله دادند، و چنين نعمتهايي نصيب من و تو نمي شود». ما مي ترسيم شرايط آنقدر سخت شود كه با يك عدد خرما بخواهيم زندگي كنيم، تازه يك نفر خرما را بمكد و بعد به ديگري بدهد. البته نگران نباشيد چنين افتخاري به اين زوديها نصيب ما نمي شود، اين افتخاري بود كه در صدر اسلام نصيب عده ي خاصي شد. پس حداقل بيائيد به حق وفادار باشيم. مگر مي شود جهان تماما به ضد يك انديشه باشد اگر چنين شد اين انديشه بايد خيلي بزرگ باشد. مي خواهم عرض كنم اگر امام حسين عليه السلام را درست بشناسيد در همين زندگي معمولي و شرايط عادي تان نجات پيدا مي كنيد. اكثر مردم، روي زمين صاف به زمين مي خورند، چه رسد روي بند و طناب بخواهند راه بروند. اگر به امام حسين عليه السلام نظر كنيد و زندگي را آن گونه كه ايشان ياد مي دهند فرابگيريد از همه ي گمراهي ها نجات پيدا مي كنيد.

گم شدني بالاتر، از دست دادن معني زندگي نيست؛ وقتي ما به حكمت


حسيني وفادار مانديم فوق روزمرگي ها خواهيم شد و آن وقت در واقع به خود واقعي دست يافته ايم و اين رسيدن به دروازه هدايت است.

و قد توازر عليه من غرته الدنيا و باع حظه بارذل الادني و شري آخرته بالثمن الاوكس

در حالي كه در مقابل آن هدايت گري امام عليه السلام، پشت به پشت هم داده بودند كساني كه دنيا فريبشان داده بود و بهره آخرت خود را به كمترين قيمت و بهره ي ناچيز فروختند. شما اين جملات را مي گوييد تا بفهميد چه كار داريد مي كنيد، در اين جا توجه تان را به دشمنان امام مي اندازيد كه چه كساني بودند. كساني كه دنيا آنها را فريب داده بود و بهره ي زندگي دنيايي خود را به پست ترين چيزها فروختند و به كمترين قيمت آخرتشان را باختند و آمدند در مقابل اباعبدالله عليه السلام ايستادند. بهره ي واقعي زندگي دنيائي معاشقه با حق است و ياري كردن امام حق و اينها نتوانستند از اين زندگي دنيايي بهره ي واقعي ببرند دشمنان امام گوهر انساني خود را از دست داده بودند كه نتوانستند الهي زندگي كنند، فراخناي وجود امام را نفهميدند، چون با تنگي و تنگ نظري وجود يزيد مناسبت يافته بودند. معني زندگي روي زمين كه همان بندگي است را گم كردند كه در مقابل بنده ي محض حق ايستادند. انساني كه به گوهر خود دست نيافت، خود را فداي دنيا مي كند و به پست ترين بهره ها خود را از دست مي دهد.

و تغطرس و تردي في هواه و اشخطك و اسخط نبيك و اطاع من عبادك اهل الشقاق و النفاق و حملة الازوار المستوجبين النار

ستم كردند، و در پيروي هواي نفس هلاك شدند و تو را و پيغمبرت را به خشم آوردند، و از اهل ظلم و نفاق پيروي كردند، در حاليكه آنها حامل بار سنگين گناه و مستوجب آتش بودند.

شما در اين قسمت دعا مي گوييد جبهه ي مقابل اباعبدالله در عين اينكه


انسان هاي هوس بازي بودند، جبهه اي است كه خشم تو را اي خدا و خشم پيامبرت صلي الله عليه و آله را برانگيخت.

كساني مقابل امام ايستادند كه كارشان شقه كردن و شكاف دادن بندگان خدا و پروردگارشان بود، كساني كه اهل نقاق بودند و چهره ي كفر را زير ظاهر ايماني پنهان كرده بودند، يعني جبهه اي با همه خباثت ها رودروي امام عليه السلام بود، و با توجه به اين جملات است كه شيعه به ارزيابي نهضت اباعبدالله عليه السلام مي نشيند (نه با ارزيابي كه يزيد و يزيديان از كار خود مي كنند)، از طريق اين جملات است كه انسان جبهه خودي را از غير خودي در جامعه از هم جدا مي كند تا يزيديان تبليغ نكنند كه ما خودي و غير خودي نداريم و چون همه شهروند يك جامعه ايم، همه خودي هستيم.

فجاهدهم فيك صابرا محتسبا حتي سفك في طاعتك دمه و استبيح حريمه

پس سخت مبارزه كرد در راه تو با صبر و حسابگري كامل تا آنكه خونش را در مسير طاعت تو ريختند و هتك حريم مطهرش را مباح شمردند.

امام با صبر و حوصله ي بسيار و با محاسبه دقيق در حدي كه خونش را هم در اين برنامه ريزي ريخت به صحنه آمد. كساني كه خون امام را حلال كرده بودند، خون حضرت را ريختند، حضرت هم در راه خدا با آنها جهاد كرد و از اين خون دادن نهراسيد تا براي هميشه معني زندگي را بفهماند.

راستي وقتي انسان متوجه حيات بي مرز خود شد، چگونه مرگ سياه مي تواند او را در جاي خود بنشاند و در حيات حيواني، خود را خلاصه كند، و امام در اين بي مرزي حيات خود همه بشريت تاريخ را پاره ي تن خود مي يابد و نمي تواند سياه - روزي و گمراهي آنها را كه به دست فرهنگ يزيدي پايه ريزي مي شود، تحمل كند و لذا در قله عبوديت و طاعت مي فهمد كه در راه خدا


مجاهده كردن و خون خود را نثار كردن چه بركاتي به همراه خود داشت.

اللهم فالعنهم لعنا وبيلا و عذبهم عذابا اليما

خدايا لعنتشان كن، لعني شديد و محروميتي بزرگ، و عذابشان كن، عذابي اليم و عميق. خدايا من هيچ ارادتي به اين ها ندارم بلكه نسبت به اينها تنفر محض دارم. اين لعنت ها دل ما را زنده و بيدار نگه مي دارد. در شرح زيارت عاشورا به لطف خدا عرض شد چرا «صد لعن» را قبل از «صدر اسلام» بايد گفت. دلي كه از كفر تماما تنفر پيدا نكرده و هنوز ذره اي محبت نسبت به كفر دارد نمي تواند نجات پيدا كند. و آن بصيرتي را كه لازمه ي سعادتش هست نمي تواند به دست آورد. چرا كه شيطان از دريچه ي همين محبت به كفر در دل انسان نفوذ مي كند. لذا بايد «لعنت» را قبل از «سلام» گفت. امروز هم اگر لعنت به كفر جهاني يعني آمريكا نداشته باشيد نجات پيدا نمي كنيد. بعضي ها مي گويند مرگ بر آمريكا گفتن فايده اي ندارد، اينها اگر دقت كنند مي فهمند كه اولين فايده ي آن بيرون كردن كفر از دل خودشان است و تنظيم گرايشات آنها را به همراه دارد. مگر ملتهايي كه در دام تبليغات آمريكا گرفتار شدند، اين گرفتاري شان از كجا شروع شد؟ از فراموش كردن دشمني دشمن بود. لعن و مرگ موجب توجه انسان به دشمني دشمن است، و لذا در مورد حضرت آدم عليه السلام هم مفسران مي فرمايند: [2] علت اينكه حضرت توسط شيطان اغفال شد، فراموشي دشمني دشمن - يعني شيطان - بود، چرا كه دشمن هم مثل دوست حرف مي زند، و حرفهايي هم مي زند كه مي داند ما با آن حرف ها نرم مي شويم و اگر ما دشمني او را فراموش كنيم حرفهاي او را مي پذيريم و از طريق همان حرفهايش دشمني اش را بر ما تحميل مي كند، لذا بايد هرگز دشمني دشمن فراموش نشود


تا فريب حرف ها و تبليغاتش را نخوريم. اين لعن و مرگ در تصحيح مسير، خيلي مفيد است.

السلام عليك يابن رسول الله السلام عليك يابن سيد الاوصياء

سلام بر شما اي فرزند رسول خدا، سلام بر شما اي فرزند سرور جانشينان پيامبر يعني اميرالمؤمنين عليه السلام.

بعد از آن لعنت به كافران، اظهار ارادت نسبت به اباعبدالله را شروع مي كنيد. اين ارادتها بعد از آن لعن و تنفر خيلي مؤثر است. دلي كه بتواند به اباعبدالله عليه السلام دل ببندد نجات پيدا مي كند. شما قلبتان را بررسي كنيد ببينيد آيا واقعا مي توانيد به اباعبدالله عليه السلام دل ببنديد؟ آيا آدمي كه از كار حرام به تمام معنا متنفر نباشد مي تواند به اباعبدالله عليه السلام علاقه قلبي داشته باشد؟ كسي كه تصور مي كند مي توان به اباعبدالله دل بست و مثلا رباخواري كرد، اصلا دل بستن به اباعبدالله عليه السلام را نمي فهمد. در هر صورت دل سالم دلي است كه قطب داشته باشد، تا با توجه قلبي به آن قطب معصوم خود را همواره سرپا و زنده نگهدارد، ارادت به امام معصوم شهيد مظلوم آزاده اي چون امام حسين عليه السلام در سراسر وجود ما يك بعثت و انگيزش به سوي خوبي ها ايجاد مي كند و افق روح را به سوي عالي ترين انگيزه حيات متوجه مي كند، و در اين حال است كه تمام ابعاد انساني ما سرحال مي شوند و به بهترين تصميمات مي توان دست يافت، و اراده هايي فوق زمان و شكم و شهوت و غريزه را مي توان به بدن و به كل زندگي حمل نمود.

اشهد انك امين الله و ابن امينه عشت سعيدا و مضيت حميدا و مت فقيدا مظلوما شهيدا.

گواهي مي دهم كه تو امين خدا و فرزند امين حق بودي، همه عمر، نيكو و سعيد زندگي كردي، و در حمد الهي و ثناي پروردگار درگذشتي در حالي كه


بي مانند بودي و در راه حق مظلوم و شهيد گشتي.

جو زمانه اين بود و اين طور تبليغ شده بود كه دوره ي امام عليه السلام گذشته است و حرف شان تمام شده است و دوره، دوره ي يزيد است. اما شما امروز مي گوييد اي اباعبدالله شما امين خداييد، آنچه حق است پيش شماست و شما حق را براي ما آورديد. و سپس به سه نكته اشاره مي كنيد كه اولا: شما خوب زندگي كرديد، نمونه ي خوب زندگي بوديد. ثانيا: مرگتان يك مرگ خيلي حميد و پسنديده بود. حكمت حسيني از بحثهاي بسيار عميق است، امام حسين عليه السلام نهضت شان را خيلي حكيمانه سير دادند و اين كار بسيار سخت بود ولي حضرت انجام دادند. ثالثا: مردن شما مردن عجيبي بود. در مرگ شما يك چيز عادي از دست نرفت، يا اباعبدالله شما چيز كمي نبوديد. رفتن شما روح ما را نسبت به شما ارادتمند كرده و هميشه نسبت به اين ارادتمندي پايدار هستيم و شهادت مي دهيم كه شما مظلومانه شهيد شديد هر چند جوي كه يزيديان ساخته اند اين است كه يك خارجي كشته شده است.

و اشهد ان الله منجز ما وعدك و مهلك من خذلك و معذب من قتلك

و باز گواهي مي دهيم كه خداي تعالي به وعده خود نسبت به شما وفا خواهد كرد و در دنيا و آخرت شما را سرفراز دارد و آنها كه تو را ياري نكردند خوار خواهد كرد و قاتلانت را نيز عذاب خواهد نمود، من مثل روز مي بينم كه آنچه خدا به تو وعده داده است عمل مي كند، چون شهادت مي دهم يعني شاهدم و دارم مي بينم، اين مطلب عين روز براي من روشن است. از 15 خرداد سال 1342 تلاش كردند نهضت امام - خميني قدس سره را پنهان كنند و جوسازي كنند كه چيز مهمي نبود و ديگر تمام شد. در چنين شرايطي چه كساني را جو نگرفت؟ كساني كه زيارت اربعين را مي شناختند و معتقد بودند مگر مي شود راه


حسين عليه السلام راهي كهنه شدني باشد و خدا اجر او را ندهد و با دشمنانش مقابله نكند ما از زيارت عاشورا آموخته ايم و در زيارت اربعين اقرار مي كنيم كه اي حسين عليه السلام كاملا برايمان روشن است كه تو به همه آن نتايجي كه مي خواستي برسي مي رسي. و دشمنان تو به همه آنچه مي خواستند نرسند، مي رسند. و نري فرعون و هامان و جنودهما منهم ما كانوا يحذرون: [3] نشان داديم به فرعون و هامان و لشگريانشان آنچه را مي خواستند نبينند و با آن روبرو نشوند.

يزيديان فكر كردند وقتي بدن مطهر تو از منظر انسانها گم شد، ديگر همه چيز گم مي شود، و نفهميدند تو در صحنه ي كربلا نمايش حق بودي، و حق هيچ وقت گم نمي شود، و هر كس عمل حقي انجام داد، همچون حق مي ماند و بر عكس آنهايي كه در مقابله با حق پايه هاي خود را محكم مي كردند به باطل تكيه زده بودند و باطل هم رفتني است و «ان الباطل كان زهوقا».

اشهد انك وفيت بعهد الله

شهادت مي دهم تو اي امام عزيز به عهدالهي خود وفا كردي. اي امام، من شهادت مي دهم كه شما به عهد الهي كه همان عهد رسول الله صلي الله عليه و آله است وفا كردي، هر چند جو زمانه به عهد الهي وفادار نبود. كربلا يعني وفاداري به عهد محمدي صلي الله عليه و آله. يزيد كاري كرده بود كه حتي صحابه ي پيامبر صلي الله عليه و آله به امام حسين عليه السلام نصيحت مي كردند كه دوره و عهد پيامبر گذشته است و ديگر نمي توان كاري كرد. ولي آنها كه اربعين شناس هستند مي گويند: دوره و عهد الهي هيچ وقت نمي گذرد و نمونه اش همين جلسه ي ما، كه جلسه ي اظهار ارادت و وفاي به امام حسين عليه لاسلام است نه يزيد.

يزيد و يزيديان امروز هم از يزيدي بودنشان خجالت مي كشند. بنابراين


دوره ي حق هيچ وقت نمي گذرد. ملاك بررسي اين قضيه، قلب است نه گوشت و پوست و استخوان. الان در قلب بشريت كه يك حقيقت غيبي است امام حسين عليه السلام زنده است و يزيد مرده. قلب من و شما يك بعد غيبي عالم است، امام حسين عليه السلام همانطور كه در قلب ما حاضر است در عالم غيب هم حاضر است. حالا ببينيد چقدر امام عليه السلام در عالم هستي حي و حاضرند. روايت داريم كه تا آخرالزمان دو هزار ملك همواره بر امام حسين عليه السلام گريه مي كنند. [4] . در روايت ديگري مي فرمايد ملائكه در شب جمعه براي امام گريه مي كنند. يعني براي عالم غيب و عالم عبوديت محض، عزاداري اباعبدالله عليه السلاام همواره زنده است. عزاداري اباعبدالله عليه السلام براي كسي كه خودش زنده و بنده ي خدا نيست، زنده نيست. چرا كه ملائكه زنده و بنده ي محض خدايند و هر كس چون ملائكه جانش زنده و بنده است حسين عليه السلام برايش زنده است و عزاداري براي آن حضرت را ترك نمي كند.

و جاهدت في سبيله حتي اتيك اليقين فلعن الله من قتلك و لعن الله من ظلمك و لعن الله امة سمعت بذلك فرضيت به

در وفاي به عهد الهي از هيچ مجاهده و مبارزه اي در راه خدا، از پاي ننشستي حتي تا انتهاي عمر و رويارويي با قيامت. پس لعنت خدا بر آنهايي كه چنين تويي را كشتند، و لعنت خدا بر آنهايي كه به تو ظلم كردند، و لعنت خدا بر آنهايي كه شنيدند با تو چه كردند و نسبت به آن راضي بودند. و تجربه نشان داده است اين ارادتها و اين اظهار انزجارهاي طولاني چقدر نجات بخش بوده است. نفرت به دشمنان اباعبدالله هميشه بايد در قلب ما زنده باشد. هر كسي همين كه شنيد حسين عليه السلام كشته مي شود و نگران نشود و راضي باشد، او از رحمت خدا به


دور است. دلي كه حق و باطل براي او مساوي شد اين دل، دل حسيني، دل سالم و قلب سليم نيست. قلبي كه نسبت به بدان و خوبان مساوي است قلب يزيدي است. نهضت اباعبدالله عليه السلام مردم را نسبت به حق و باطل حساس مي كند. حساسيت نسبت به حق و باطل يك امر بسيار مهمي است. گاهي ما مي شنويم بعضي ها آمر به معروف را به اصطلاح كوچك و سبك مي كنند، در اين صورت اگر قلب ما نگران و آشفته نشود اين قلب، قلب الهي نيست. چون نهضت اباعبدالله نهضت امر به معروف و نهي از منكر است. يعني نهضت مرزبندي بين حق و باطل است. شما دقت كنيد در تاريخ، هر وقت استعمار خواست خود را بر ملتي تحميل كند، اول القاء مي كند كه ما بايد با همه خوب باشيم، تا آرام، آرام جدايي حق و باطل را در جامعه از بين ببرد و ملت را در مقابله با دشمنانش خنثي و بي تفاوت كند، و بعد كه آمد و سوار كار شد، نهايت دشمني و ظلم را به ما ملت مي كند، اين است كه در اين ارادتهاي به حق و تنفرهاي از باطل ما در تربيتي واقع مي شويم كه از حيله دشمن مصون مي مانيم.

اللهم اشهدك اني ولي لمن والاه و عدو لمن عاداه بابي انت و امي يابن رسول الله اشهد انك كنت نورا في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجسك الجاهلية بانجاسها و لم تلبسك المدلهمات من ثيابها.

خدايا من تو را شاهد مي گيرم كه دوستدار كسي هستم كه دوستدار حسين عليه السلام است، و دشمن دشمنان حسين عليه السلام هستم، پدر و مادرم فداي شما باد اي فرزند رسول خدا؛ من شهادت مي دهم كه شما پايه عصمت هستيد در همه ي حيات بشريت. شروع حيات و نطفه وجود شما از ازل به صورت نوري معنوي در پرمنزلت ترين صلبها، و در مطهرترين رحمها پايه گذاري شده و شما مظاهر آن انوار معنوي هستيد و هرگز حيات جاهلي غير توحيدي، ساحت مطهر شما


را به نجاست و آلودگي اش آلوده نكرده است و پوشش هاي لباس هاي ظلماني دوران جاهليت شما را نپوشاند.

در روايت آمده است كه اولين كساني كه خداوند خلق كرد قبل از اينكه آدم و عالم را خلق كند پنج تن آل عبا هستند يعني اينها مقام پايه هاي غيب هستند كه بعدا در دنيا ظهور كردند. اينها هيچ خطا و انحرافي ندارند يعني هر روز و هر مرحله از تاريخ، دور، دور اهل بيت است و چون اينها صحت محض اند و كسي كه صحت محض است دور، دور اوست پس هميشه دور، دور محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله است. كسي كه خطا دارد دوره ي او مي گذرد مثلا مي گوييم دوره رضاخان گذشت، يعني خطاهاي او معلوم شد. ولي بقا با عصمت است. حتي در زندگي فردي خودمان هم، اگر خطايي كرديم از آن برمي گرديم و خودمان را در شرايطي بي خطا قرار مي دهيم، ولي وقتي كار درستي انجام داديم از آن برنمي گرديم لذا در اين فرازها متوجه مقام غيبي متعالي و مطهر اهل البيت پيامبر صلي الله عليه و آله مي شويم، و توجه به اين مقام، يعني توجه به مقام بقاي آنها، يعني روزگار به خطاي خود مغرور نمي ماند و بالاخره از آن خطا پشيمان مي شود و لذا توجه به شما خانواده يعني ويران نكردن زندگي و از افق نوراني شما زندگي را از خطاها مصون داشتن. چقدر افتخار بزرگي است كه انسان بتواند قله هاي انساني را بشناسد و به آنها دل ببندد و از آنها بهره بگيرد. اين زيباترين آشنائي، بعد از آشنائي با خداست. آشنائي با اسرار انسان در مظهري انساني.و اشهد انك من دعائم الدين و اركان المسلمين و معقل المؤمنين.

شما پايه هاي دين و اركان اسلام هستيد. شما معقل مؤمنين هستيد يعني از طريق نور شما مؤمنين مي توانند جمع شوند و عقال پيدا كنند و برنامه داشته باشند و پراكنده نشوند. اگر مؤمنين كنار اهل بيت نباشند نمي توانند حيات صحيح ايماني خود را ادامه دهند.


راستي اگر مؤمنين پايه هاي دين خدا و اساس دين را و نگهبان ايمان خود را گم كنند، چگونه در اردوگاه دينداري مي توانند استوار باشند؟ راستي اگر انسان به وسعت امامش دست نيابد، مگر مي تواند در عالم درست زندگي كند و همه جوانب انساني خود را بارور سازد؟ و اين اظهارات در زيارت با امام، يعني توجه به افقي كه بايد هر مؤمن در پيش روي خود بيابد و از آن روي برنتابد.

و اشهد انك الامام البر التقي الرضي الزكي الهادي المهدي

مي بينم و شهادت مي دهم كه تو پيشواي نيك، باتقوا، پسنديدني، داراي صفات پاك و پاكيزه و هدايت كننده خلق و هدايت يافته به حق هستي. اي امام تو همه ي خوبيها هستي، وفاداري ما به تو ابدي است، ديگر هر كس هر چه مي خواهد بگويد. بسيار خوشحال شدم وقتي شنيدم امسال در روز چهارده خرداد مردم در مرقد امام خميني قدس سره بيشتر از سال قبل به طور محسوسي حاضر بودند. يعني مردم حرفشان اين است كه هر كس هر چه مي خواهد بگويد و هر شلوغي كه مي خواهد بكند، بكند، وفاداري ما به تو اي امام ابدي است. چون تو همه ي خوبي عصر ما بودي. اين مردم شاگرد كربلا هستند، وگرنه به هر كسي كه وفادار نيستند. مثلا اگر يك ذره فشار را از مردم تركيه بردارند نه تنها به آتاتورك فحش مي دهند بلكه قبر او را آتش مي زنند. يعني قلب مردم مسلمان نمي تواند به غير مؤمنين وفادار باشد اينها فكر مي كنند فشارها و تبليغاتشان تأثير ابدي دارد. روح انسان اگر معنوي شد از جوسازي روزنامه ها و راديوهاي بيگانه متأثر نمي شود و از حق فاصله نمي گيرد و در اين فراز دعا، شيعه دارد بر فراز آن همه تبليغات كه ضد اسلام و ائمه شده مي گويد: اي امام معصوم شهيد مظلوم، همه ي خوبيهايي كه مي شود در كسي سراغ داشت در تو به طور كامل هست و اظهار چنين كلماتي عين وفاداري است.


اشهد ان الائمة من ولدك كلمة التقوي و اعلام الهدي و العروة الوثقي و الحجة علي اهل الدنيا

گواهي مي دهم كه امامان بعد از تو، اين استوانه هاي عصمت همه فرزندان تو هستند همان كلمه هاي تقوا و شاخصه هاي هدايت و رشته هاي محكم ايمان خلق و حجت خدا بر تمام اهل دنيا.

زيارت اربعين اثبات وفاداري ماست به امام، لذا شروع مي كنيد خصلتهاي حبيب خودتان را مرتبا مي گوييد تا قلبتان بيدار بماند. بايد براي قلبمان معني داشته باشد كه چرا اين وفاداري كهنه گي پذير نيست؛ چون با چنين امامي كه كعبه و قبله هر قلب بيداري است روبرو است.

و اشهد اني بكم مؤمن و بايابكم موقن بشرايع ديني و خواتيم عملي.

شهادت مي دهم كه من به امامت و حقانيت شما ايمان، و به رجعت و برگشت شما يقين دارم، اين عقيده اي است كه به شروع دينم و انتهاي عملم بر آن استوارم. قلب زائر به جائي مي رسد كه امام را راحت مي پذيرد. ما بايد به قلبمان رجوع كنيم اگر تسليم امام نيستيم باييد اين قلب را اصلاح كنيم. بايد قلب را اصلاح كرد، شما اگر با كسي بي جهت قهر باشيد مي رويد با او آشتي مي كنيد هر چند كمي فشار به شما مي آيد. اما بالاخره بايد قلب را تربيت و اصلاح كرد. مثلا شما اگر ديديد در قلبتان حسادت وجود دارد ريشه ي آن را پيدا مي كنيد و از قلبتان خارج مي كنيد. يك وقت است كه اين قلب هنوز امام را تمام حقيقت نمي داند بايد رجوع كند به مباحث امام شناسي و قرآن و روايت و تاريخ تا اين قلب آرام شود كه ائمه روي اين زمين حجت الهي هستند، اگر اينچنين قلبتان پذيرفت اين قلب را مي گويند قلب سلم.

شما در اين زيارت به امام مي گوئيد به شما ايمان دارم و قلبم تسليم شماست يعني تمام معارف و دستورات شما براي من مورد پذيرش است.


و قلبي لقلبكم سلم و امري لامركم متبع و نصرتي لكم معدة حتي يأذن الله لكم فمعكم معكم لا مع عدوكم صلوات الله عليكم و علي ارواحكم و اجسادكم و شاهدكم و غائبكم و ظاهركم و باطنكم امين رب العالمين.

قلبم تسليم قلب پاك شما، و همه كارم پيرو امر شماست، ياري ام براي شما آماده است و منتظر اذن خدا هستيم، پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما، درود و صلواة خدا بر شما و بر جسم و جان پاك شما باد، صلوات الهي بر حاضر و غايب و ظاهر و باطن شما. اي پروردگار عالميان مستجاب بفرما.

ما شما خانواده را و شما گروهي كه فرهنگ و صحنه كربلا را به بار آورديد با تمام وجود قبول داريم و صلوات خدا را بر شما مي فرستيم.

باز همان نكته مي ماند كه يك وفاداري است براي اثبات زندگي ديني خودمان كه هميشه از اين غوغاها در جهان بوده است. هميشه جوي پيش مي آمده كه مؤمنان امتحان بدهند، اكثر مردم هم از اين امتحانها موفق بيرون نمي آمدند. هم تاريخ بيانگر اين مطلب است هم قرآن و روايت. قرآن مي فرمايد كه ما اول يك سختي به مردم مي دهيم بعد اين ها دست به دامن دين مي شوند و ما پيامبر مي فرستيم، نهايتا قرآن مي فرمايد هيچ وقت نشد كه ما پيامبري بفرستيم و بعد از مدتي اينها حرف پيامبر را بپذيرند. يعني جوسازي مي كنند تا پيامبر و حرفهايش فراموش شود. بعد مي فرمايد ما يك فشاري به اينها مي آوريم «لعلهم يضرعون» بلكه به تضرع بيفتند. ولي اكثرا بعد از اين فشار دوباره يادشان به هوس دنيا مي افتد. سپس ما مي گيريمشان: فاخذناهم بغتة و هم لا يشعرون. يعني آنها را چنان مي گيريم و زمينشان مي زنيم كه اصلا نمي فهمند.

امام حسين عليه السلام همين را مي خواستند به ما ياد بدهند كه آنهائي كه به عهد ديني وفادار مي مانند اندك هستند ولي فقط همين ها نجات يافته اند.


امام حسين عليه السلام اين گونه ما را نجات مي دهد.

زيارت اربعين زيارت وفاداري به اهل البيت است در جوي كه آن جو مي گويد دوره ي معنويت و دينداري و دوره ي اهل البيت گذشته است و همين پايداري بر عهد ديني است كه ما را نگه مي دارد، چرا كه حقيقت كهنه نمي شود و هر كس به اندازه باقي ماندن بر روي حقيقت، فرسودگي به زندگي اش سرايت نمي نمايد، و بر عهد حسيني ماندن، يعني همواره رو به سوي حقيقت داشتن، و زيارت عظيم و عزيز اربعين يعني همين. زيارت را تكرار كن، باز تكرار كن، تا خود را تكرار كرده باشي. تا روزمرگي و فرسودگي به سراغ تو نيايد، تا با عهد حسيني عليه السلام، بر عهد محمدي صلي الله عليه و آله پايدار باشي، تا همواره دور، دور تو باشد، چون تا قيام قيامت، دور، دور محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله است. همه كهنه مي شوند، الا هم او كه اول ما خلق الله است و مقصد خلقت است.

خدايا به پايداري محمد صلي الله عليه و آله، ما را از گم شدن و ناپايداري نجات بخش.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.


پاورقي

[1] کتاب تحليلي ار نهضت امام خميني «ره».

[2] الميزان ذيل آيات 33 الي 38 سوره بقره.

[3] سوره قصص آيه 6.

[4] کامل الزيارات، ص 74 (بحار ج 45).