بازگشت

حكمت حسين، يا قدرت يزيد


حسين عليه السلام در آيينه روزگار چه ديده بود كه به اهل خيام خود گفت: نگران نباشيد، بعد از من چيزي نمي گذرد كه شما را با احترام به موطن هايتان مي رسانند و خود آنها ذليل مي شوند. آري چه ديده بود كه يزيد دستور داد با احترام با ذريه پيامبر صلي الله عليه و آله برخورد كنيد. [1] . چرا كه سراسر وجود او را شكست


فراگرفته است، و هيچ راهي براي فرار از اين شكست نمي يابد. اين است كه بايد حسيني عمل نمايي تا يزيد را در چنگال خود اين چنين خوار و ذليل كني، و بايد حسيني فكر كني تا دشمن را حقير ببيني و نه قدرتمند، و بايد بيشتر از آنكه حسرت يزيد بودن داشته باشي حسرت حسين شدن در تو شعله ور باشد. اما با رواني كوفي صفتانه آرزوي عزت حسيني داشتن، هرگز محقق نمي شود! و دل به عزت يزيدي سپردن نه چاره راه است و نه رسيدن به مقصد. يعني نمي شود گفت اي كاش من قدرت يزيد را داشتم؛ بكله بايد بخواهي حكمت حسين عليه السلام را داشته باشي تا در همه صحنه ها پيروز بماني.

پي بردن به اين نكته كه قدرت يزيدي اصلا قدرت نيست و نمي تواند به مقصد برسد و حكمت حسيني است كه همه چيز را به مقصد مي رساند، نياز به بحث و بصيرت زيادي دارد. در حكمت حسيني قدرت اسلحه ها نقش محدودي دارد.

حضرت بي اسلحه نبودند، بي جنگ هم نبودند، گردنشان را هم به شمشيرها نسپردند، نمي خواستند هم بي قدرت باشند، اما در حياتي بودند كه قدرت يزيدي چيزي نبود. لطف امام حسين عليه السلام بايد شامل حالمان شود تا در حسرت قدرت يزيدي به سر نبريم و طالب حكمت حسيني باشيم. در حكمت حسيني اسلحه ها نقش اصلي را ندارند و همه اميد به قدرت اسلحه ها بسته نشده است تا اگر قدرت نظامي مان كافي نبود از تحرك باز بمانيم و از ادامه حيات ديني مأيوس گرديم و مقهور دشمن شويم. نگوييم اي كاش ما قدرت يزيد را داشتيم تا به خدمت حسين عليه السلام مي رفتيم، بگوييم اي كاش ما حسيني مي انديشيديم تا يزيد در چشم ما حقير باشد. البته حاكميت اسلامي هم براي اباعبدالله چيز مطلوبي بود اما نه يك حاكميت تسليحاتي و نظامي صرف.



پاورقي

[1] مقتل ابي‏مخنف ص 202.