بازگشت

كربلا حيات همه ي تاريخ


باز كربلا به جريان افتاده است. ديگر نبايد اسم زمين دور افتاده اي را كربلا بناميم، بلكه حيات تمام تاريخ به كربلاست - حيات همه ي انسانيت به كربلاست، اي كاش اين جمله به عنوان يك اعتقاد در جان مي نشست، نه به عنوان يك شعار و يك احساس - كربلا مي كشد و زنده مي كند. چهره ي بشاش ستمگر را در اوج پيروزي به خمودگي مي كشاند، تا هيچ ستمگري در ستم خود، سرمست نماند. كاروان اسيران به كاخ عبيدالله بن زياد آورده شد تا قدرت نمايي قاتل به نهايت خود برسد. پسر زياد به خيال خود راه پيروزي را تا آخرين نقطه پيموده بود. حسين را كشته و زنان و دختران او را دست بسته، پيش روي خود آورده و همه چيز از نظر او تمام شده است. به ظاهر حالا او غالب و محمد صلي الله عليه و آله مغلوب است.

به واژه هايي كه دشمنان امام به كار مي برند دقت كنيد. اين ها بسيار تلاش دارند كه صحنه ي كربلا را جنگ بين دو قبيله بني هاشم و بني اميه معرفي كنند.


عبيدالله بن زياد در اذهان عمومي برادر معاويه محسوب مي شود. چون كه معاويه جلسه اي ترتيب داد و شاهد آوردند كه ابوسفيان با مادر زياد همبستر شد و نتيجه آن همين زياد شد. و لذا عرب، زياد را كه پدر عبيدالله باشد از طايفه ي اميه و پسر ابوسفيان مي دانست. هر چند شيعه اين حيله را نپذيرفت و او را ابن مرجانه معرفي كرد. ملاحظه كنيد كه در تبليغات دشمن، بحث دعواي بني اميه و بني هاشم بيشتر به ميان است و بني هاشم را به عنوان يك قبيله مطرح كردند نه به عنوان اهل بيت نبوت، تا بر اساس جوي كه ساخته اند بگويند اسلامي مطرح نيست، بلكه دعواي دو قبيله است.