بازگشت

كشته شدگاني كه فرمان مي رانند


«السلام عليك يا اباعبدالله، و علي الارواح التي حلت بفنائك، عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار، و لا جعله الله اخر العهد مني لزيارتكم.»

سلام بر تو و همه ي آن روح هاي بزرگي كه بر ساحت تو فرودآمدند، اي اباعبدالله، از طرف من سلام الهي تا قيام قيامت بر تو باد. و خدا نكند اين زيارت و رويارويي با مقام منيع شما براي من آخرين تجديد عهد و زيارت باشد كه ما تا آخر بر عهد با شما پايداريم.

جمع عزيزي دست به دست هم دادند تا صحنه اي بيافرينند كه انسانيت تا قيام قيامت از كربلا، شربت زندگي و حيات طيب بنوشد و معنويت ذخيره كند و معني خودش را در همه عرصه هاي زندگي، چه در جنگ و چه در صلح، از دست ندهد.

گفتيم كه: حضرت اباعبدالله عليه السلام همه تلاششان اين است كه يك جبهه ي حقي را به تمام معني به صحنه بياورند كه تا قيامت بقاء و نفوذ داشته باشد. چون حق هميشه حق است. حق يعني: حقق، حق يعني عدم نابودي. حق يعني نفوذ مطلقي كه عرصه حادثه ها و تاريخ را مي شكافد. حق يعني بقاء. حق يعني كمال مطلق، چون عدم، نقص است و كمال مطلق، عين بقاء و عين وجود است. بنابراين هر چيزي به اندازه حق بودنش باقي و نافذ است. و حضرت اباعبدالله عليه السلام تمام آن دقت ها و تلاش ها را كردند تا يك جبهه ي حق محض


بوجود بياورند. در متن جبهه اي كه حق محض است كمال و بقاء و نفوذ و هدايت و رحمت نهفته است. چنين جبهه اي را در هيچ جا غير از كربلا نمي بينيد. بقيه جبهه ها به اندازه اي كه به كربلا نزديك اند حق اند.

در صحنه هاي تاريخي در كجا سراغ داريد جبهه اي را به گونه اي ترتيب دهند كه هيچ انگيزه حقي براي دشمن نباشد، و هيچ ناخالصي در جبهه حق نماند، حتي جبهه هايي كه در صدر اسلام بوده است؟ آنها هم به اندازه اي كه به كربلا نزديك هستند حق هستند. اين جاست كه معني آن رواياتي كه مي گويد: «اگر بين رفتن به كربلا و حج (غير واجب) مخيريد و فقط يكي از آن دو را مي توانيد برويد، به كربلا برويد» روشن مي شود.