بازگشت

اسارت و هيبت


اسيران كربلا هم مانند شهداي كربلا، اسيران عادي نبودند كه پس از رويارويي با مرگ عزيزانشان، گوشه ي خلوت را بگزينند و مرعوب چنگالهاي مرگ تدريجي شوند. بلكه بر عكس زندگي را در چهره اي ديگر ادامه دادند. و هيبت زندگي ديني را در اسارت به اثبات رساندند، تا همه بدانند هميشه و هميشه «العزة لله و لرسوله و للمؤمنين». تا همه بدانند حكمت حسيني بهترين نحوه زندگي است در همه ي زمان ها و در هر شرايطي. قافله اي به اسارت درآمده از زنان و كودكاني كه همه ي مردانشان را كشته اند، با هيبتي تمام همچون فاتحان، ولي نه همچون قلدران وارد كوفه شدند. يعني پيروزمندانه - ترين نوع زندگي. در ميان قافله اسيران، زينب - يا ام كلثوم - در ميان مردم اشك ريزان كوفه، با دست اشاره كرد كه همه خاموش باشيد. و درست در لحظاتي كه فقط صداي آهسته نفسها شنيده مي شد زني اسير - كه همه جوان هايش را از دست داده و به ظاهر خرد شده، ببين چه مي گويد - گفت: «مردم كوفه! مردم خيانت كار! هرگز ديده هايتان از اشك تهي مباد! هرگز ناله هايتان


از سينه بريده نگردد! شما آن زن را مي مانيد كه آنچه داشت مي ريسيد و به يك باره همه ي رشته هاي خود را پاره كرد. نه پيمان شما را ارجي است، و نه سوگند شما را اعتباري. جز لاف و جر خودستايي و جز در عيان، مانند كنيزكان تملق گفتن و در نهان با دشمنان ساختن چه داريد؟» - اهميت گفته - هايش يك طرف، توان و جرأت حرف زدنش هم يك طرف. مي بينيد كه مكتب حسيني اصلا شكست ندارد - سپس ادامه داد: «شما گياه سبز و تر و تازه اي را مي مانيد كه بر توده ي سرگين رسته باشد، و مانند گچي هستيد كه گوري را بدان اندوده باشند. چه بد توشه اي را براي آن جهان آماده كرده ايد! خشم خدا و عذاب دوزخ را! گريه مي كنيد! آري به خدا، گريه كنيد كه سزاوار گريستنيد. بيشتر بگرييد و كمتر بخنديد! با چنين ننگي كه براي خود خريديد چرا نگرييد! ننگي كه با هيچ آبي شسته نخواهد شد. چه ننگي بدتر از كشتن پسر پيغمبر و سيد جوانان اهل بهشت؟ مردي كه چراغ راه شما و ياور روز تيره شما بود. بميريد! سر خجالت را فروبيفكنيد! به يكباره گذشته خود را بر باد داديد و براي آينده هيچ چيز به دست نياورديد! از اين پس بايد با خواري و سرشكستگي زندگي كنيد، چه، شما خشم خدا را بر خود خريديد! كاري كرديد كه نزديك است آسمان بر زمين افتد و زمين بشكافد و كوهها درهم بريزد. مي دانيد چه خوني را ريختيد؟ مي دانيد اين زنان و دختران كه بي پرده در كوچه و بازار آورده اند چه كساني هستند؟ مي دانيد جگر پيغمبر خدا را پاره پاره كرده ايد؟ چه كار زشت و احمقانه اي. كاري كه زشتي آن سراسر جهان را پر كرده است. تعجب مي كنيد كه از آسمان قطره هاي خون


بر زمين مي چكد؟ اما بدانيد كه خواري عذاب آخرت سخت تر خواهد بود. اگر خدا هم اكنون شما را به گناهي كه كرديد نمي گيرد، آسوده نباشد، خدا كيفر گناه را فوري نمي دهد، اما خون مظلومان را هم بي كيفر نمي گذارد، خدا حساب همه چيز را دارد». [1] .

اين سخنان با عباراتي چنان شيوا از دل سوخته اي برمي آمد كه دريايي از ايمان و عزت در پشت قلبش موج مي زد. انساني كه قلبش به مقام الهي وصل شود كلامش داراي نظم مي شود. و بدين سان همه را دگرگون كرد. ريش مردان كوفه از گريه خيس شده بود، حال ببين بر زنان چه گذشت؟


پاورقي

[1] پس از پنجاه سال - دکتر سيد جعفر شهيدي ص. 186 - 187.