بازگشت

عبرتي عظيم


در نهضت عاشورا فرماندهان هر دو جبهه براي ما پيام ها دارند. يك طرف فرزند رسول خدا صلي الله عليه و آله است فرزند پيامبري كه دين اسلام را براي مردم آورد و حالا آمده تا دين جدش را احيا كند، و آن طرف هم فرزند سعد بن ابي وقاص است، سعد آن جنگاور دلاوري كه به ظاهر به زهد مشهور بود. ولي هنوز نيم قرن نگذشته است كه پسر او آمده تا ريشه فرزندان پيامبر را قلع و قمع كند. يعني در طي نيم قرن سطح اجتماع به آن حد از درجه سقوط مي رسد كه چنين كارهايي ديگر زشت نيست - و حسين عليه السلام را مي توان كشت - يعني جامعه آن چنان در اين مدت مشغول خود بوده و از تربيت معنوي فاصله گرفته بود كه نسل جديد، درست در جهت مخالف نسل گذشته قدم برمي دارد و تصميم مي گيرد. و اين نيز نكته اي است پرعبرت كه پسر يكي از صحابه پيامبر، امام معصومي را كه فرزند پيامبر است مي كشد. راستي در آينده، ما بايد منتظر چه چيز باشيم؟ آيا نمي توان آينده اي بهتر از اينكه ما را تهديد مي كند، براي خود رقم زد؟

به اين نكته بيشتر توجه كنيد وگرنه شيطان فريب تان مي دهد و مي گويد: اگر همه افراد جامعه بد شدند ديگر كاري نمي توان كرد و اگر همه با آخرين


سرعت به طرف بدي رفتند و شما نبايد عقب بيفتيد. حرف ما اين است كه اگر معنويت لگدمال شد آيا 72 نفر نمي خواهيم كه جبهه حسين عليه السلام را راه بيندازند؟ چرا ما از اين افراد نباشيم؟ در اين فتنه ها كساني نجات پيدا كردند كه روح حسيني داشتند وگرنه همه رفتند. چگونه؟ يا مثل مكي ها رفتند، يا مثل مدني ها، يا مثل كوفي ها، يا مثل بصري ها، خداي ناكرده اگر عده اي به بهانه توسعه و تجدد مردم را مشغول دنيا و ماديات كردند، آيا ما ديگر نمي توانيم كاري كنيم؟ يا مثل حسين عليه السلام بايد دائم با اعتراض و با امر به معروف و با تحليل و نقد، نگذاشت روح انقلاب فراموش شود. اگر خداوند خواست دنياطلبان را تنبيه بكند آيا ما بايد با آنها هماهنگ شويم؟ در جبهه حسين عليه السلام بودن يعني هميشه از چنگال معاويه ي سياه روي رومي، آزاد بودن. اگر هميشه در جبهه حسين عليه السلام بوديد اميدوار باشيد كه پيروزيد. ولي پيروزي را بفهميد چون امام حسين عليه السلام بهتر از همه مي فهميد پيروزي يعني چه، و از همه بيشتر مي خواست كه نفله نشود. و آنهايي كه پيروزي را نفهميدند در زير نيرنگ يزيد و معاويه نفله شدند.