بازگشت

چرا برگشت؟


امام به حر فرمودند: اين مردم مرا به سرزمين خود خوانده اند تا با ياري آنها بدعت هايي را كه در دين خدا پديد آمده است بزداييم اين هم نامه هاي آنهاست، حالا اگر پشيمان اند برمي گردم. راستي امام به كجا برمي گشتند؟ آيا از شعار «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي» منصرف شده بودند و از امر به معروف و نهي از منكري كه به عهده گرفته بودند، دست برمي داشتند، - در حالي كه اين جملات را قبل از دعوت كوفه فرموده بودند - يا اينكه با روبرو شدن با حر شهادت را پيش بيني كردند و در صدد رهايي از مهلكه شهيد شدن بودند؟ در حالي كه قبل از شهادت مسلم بن عقيل درست آن وقتي كه مسلم نامه نوشت كه هجده هزار نيروي رزمنده با او بيعت كرده اند، حضرت قبل از خروج از مكه فرمودند: «الا و من كان فينا باذلا مهجته موطنا علي لقاء


الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا ان شاء الله». اي مردم هر كس كه در راه ما آماده بذل خون خود است و مي تواند از خون خود بگذرد و مهياي لقاي خداوند است با ما بيايد كه ما فردا عازم رفتن هستيم.

پس راستي امام حسين عليه السلام مي خواستند به كجا برگردند؟ آيا پيشنهاد امام به حر پيشنهادي نبود تا انگيزه دفاع از كوفه و كوفيان در مقابل امام حسين عليه السلام بهانه اي براي دشمن نشود و دشمن حتي به خيال خام خود با انگيزه اي به ظاهر حق، جنگ با حسين عليه السلام را حق خود نپندارد؟ امام مي خواهند انگيزه ي واقعا حقي، براي دشمن نماند وگرنه، نه جبهه ي دشمن، باطل باطل خواهد بود، و نه جبهه ي امام، حق حق. پس همه ي تلاش حضرت براي اين است كه حجت را بر دشمن تمام كنند، يعني حقي براي دشمن نماند. وگرنه امام حسين عليه السلام به عنوان عصيانگري كه مي خواهد به كوفه حمله كند معرفي مي شد، و تبليغات دستگاه يزيد در ظاهر اين طور مطرح مي كرد كه كوفيان آمده اند از خود دفاع كنند، و عملا امام شخصيتي معرفي مي شود كه مي خواهد كوفه را به هم بريزد. امام مي فرمايند: خود كوفيان از من دعوت كردند، اگر نمي خواهند من برمي گردم. [1] .


پاورقي

[1] تاريخ طبري. ج 7. ص 304.