بازگشت

كربلا، خالص ترين و پايدارترين جبهه حق


بسم الله الرحمن الرحيم

«السلام عليك يا اباعبدالله، و علي الارواح التي حلت بفنائك، عليك مني سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار، و لا جعله الله اخر العهد مني لزيارتكم»

سلام بر حسين عليه السلام و روحهاي پاكي كه در آستانه مقام آن حضرت فرودآمدند و سر بر آن آستان ساييدند و ما با اعلام وفاداري - از طريق سلامي كه مي دهيم - خود را زنده نگه مي داريم و اين وفاداري ما نسبت به كربلاسازها، تا آخر غذاي جان ما خواهد بود. لذاست كه تقاضا مي كنيم «و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم» يعني خداوند اين ارتباط ما با شما را همواره مستدام بدارد. تا دينداري ما مستدام باشد.

آنچه در اين جلسه لازم است به آن توجه شود اين است كه دين يك ظهوري دارد و در هر عرصه از تاريخ چهره اي از خود را مي نماياند و چون اسلام دين آخرالزمان است ظلمت آخرالزماني كه سخت ترين ظلمت ها است، به اين دين حلمه مي كند و براي اين كه ديني كه حيات انسانها در آخرالزمان است نيز بتواند انسانها را به يك معنويت و محتواي نهايي برساند و اين معنويت و محتوا همواره براي دينداران بماند، پس از تحقق اصل دين، شور حسيني نياز است. اين جاست كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «حسين مني و انا من حسين» يعني اين ها از هم جدا نيستند. نبوت محمدي صلي الله عليه و آله و حكمت حسيني عليه السلام،


دينداري را پرشور و شعف و پايدار مي كنند. به همين جهت در جلسات قبل گذشت حضرت اباعبدالله عليه السلام تمام تلاش خود را كردند تا مأموريتي را كه به عهده شان بود خوب انجام دهند. يعني هنر آن است كه در زمان ظلمت طاغوت، راه دينداري را براي خود و راه پيروزي دين را در مقابل حيله دشمن بنماياند و حضرت اباعبدالله عليه السلام چنين هنري داشتند و دين آخرالزماذن بدون شور حسيني در مقابل ظلمت آخرالزمان تاب و پايداري نمي آورد.

اين روشن است كه هيچ وقت انسان نبايد در راه دينداري در يك زمان و مرحله متوقف شود و فكر كند دينداري بس است، اما اينكه چگونه در زمان ها و مراحل مختلف بايد ايمان داري كرد مسئله بسيار مهمي است.

شما اگر با دقت به روان انسانهاي اين نسل نگاه كنيد - بخصوص در 500 ساله اخير - مي بينيد هميشه اين سئوال مطرح بوده كه آيا دين را بپذيريم يا نپذيريم؟ و اگر دين را پذيرفتيم، چقدر از آن را بپذيريم؟ و اگر بناست همه دين را بپذيريم چگونه همه را آن را بپذيريم؟ علت اين سؤال ها افكاري است كه در مقابل اين نسل به صحنه آمده و اين افكار مي گويد دوره دينداري گذشته است. اين جمله فقط يك جمله عادي و سطحي نيست، بلكه فرهنگي است كه همه جوانب روحي اين نسل را اشغال كرده است. اگر بسياري از سؤال ها و حركات و افكار را ريشه يابي كنيد مي بينيد به جهت آن است كه بشريتي به - وجود آمده است كه مي خواهد ديندار شود ولي در دينداري مسئله دار شده است. اين جاست كه راه مقابله با طاغوب در زمان حاضر به گونه اي است كه انسان، هم بايد بتواند به خود ترس راه ندهد، هم دينداري را طوري بشناسد كه آن را معني خود بداند. يعني متوجه باشد اگر از دين دست برداشت از ماندن با معني دست برداشته، و اصل ماندن خود را بي معني كرده است. چرا كه قرن، قرن تهديد معناي انسانيت است، زندگي مادي انسان مورد تهديد نيست، رفاه او


مورد تهديد نيست، بلكه محتوا و معني او در تهديد است.

حال ببينيد چرا امام حسين عليه السلام با آن حساسيت تلاش دارند يك صحنه اي با خلوص محض - به وسعت همه ي خلوص - در كربلا بيارايند. اگر در اين صحنه يك ذره عدم خلوص راه داشت كربلا واقع نمي شد. مي دانيد كه در بحراني ترين شرايط خطر، ياران حضرت از يكديگر سبقت مي گرفتند. البته در جلسه اول اشاره كرديم كه نمي خواهيم كربلا را نقل كنيم. فرض ما اين است كه شما وقايع كربلا را خوب مي دانيد، و حالا مي خواهيم به مدد خود حضرت اباعبدالله بيشتر بفهميم.

مسلم است كه كربلا نه تنها خالص ترين جبهه تاريخ بلكه خلوص محض است. هيچ جبهه اي از نظر خلوص نه در صحنه جنگ بدر، نه در جنگ احد، نه در طول تاريخ، به خلوص جبهه عاشورا نمي رسيد و روايات ما نيز بر اين مطلب تأكيد دارد. [1] . تمام احتياطهاي اباعبدالله عليه السلام براي آن بود كه صحنه اي به وسعت تاريخ و به عمق انسانيت براي همه انسانها بنا كنند تا هر كس به اندازه همت خود از آن بهره بگيرد، و هر انساني وقتي به كربلا نظر مي كند بي بهره نباشد، و هر كس مطلوب و گمشده حقيقي خود را در آنجا بيابد.

وقتي دقت كنيد مي بينيد در آن صحنه نه آنچنان بي احتياطي به معناي بي باكي است و نه ترس به معناي تغيير مواضع. اگر كربلا را تلاش و مبارزه يك عده آدم نترس جسور و بي باك كه از هيچ چيز نمي ترسند و دشمن شان را لجن مال مي كنند و هيچ احتياط و قيدي هم ندارند، معنا كرديد، اين كربلا نيست. اگر كربلا را يك عده آدم هايي كه نگران عطش، و اسارت بچه هايشان - كه نگران خطر براي خودشان هستند - معني كرديد اين هم كربلا نيست، پس كربلا كدام


است؟ كربلا نه ترس است و نه بي باكي. فهميدن چنين كربلايي بسيار سخت و دشواراست.

وقتي حضرت عليه السلام با حر و لشگرش روبرو شدند، زهير به حضرت عرض كرد: آنها تشنه و گرسنه و خسته اند اجازه دهيد همين حالا با آنها درگير شويم و آنها را بكشيم. حضرت به جاي چنين كاري آب و غذايشان هم دادند. بعد به حر گفتند: مرا مردم كوفه خواسته اند، آمده ام تا به كمك آنها جلوي بدعت ها را بگيريم. حر مي گويد: من مأموريت دارم كه شما را اين جا نگه دارم. حضرت مي فرمايند: اگر مي خواهيد، من برمي گردم. حال سؤال اينجاست كه معناي اين برگشتن چيست؟ آيا يعني حضرت مي خواهند بفرمايند از تمام حرف و مقصدم برمي گردم؟ يا اين يك نوع برگشتن خاص است؟ كسي كه فرهنگ نهضت كربلا را بشناسد معناي اين برگشتن و اين جملات را درست مي فهمد.


پاورقي

[1] رجوع شود به کتاب خصائص الحسينيه از مرحوک شيخ جعفر شوشتري.