بازگشت

خالص ترين نهضت، پايدارترين حركت


امام پس از رسيدن خبر شهادت مسلم خواستند نهضت خود را از هر انگيزه غيرالهي پاك كنند. امام نگفتند من نمي روم، بلكه به اصحاب گفتند: شما برويد. اگر مسئله صرف حاكميت كوفه بود كه اين اصحاب هم بهتر است بيايند. امام در موقعي كه از مكه بيرون آمدند فرمودند: «من كان فينا باذلا مهجته موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا» [1] (كسي كه مي خواهد خون قلبش را بذل كند بيايد). تا هر كسي در جبهه حسين عليه السلام مي ماند، شهادت را تماما خود انتخاب كند نه اينكه دنيايابي او را به اين مسير كشانده باشد، و حال شرم رفتن داشته باشد، و نه يك تعهد عصبي آغشته به غيرت جاهلي انگيزه اين همراهي باشد. چرا كه اين نهضت بايد خالص ترين نهضت بماند چون با ناخالص ترين جبهه ها كه آلوده به ريا و نفاق است روبرو هستند. و خلوص و تقوا، شرط پيروزي بر نفاق و ريا است و جبهه ي حسين عليه السلام با چنين خلوص و تقوايي تا قيام قيامت عامل پيروزي بر ريا و نفاق شد، زيرا كه هر چيز به اندازه اي كه خلوص در آن حاكم است، خدايي است، و هر چيز خدايي، چون خدايي است باقي و پايدار است.

اگر مي خواهيد قلبتان با امام متحد شود، هم بايد مطمئن شويد كه ناخالص ترين جبهه ممكن جبهه ي يزيد است، و هم خالص ترين جبهه ممكن، جبهه امام حسين عليه السلام است، در اين باره روايت داريم: همه ي ائمه در جبهه ي حق و دشمنانشان در جبهه ي باطل هستند، هر راه حقي هست، فقط در جبهه ي حسين عليه السلام است و فقط با روش حسيني مي توان با دشمن مقابله كرد. بنده فكر مي كنم كه امام خميني رحمه الله بسيار شبيه امام حسين عليه السلام عمل كردند و لذا در هيچ جبهه اي هم


شكست نخوردند. به عنوان مثال: در بحث انجمن هاي ايالتي و ولايتي و بحث كاپيتولاسيون و... امام پيروز شدند. اين كه هنوز نهضت اسلامي ما دشمن برانداز است به جهت حاكميت روح حسيني در اين نهضت است. زندان رفتن و تبعيد شدن امام را شكست مپنداريد، چرا كه ملاك پيروزي به اندازه عقب نشيني دشمن از طمع خود است، نه به اندازه زخم برداشتن بدن ما. ببينيد آيا توانستيد سنت الهي را حاكم كنيد يا نه؟

از جمله مقامات عرفاني در عرفان مقام «ان» و مقام «كأن» است. امام حسين عليه السلام مي دانند كه در كربلا شهيد مي شوند. اما وقت آن چه موقعي است؟ گاهي كليات قضيه به صورت اجمال براي امام روشن است، يعني مقام «كأن». و هر چه به حادثه نزديكتر مي شوند تطبيق آسماني حادثه، با وقوع زميني آن بيشتر مي شود. يعني به مقام «ان» مي رسند. و تفصيل آن بر اجمالش غلبه مي كند، امام گاهي سئوال مي كنند و خواب اصحاب را مي پرسند چون دنبال گمشده اي مي گردند، يعني بدين وسيله مي خواهند جريان را تطبيق دهند. بعد شما مي بينيد از وسط راه است كه امام مي فرمايند: آن گمشده اي كه به ما خبر داده اند در همين مسير است. [2] . امام كاملا مطلع شدند كه هيچ زمينه استقراري در كوفه نمانده است، ولي راه را ادامه دادند، گويا گمشده اي را مي يافتند كه در همين مسير بايد به دنبالش بگردند. ولي آن گمشده فقط يك قطعه زمين نبود، يك مقامي بود كه بايد آن مقام بر اساس درخشندگي هاي امام، در زميني به نام كربلا و در قطعه اي از تاريخ، براي بشر ظاهر شود و امام شديدا به دنبال آن احوالات و كمالاتي بودند كه در شرايط تحقق چنين حادثه اي از قله وجودشان سرازير شود.


شما خود پيامبر صلي الله عليه و آله را در نظر بگيريد كه، تلاش مي كردند دستورات خدا را عمل كنند و تمام شرايط را آماده كنند تا از طريق قلب مبارك ايشان يك دين براي بشر بيايد و دين اسلام از اين طريق محقق شود، چرا كه اسلام يك حادثه نيست، بلكه يك حقيقت است.


پاورقي

[1] لهوف، ص. 53.

[2] از مدينه تا کربلا - در بطن عقبه ارشاد مفيد ص. 223.