بازگشت

امام تنها در بين ناصحان


راستي چه سخت است كه انسان در ميان دوستان و اقوام خود غريب باشد و او را نفهمند. امام نگران اسلام است و عبدالله بن جعفر طيار عموزاده حسين عليه السلام، نگران جان حسين عليه السلام. حسين عليه السلام مي خواهد مسلمانان و فرهنگ اسلامي در امان باشد و عبدالله بن جعفر از حاكم مكه براي حسين عليه اسلام امان نامه مي گيرد. اي حسين، چه صبري داشتي كه توانستي به امان نامه حاكم مكه گوش دهي و از خود بيخود نشوي و بر آن نخروشي! نگاه كن امام به كجا نظر مي كند و عبداله به كجا، امام در اين ميان چه حالي پيدا مي كند؟ خدا مي داند! زمانه را بنگر و عمق حكمت حسيني را، آشنايان را و امان نامه شان را، صحابه را و نصايحشان را كه: اي فرزند رسول خدا، خود را به كشتن مده، و دعوت كنندگان را بنگر كه دلشان با امام بود و شمشيرهايشان با بني اميه، و امام عليه السلام در چنين شرايطي قرار دارد. آنچه چون آبي زلال در حال تبخير شدن و فراموش شدن بود، اسلام بود، و حسين عليه السلام در چنين شرايطي بايد پاسدار و حافظ محبوب ترين هديه خدا، يعني اسلام باشد، و نگذارد در چنين زمانه سياهي اسلام عزيز فراموش شود. من نمي دانم اي فرزند فاطمه چه كردي؟ ولي خوب از عهده برآمدي اي امام معصوم، كه امروز اسلاميت ما وامدار توست. پس اللهم صل علي محمد و آل محمد آري سلام خدا بر همه ائمه، كه همه ائمه، وقتي يزيدي در صحنه باشد حسين اند، و خدايا درود تو بر همه اين خاندان باد كه هر چه داريم از اين مجاري فيض تو داريم.