بازگشت

بازگشت جامعه به سيره ي نبي


هر اندازه مسلمانان از عصر پيامبر صلي الله عليه و آله دور مي شدند خوي و خصلت هاي مسلماني را بيشتر فراموش مي كردند و سيرت هاي طاغوتي و گروه سازي ها و فخرفروشي ها بيشتر سر برمي كشيد، و كدام سيرت بود جز حكمت خونين حسين عليه السلام كه هشدارباش و برگشتي باشد به سوي وديعه الهي يعني اسلام كه در جامعه بي رنگ شده بود.

بعد از كربلا سراسر نظام جامعه اسلامي مسئله دار شد و نتوانست به همان شكل به زندگي خود ادامه دهد. به عنوان نمونه: شما مي بينيد كه تمام قاتلان حضرت، هم پشيمان شدند، و هم كشته شدند. پس يعني تمام مكر دشمن وارونه شد و به خودش برگشت. نمونه ديگر اين كه، يزيد گفت: خدا عبيدالله را بكشد، ما به او نگفته بوديم كه حسين را بكشد. اين يك جمله نيست، اين ويران شدن تمام هويت نظام سياسي دشمن است. و در طرف مقابل، فرهنگ حسين عليه السلام و پيروان اين مكتب هيچ گاه شكست پذير نيستند.

در سال 1340 شاه مي خواست انجمن هاي ايالتي - ولايتي را تبليغ كند.


امام خميني قدس سره نهضت خودشان را شروع كردند و چند ماه بعد شاه مجبور شد اين لايحه را پس بگيرد. بعد در سال 43 كاپيتولاسيون را شاه به مجلس برد و تصويب شد. امام اعتراض كرد. امام را تبعيد كردند ولي مدتي نگذشت كه آنها لايحه را پس گرفتند. بعد در سال 57 مقاله ي رشيدي مطلق را نوشتند، ملت بر اساس فرهنگ حسيني مقابله كرد بعد شاه به عنوان عذرخواهي گفت: صداي انقلاب تان را شنيدم. همه اين حادثه ها يك نكته را به ما مي گويد كه مگر مي شود كسي به روش حسيني با دشمن بجنگد و شكست بخورد؟ امام خميني قدس سره زندان رفتند و تبعيد شدند ولي شكست نخوردند. شما شكست دشمن را به اندازه متوقف شدن طمع دشمن ببينيد. اگر دشمن به اهدافش نرسيد، اين را مي گويند شكست. مردن كه امري طبيعي است.

امام حسين عليه السلام نگذاشتند اشرافيتي كه داشت اسلام را مي بلعيد با چهره اي شرافتمندانه بماند. بي شرافت ترين افراد كساني شدند كه فرهنگ معاويه را تحمل كردند. نمونه اش ذلت عبدالله بن عمر بود كه ديديد با حجاج چگونه بيعت كرد. كجا رفت آن شرافت هاي دروغين؟ بعد از حسين عليه السلام همه آنها فروريخت و شرافت حكمت حسيني و اسراي كربلا نمايان شد.