بازگشت

آرامش زير سايه معاويه و حذف دين


آن وقتي كه معاويه به همه فهمانده بود كه آرامش را پذيرا باشند و در سايه اين آرامش اگر اصل اسلام و رهبري اسلام هم حذف شد چه باك، و همه آرام آرام به اين مسئله عادت كرده بودند و ثروت هاي بادآورده زمان عمر غنايمي بود كه ذخيره دوران پيري شان شده بود، (خليفه دوم ده سال جنگيد و نگذاشت مردم فكر كنند، و حالا كه وضع مالي همه خوب شده بود و ديگر كسي در چنين وضعي حالش را ندارد كه با بودن انبوه طلاهايش و زير سايه درختانش، وضع موجود را به هم بزند، از نظر چنين افرادي اسلام هم رفت، كه رفت، اسلام را براي اين مي خواستيم كه درختان باغمان سبز باشد و ما زير سايه اش باشيم)، حسين عليه اسلام همين ديوار فريب معاويه را شكافت كه مي خواست همه آرامش معاويه اي را حفظ كند و نگذاشت اين فريب مزورانه، دين مردم شود و دين از دست برود. (معاويه با تبليغ آرامش، به مردم باورانده بود كه نمي خواهد كاري بكنيد. در حالي كه آرامش در زير سايه


حكومتي كه دين را خاموش مي كند مرگ است، و بر عكس، آرامش در زير سايه حكومتي كه دين را تبليغ مي كند حيات است و فرصت تعمق در دين).

شما اين قاعده تاريخي را بدانيد، همين كه عده اي، فريبي را رسوا كردند ديگر براي هميشه آن فريب، فريب مي ماند و نه حقيقت. و از اين به بعد فريب خوردگانند كه بايد در زندگي خود تجديد نظر كنند. با كشته شدن فرزند رسول الله صلي الله عليه و آله زندگي آرام ديروز، آرامش نخواهد بود، و حسين عليه السلام چنين آرامش هاي دروغين را از دست آرامش دارها كه با ثروت هاي بادآورده به آن دست يافته بودند، گرفت. شايد التماس اينان از حسين عليه السلام كه از حركت بازايستد، براي حفظ همين آرامشي بود كه براي خود ذخيره كرده بودند. اينان ديروز چون زير سايه عدالت علي عليه السلام بقاي ثروت هاي متورمشان تهديد مي شد، حكومت علي عليه السلام را نمي خواستند، لذا به راحتي از پشتيباني آن حضرت كنار كشيدند. ولي امروز با خون حسين عليه السلام چه كنند، كه شرافت شان را به خطر مي اندازد، شرافتي كه زير سايه اسلام به دست آورده اند و بر همه وانمود كرده بودند كه اسلام زير سايه اينان به جايي رسيده و بر اين ادعا به خود مي باليدند.

اگر دقت بفرماييد، نمي گوييد چه فايده كه عده اي بفهمند فرهنگ معاويه، فرهنگ، فريب دادن انسانيت است. شما بدانيد اگر معلوم شود يك فكر و فرهنگ، فريب و دروغ است و حتي اگر همه هم به آن عمل كنند، غير از اين است كه آن فرهنگ فريب را حق بپندارند و زندگي شان را بر اساس آن بنا كنند.

نگو كه در گوشه اي از زمين 72 نفر را كشتند و تمام شد، نه، فرهنگ فريب رسوا شد. عمق فاجعه ي جدا شدن از اهل بيت روشن شد، شيعه معني پيدا كرد و به عنوان فرهنگ اصيل اسلامي مشخص گشت. همين كه امريكا از شيعه مي ترسد و در كنفرانس «ونيز» (قبل از شروع دفاع مقدس هشت ساله) كارتر و


تاچر و ژيس گاردستن جمع شدند كه ما با انقلاب اسلامي كه تمام حيات غرب را تهديد مي كند چه كنيم و به اين نتيجه رسيدند كه با جنگ بايد آن را خفه كرد، اين نشانه عظمت انقلابي است كه با فرهنگ شيعي به صحنه آمده. مگر انقلاب اسلامي با چه اسلحه اي مي جنگيد؟ با سلاح نور حسيني مي جنگيد. پس فقط 72 نفر در كربلا نيستند، بلكه يك فرهنگي است كه همه فرهنگ فريب را تا قيام قيامت تهديد مي كند و به واقع بعد از حسين عليه السلام آنها كه معلوم شد فريب خورده اند بايد در روش و فكر خود تجديد نظر كنند و اين يعني عوض كردن عالم انساني.