بازگشت

جرأت آزاد شدن


دعوت امام از حر و زهير بن قين و امثال اينها، نه براي آن است كه شمشيرزناني بيشتر به جمع لشكر افزوده شود، بلكه نهضت سر باز زدن از سايه سياه فرهنگ دنياگرايي اموي - رومي حركتي است كه حضور چنين افرادي جرأت آزاد شدن همه مردم را از اين فرهنگ در آينده مي افزايد، تا انسانيت گمان نبرد راه آزاد شدن از «فرهنگ پوچ گرايي» وجود ندارد و از حيات شيرين معناافزاي علوي به بهانه هاي واهي دور شود و سياه روزگار و سياه روي بماند.

گاهي دوستان مي گويند: همه اين عيب هايي كه شما مي گوييد، غربيان دارند، ولي كاري نمي توان كرد. بله تا حسين عليه السلام نداريم هيچ كاري نمي توان كرد. اباعبدالله عليه السلام همين سايه يأس و جو سياه را بر سر جامعه مي ديد: قبول داريم معاويه بد است، ولي كاري نمي توان كرد. بسياري از صحابه آمدند و اين جلمه را به امام حسين عليه السلام گفتند: «آقا كاري از پيش نمي بريد». ولي امام نشان دادند كه مي توان كاري كرد. فرهنگ عصيان و سر باز زدن از سايه شوم اموي كاري است كه اباعبدالله عليه السلام به همه تاريخ بشريت هديه كرد. فرهنگ اموي - رومي تبليغ كرده بود كه كاري نمي شود كرد، و معاويه هميشه در اثر تبليغ همين جمله زنده بود. شما اگر باور كنيد اين فرهنگ دروغ است، خودش فرومي ريزد. اين ترس ما از مرگ است كه حكومت ديكتاتوران را حفظ مي كند نه اسلحه ها و لشگرهايشان.


سال 61 هجري هنگامه اي است كه در آن سال افراد پنجاه ساله، پيامبر صلي الله عليه و آله را نديده اند، و شصت و هفتاد ساله هايي هم كه پيامبر صلي الله عليه و آله را ديده بودند در سرازيري حيات، آماده بستن بار سفر آخرتند و اكثريت قريب به اتفاق مردم آنچه به ياد دارند راه و رسمي است جداي از راه و رسم پيامبر صلي الله عليه و آله. حال امام حسين عليه السلام چگونه بايد آنها را متوجه سيره پيامبر صلي الله عليه و آله بكند و رسالت خود را كه عبارت است از (انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي) به انتها رساند؟ حسين عليه السلام چنين كاري كرد. چگونه؟ آن طور كه كرد. در شرايطي كه هيچ راهي جز يأس نمانده بود امام حسين عليه السلام مأيوس نشد و قيام حسين عليه السلام يعني همين كاري كه در چنين شرايطي انجام داد، با آن منطق و روشي كه انجام گرفت.

حاكماني چون مغيرة بن شعبه، سعد بن عاص، وليد، عمر بن سعد و ديگر اشراف زاده هاي قريش حاكمان فاسق و ستمكار و تجمل دوست و مال اندوزي بودند كه طي 50 سال، تمام افق تجزيه و تحليل نسل موجود را پر كرده بودند و گويا به باور مردم چنين القاء شده بود كه حاكميت و ثروت، ميراث هميشگي اين باند است و ثروت همه مردم بايد در اينها خلاصه شود. (كساني كه حسيني فكر نمي كنند از اينكه فلان باند، روند جامعه را بدست بگيرند زود مأيوس مي شوند. شما ببينيد پنجاه سال همه ثروت و پست هاي كشور دست يك گروه اموي مي چرخيد، در اين مدت نسلي هم در جامعه هست كه اصلا پيامبر صلي الله عليه و آله را نديده و با سيره آن حضرت آشنا نشده است، حال در چنين جوي حسين بن علي عليه اسلام اصلا مأيوس نيست و بناي تغيير دارد.

جوي حاكم بود كه در آن جو، اصلاح معنا ندارد، و يأس، عين حكمت پنداشته مي شود. (به عنوان مثال: ابن عباس كه بعد از معصوم از سياستمداران عرب است به امام حسين عليه السلام مي گويد: فايده ندارد. يعني در آن روز، يأس


حكيمانه ترين كار حساب مي شد). و حسين عليه السلام در چنين شرايطي تمام اين باورهاي اختاپوسي را ويران كرد و اراده كرد كه همه چيز را تغيير دهد، و همه چيز را تغيير داد. (ما شيعه ها از هزار سال است كه به نور حسيني زندگي مي كنيم و به راحتي اميدمان زنده است و هرگز به يأس فكر نمي كنيم و متوجه نيستيم اين همه نور و شور از كجاست. ما در اين صد ساله اي كه بعد از مشروطه، روح عشق حسيني به جهت حضور فرهنگ غربي در اين كشور كم شد و تحت تأثير پوچي هاي غرب قرار گرفتيم، از آن حيات پراميد دور شده ايم (ولي بحمد الله اين روحيه در حال بازگشتن است) و راستي به غير از حكمت حسيني هر كاري بي نتيجه بود، همچنان كه حكمت حسيني هيچ وقت بي نتيجه نخواهد بود (ان شاء الله در يك فرصتي بايد روي اين مطلب كار كرد كه در شور حسيني بي نتيجه ماندن حيات اصلا معني نمي دهد. امام خميني قدس سره با همين روحيه حسيني نهضت شان را شروع كردند و لذا پيروزي نصيب نهضت شد. اين روحيه اصلا مرگ پذير نيست). يعني وقتي همه جو زمانه ما را به غيرممكن بودن كارها محكوم مي كند، حكمت حسيني است كه غيرممكن را ممكن مي داند و در اين حكمت اصلا يأس جايگاهي ندارد. مشكل دشمن همين است كه نمي تواند فرهنگ شيعه را به يأس بكشاند و خودش را بدون هيچ مقاومتي در تمام ابعاد زندگي مسلمانان جايگير كند. در همين كشور ما چه كساني مرعوب امريكا هستند؟ مرعوب آمريكا شدن شكست است وگرنه امريكا هيچ كاري نمي تواند بكند. نداشتن روحيه حسيني است كه رعب از آمريكا را در دل يك عده انداخته است. الان در اين كشور كساني كه حسيني فكر مي كنند مرعوب امريكا نيستند. بعضي از مسئولان و بسياري از سياست گذاران روشنفكر آنچنان مرعوب امريكا هستند كه مي گويند شما را قسم مي دهم به خدا يك جوري با آمريكا كنار بياييد تا يك وقت بلايي


سر ما نياورد. بايد به اين ها گفت خود اين ترسي كه شما داريد بدترين بلا كه بر سرتان آمده است. شما اصلا عقل انساني نداريد بلكه با وهم هاي ساخته امريكان به سر مي بريد و نه با شور حسيني. حكمت حسيني انسان را در مقابل هيچ چيز مرعوب نمي كند. فرهنگ حسين عليه السلام فرهنگي است كه دشمن نمي تواند اسلحه ي رعبش را به رخ او بكشد و لذا براي دشمن ديگر اسلحه اي نمي ماند. وقتي كه انسان ترس از مرگ را كشت همه قدرت دشمن را كشته است و كربلا يعني همين. اگر آيت الله مدرس قدس سره در مقابل اولتيماتم روسيه به نمايندگان مجلس فرمود: قبل از مرگ، از ترس مرگ نمي ميريم، شاگرد كربلاست. كساني كه شاگرد كربلا نبودند از رضاخان ترسيدند.