بازگشت

يأس چرا؟


همه چيز در دست فرهنگ اموي بود و حسين عليه السلام در مقابل آن همه آهنگ تبليغ يأس، نشان داد كه، مي شود كاري كرد، و آن كار جز تلاش براي حاكميت دين نيست و نفس اين تلاش كار است و تحرك و فعاليت، چه با ماندن و چه با شهيد شدن. آن كس كه در اين راه تلاش نمود، آن كاري را كرده كه بايد بكند و حتما به آن نتيجه اي كه مي خواهد برسد، مي رسد. يعني در حكمت حسيني آنچه بر باد رفته است حيله هاي معاويه است نه خون حسين عليه السلام. پس بايد هيچگاه در هيچ شرايطي حكمت حسيني را از نظرگاه ها دور نداشت وگرنه آهنگ اموي - رمي، نشاط قلب ها را منجمد مي كند، و پوچي را به زندگي ها مي كشاند.

آري گفتيم:

آن هايي كه حكمت حسيني را نمي شناسند آدم هاي سرد و دل مرده و مأيوس و گرفتار روزمرگيهاي زندگي و مرده ي مرده ي مرده اند. زنده باد اين بيرق اباعبدالله عليه السلام كه حقا نشاطآفرين است. و مرده باد كاخ سبز معاويه كه انسان را منجمد مي كند. حال خودتان جاي خود را پيدا كنيد. تلاش كنيد ببينيد امام حسين عليه السلام در چه شرايطي بوده است؟ اين خيلي مهم است. فقط به خواندن جملات «فرزدق و حاكم مدينه و جعفر بن ابيطالب» بسنده نكنيد؛ بگرديد آن


شرايط را بشناسيد و ببينيد امام حسين عليه السلام در آن شرايط چه كار كردند؟ مقداري از عظمت امام و حكمت عاليه آن حضرت در راستاي شناخت شرايطي كه حضرت در آن شرايط حركت خود را شروع كردند آشكار مي گردد، و آن وقت است كه تكليف ما بخوبي روشن مي شود.

در زمان نهضت حضرت سيدالشهداء اكثر پيرمردان در قيد حيات، عهد پيامبر صلي الله عليه و آله را درك كرده بودند. ممكن است خود پيامبر صلي الله عليه و آله را نديده بودند ولي عهد و جو آن زمان را لمس كرده بودند، چه شد كه اين ها سكوت كردند؟ اين ها خوب مي دانستند كه معاويه فاسق است، پس چرا سكوت كردند و اين سكوت چه زيان هايي داشت؟ و چه كساني بايد اين سكوت را بشناسند؟