بازگشت

آفت ترس از مرگ


امويان دائم ترس را منتشر مي كردند و نگران آن بودند كه مردم از دام ترس از مرگ رها شوند و از آن بيرون روند. رها شدن مردم از دام ترس، پايان سلطه قدرتمندان است، چرا كه همه نظام ارزشي آنها در ترس از مرگ رونق و بقا دارد. حسين عليه اسلام به همه فهماند ترس از مرگ، كشتن يك حكمت و يك فرهنگ متعالي است و لذا يكي از شعارهاي كربلا اين است كه: «اني لا اري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما» همچنانكه وقتي در برخود اول، حر با امام حسين عليه اسلام روبرو شد، گفت: فكر مي كنم اگر مقاومت كنيد كشته شويد. امام حسين عليه السلام در جواب او فرمودند: «افباالموت تخوفني؟ آيا مرا


از مرگ مي ترساني؟ اصلا مگر مرگ چيزي است كه در فرهنگ حسين عليه السلام جايي داشته باشد كه تصميمات او را تغيير دهد؟ ترس از مرگ بزرگترين ضعف بشر است و اژدهاي قدرت، حاكميت خويش را بر ضعف هاي بشر و از همه بيشتر بر ترس از مرگ بنا نهاده و قدرتمندان هميشه بر اساس «ترس بشر از مرگ» در امنيت هستند. اين است كه حكمت حسيني حكمت فروريختن همه ي قدرتهاي غيرالهي است در همه عصرها، و براي همه نسل ها. و تا به حسين عليه السلام نزديك نشده اي ترس از قدرت هاي غيرالهي، شور حيات را در وجود تو مي خشكاند و در تصميمات تو بدون آن كه بخواهي نفوذ مي كند. [1] .

ماركسيست ها و توده اي ها، قبل از انقلاب ادعاي مبارزه با شاه را داشتند و او را بسيار بد مي دانستند و نسبت به او كينه مي ورزيدند. ولي وقتي پاي مرگ پيش مي آمد تمام حرف هايشان را پس مي گرفتند. نظام شاه آنها را به روزي انداخت كه سخن گوي شاه شدند. حال اگر به بچه هاي مسلمان مثل فدائيان اسلام و يا گروه مؤتلفه اسلامي نگاه كنيد به عنوان نمونه - افسري كه مي خواست عده اي از آن ها را بكشد گفته بود: «اين ها را وقتي به پاي چوبه هاي اعدام آورديم همديگر را بغل مي كردند و التماس دعا به هم مي گفتند. وقتي مي خواستيم چشم هايشان را ببنديم گفتند: چرا مي خواهيد چشم ما را ببنديد؛ ما كه جاي بدي نمي رويم؟» محال است در تاريخ بتوان چنين صحنه هايي را بدون مدد گرفتن از كربلا درست كرد.


كربلا بشر را از حقارت يعني «ترس از مرگ» نجات مي دهد. آيا امروز اين همه ذلت انسانيت را در فرهنگ غرب حس نمي كنيد؟ فرهنگ غرب يعني فرهنگ ذلت انسانيت. ما در چنين شرايطي براي نجات خود و نسل جوان يك اميد بيشتر نداريم و آن فقط اميد به كربلاست. بعدا عرض خواهم كرد آن جايي كه خطابم به اين روشنفكران غربزده است كه تصور كرده اند اينجا هم به سرنوشت غرب دچار مي شود و گمان كرده اند همانطور كه كليسا مغلوب دنياداران شد؛ اينجا هم اين آقايان مي توانند روحانيت را مغلوب خود كنند. اينها نمي فهمند كه اين كشور و اين مردم حسين عليه السلام دارند و كربلا دارند.

مگر انقلاب اسلامي درست وقتي كه اروپا همه دين را پشت سر گذاشته بود و رابطه خودش را با دين تمام كرده بود؛ اوج نگرفت و در يك انفجار ديني صحنه جهاني را متأثر نكرد؟ پس اين تحليل هاي غربزدگاني كه به تبعيت از مسير كليسا در غرب، مسير انقلاب ديني را مي خواهند به انحراف از دين بكشانند يك اميد غير واقع بينانه است. پس عزيزان: اولا به هيچ وجه جاي نااميدي نيست ثانيا يك اميد هم، بيشتر نيست و آن فرهنگ نترسيدن از مرگ است كه فقط در كربلا يافت مي شود.


پاورقي

[1] اگر احساس مي‏کنيد اين بحث يک مقدار خلاصه بيان مي‏شود، مي‏توانيد براي روشن‏تر شدن مطالب به مباحث چه شد که کار به قتل حسين عليه‏السلام کشيده شد؟، و بحث نگرشي به کربلا با چشم عقل و عاطفه، و بحث زيارت عاشورا اتحادي روحاني با امام حسين عليه‏السلام و نيز جزوه هنر مردن مراجعه نمائيد.