بازگشت

روانكاوي كوفيان


كوفيان زمان حسين عليه السلام آدمهاي عجيبي هستند نه مي توانند مثل شاميان دل از دين بركنند - شاميان دلشان را به معاويه سپردند و خدا و دين و پيغمبرشان را معاويه قرار دادند، ولي كوفيان پيچيده تر هستند؛ نه مي توانند دل از پيامبر و اميرالمؤمنين عليه السلام بردارند و نه مي توانند از دنيا دل بكنند؛ نه ترس را مي توانند زير پا بگذارند و نه دينشان را. اين است كه دائم مذبذب هستند و لذا مشكل دار شدند، و كوفياني نجات پيدا كردند كه كار را يكسره كردند؛ مثل سليمان بن صرد و حبيب بن مظاهر.

نسلي كه در فرهنگ رمي معاويه اي زندگي كند، همين گرفتاري را دارد. معاويه كاري مي كند كه آنها دل به عرش نبندند اما آنقدر هم خود معاويه جذاب نيست كه همه ي دل را بتوان به او سپرد. و حسين عليه السلام در چنين شرايطي كوفيان را نجات داد، هر چند كوفيان حسين عليه السلام را ياري نكردند.

كوفيان انعكاس مردمي هستند كه يا عهد اسلامي را رها نكرده اند، ولي در و ديوارهاي فرهنگ معاويه اي گرفتارشان كرده است، و يك جرأت نياز دارند تا آنها را به خراب كردن آن ديوار بكشاند و شجاعت بخشد. حسين عليه السلام مظهر اين شجاعت بخشيدن بود. لذا به دست همين كوفيان فرهنگ يزيدي پس از حسين عليه السلام، زير و رو شد، بلكه ننگي را كه بر دامن خود نشانده بودند بشويند. كوفيان بعد از شهادت امام حسين عليه السلام غوغا كردند. سر قبر امام مي آمدند و


آنقدر به سر و روي خود مي زدند كه مي مردند، يا با شمشير به جان خود و بقيه مي افتادند، هر چند به نتيجه نرسيدند، چون حسين عليه السلام را ياري نكردند. اما حسين عليه السلام به نتيجه اي كه مي خواست رسيد. ولي كوفيان چون حسين عليه السلام را دعوت كردند و سپس عهدشكني كردند آنچنان سرشكسته و پشيمان شدند كه براي جبران آن در نابودي قاتلان كربلا نقش اول را داشتند.