بازگشت

اما يزيد نماند


يزيد مي خواست همين معنويت ها و عبوديت ها نماند، ولي يزيد خودش نماند. ما نيز با هر فرهنگي كه معنويت ستيزي مي كند، برخورد حسيني داريم و اين برخورد تا قيام قيامت برجاست و ماندن در چنين جبهه اي، زندگي هميشگي ماست؛ چرا كه زندگي يعني اقتدا كردن به حسين عليه السلام.


ما اصلا كار ديگري نداريم؛ بودن ما يعني معنويت و عبوديت. غرب، رضاخان را بر سر كار آورد و او همان كاري را كرد كه معاويه انجام داد. اولين كار رضاخان تعطيل كردن جلسات عزاداري اباعبدالله عليه السلام است. غرب مي داند كه اين جلسات يك عشق و حضوري در بردارد كه اين عشق و حضور، پوچي غرب را مي شناسد وبه آن دل نمي بندد. غرب در حكمت حسيني خوار مي شود و اين است كه هر اندازه به حسين عليه السلام نزديك شديم از حيله هاي معاويه اي مدرن آزاد مي شويم. چه فلان روزنامه تبليغ غربگرايي بكند، و چه رضاخان در ايران و چه معاويه در شام. در حقيقت همه در يك جبهه هستند و همه مي خواهند ما را از عهد محمدي صلي الله عليه و آله و عالم ديني خارج كنند و به سرگشتكي و بي عالمي خودشان گرفتار سازند. و اگر امروز كار ما نيز به پوچي كامل، در جهاني كه همه چيز به پوچي رسيده، نرسيده است، مديون حسين عليه السلام و منبر و وعظ و حكمت حسيني هستيم.

نگراني از اين است كه چرا در دهه اول محرم كه شور حسيني بيشتر است مردم از منبر و وعظ و تعليم حكمت حسيني عليه السلام فاصله دارند و بازار منبر و وعظ تقريبا تعطيل شده، ولي بازار آهن و زنجير و ديگ و طعام، گرم شده است اين يك خطر است.