بازگشت

اشك و تمديد اميد


اشك بر حسين عليه السلام يعني اين كه ما هنوز در مسير انتخاب آزاديم و جزو چنين قافله اي و اردوگاهي مانده ايم، و عزاداري براي او نيز تمديد اميد است، و يكدل شدن با كسي كه دل در هواي خدا داشت، و اسير زمانه اموي رمي نشد. به همين جهت فرهنگ دشمن شديدا ما را تهديد مي كند و چشم طمع به بريدن ما از اردوگاه حسيني دوخته است. و بر عكس، اتصال به فرهنگ و حكمت حسيني از طريق اشك و عزاداري، به طمع دشمن اجازه قوت گرفتن نمي دهد. اشك بر حسين عليه السلام تمديد اميد به فرهنگ و حكمتي است كه ناممكن هاي اموي را كه يأس ما را براي تغيير سرنوشت مان مي طلبيد، ممكن كرد. تمام حيله و توان دشمن به كار گرفته شد تا ما حياتي را كه مي خواهيم، انتخاب نكنيم. هميشه با وهمي و سايه اي و... ما را در چنگال انتخاب نكردن قرار دادند. و سلام و صلوات خدا بر حسين عليه السلام كه از اين چنگال ها آزاد شد و آزاد شدن را پايه نهاد، در جايي كه ابن عباس ها هم اسير انتخاب شرايطي شدند كه خودشان انتخاب نكرده بودند، و آن چه را معاويه مي خواست فكر كنند، فكر مي كردند، و در نتيجه آن چه را معاويه خواست انتخاب كنند، انتخاب كردند.

اگر ما هنوز زنده ايم چون از دم حسيني نفس گرفته ايم و لذا مي توانيم انتخاب آزاد بكنيم. امام خميني (رحمة الله عليه)در قرن بيستم، قهرمان اين انتخاب آزاد است و مقام معظم رهبري (حفظه الله) نيز از همان چشمه نوشيده است كه مي گويند: «بحمدلله ما زنده و پايداريم» و اصلا با اين همه حيله هاي جهان غرب يأسي نمي شناسند.

وقتي صراط مستقيم خانه نشين شود برترين ارزش ها - يعني امام معصوم - بي ارزش مي شود و باطل، خود را حق جا مي زند. ارزش هاي دروغين آبرو ميگيرد، و مذاهب بي شمار جانشين مذهب حق مي شود، و هر گروهي


قداست مي يابد، چون عده اي آمده اند و مي گويند هيچ چيز مقدس نيست، و صراطهاي مستقيم به وجود مي آيد چون صراط مستقيم خود خانه نشين شده است، و حكمت حسيني، شوريدن بر همه اين حيله هاست. و لذا آنها را در كاخ هاي روشنفكري خود رها مي كند تا جدا از مردم در تنهايي ذهن خود بريده از روح معنوي صراط مستقيم دين، فرمايش بفرمايند كه: دين قبض و بسط دارد و نتيجه بگيرند، چون همه آنچه از مفهوم دين داريم بشري است، و بشر هم كه قداست ندارد، پس همه آنچه از دين، تتبع شده است غير مقدس است، و آخر الامر مي خواهند هيچ چيز غير خودشان مقدس نباشد، و اين قصه اي جديد نيست. قصه ي قداست زدايي در دين، پيشينه اي ديرينه دارد. دشمن گاه علني حمله مي كند و گاهي هم به زبان دوست. عمده در نظر او اين است كه او به نتيجه اي كه مي خواهد برسد و آن نفي هر قداستي از جامعه اسلامي است. و مسلم در اين حال، و او آن كه را و آن چه را مي خواهد قداست مي بخشد.

معاويه فرزند فرهنگي است كه كينه و عصبيت جاهليت عرب را با فرهنگ بزك كرده ي نيهيليستي اومانيستي رمي تركيب نموده و اساسي ترين و مبنايي ترين برخورد را با اسلام كرده و دقيقا به مقابله با تمام اسلام آمده است. امروز هم راه مقابله با غرب جز از راه حسين عيه السلام، يعني عشق به حق و پاك - بازي در راه دين نيست، و اين راهي است كه جان ها را آفت ناپذير و حيات را پرنشاط، و دشمن را مأيوس مي كند. عمده آن است كه نهضت و حكمت امام عليه السلام را درست بشناسيم تا به راحتي بتوانيم به آن دلبستگي پيدا كنيم. در اين جا نمي خواهيم به نهضت حضرت سيدالشهداء به صورتي گسترده و جز ء جزء، نظر كنيم. فرض آن است كه عموما شيعه مي داند امام عليه السلام چه كرد؟ بحث بر سر آن است كه آنچه را حضرت انجام دادند بفهميم و معني آن را بيشتر متوجه شويم، به


همين جهت هم ما مي گوييم معني آن نهضت را براي نجات امروزمان هم مي توانيم درك كنيم، و همين امروز هم از پوچي ها و آفات فكر معاويه اي نجات يابيم.