بازگشت

انتخابي فوق رسم زمانه


نهضت و حكمت امام حسين عليه السلام يك انتخاب گري واقعي مافوق رسم زمانه است، چرا كه علم، دائر مدار انتخاب عالم است و عالم هر آنچه را انتخاب مي كند، عالمانه انتخاب مي كند و اين چنين انتخابي، انتخابي آزادانه است چون بر محور علم و آگاهي انجام گرفته است. و بر عكس، ترس، دائر مدار حركت انسان جامعه زده و مرعوب است و چنين انساني انتخاب آزاد ندارد. انتخابي كه بر اساس كشش هاي غريزه يا ترس باشد آزادانه نيست. معاويه مي داند كه عده اي تحت تأثير جو جامعه زندگي مي كنند و لذا نقشه و حيله خود را از همين جا شروع مي كند و همان ها را طعمه ي سياست هاي خود قرار مي دهد، و چنين انسان هايي هم كم نيستند. معاويه حكومت زورمدارانه اي را برپا كرد كه انساني كه داراي اقتدار روحي است آن شرايط را نمي تواند تحمل كند، ولي انسانهاي بي محتوا، به راحتي طعمه پوچي زمانه اي مي شوند كه ترس بر آن حكومت مي كند و آلت دست قرار مي گيرند. در زمان سه خليفه، انسانها به نهايت پوچي رسيدند، حدود سي سال مردم مشغول همه چيز شدند بجز مشغول معرفت دين. و لذا به راحتي آلت دست جو ترس گشتند. در شرايط ترس وقتي انسان بي محتوا شد، ديگر اراده نمي كند تا هر طور كه خواست زندگي كند. انسان بي محتوا فقط به زيستن فكر مي كند و نه به چگونه زيستن، و به صرف ماندن مي انديشد، چرا كه ماندن را زندگي مي پندارد. صرف ضرورت زيستن، او را در


برابر واقعيت تسليم و خاضع مي كند و معاويه چنين رواني را كه جامعه را فراگرفه بود مي شناسد و نه تنها در صدد درمان آن نيست بلكه تلاش مي كند پايه حكومت خود را بر چنين روان اجتماعي بنا كند. او آرزويي بهتر از اين ندارد كه مردم در همين شرايط فكري بمانند. معاويه كسي نبود كه همه او را بپذيرند ولي كاري كرده بود كه اين نپذيرفتن براي او مشكلي به وجود نياورد و همه تسليم او شوند؛ به اين معني كه باور كنند در برابر او نمي توان كاري كرد. و لذا بسياري از صحابه و تابعان، به امام - حسين عليه السلام مي گفتند: كاري نمي توان كرد. و حسين عليه السلام آمد كه كاري بكند و اين شعار «كاري نمي توان كرد» را كه امنيت فرهنگ معاويه در آن نهفته است بشكند. حالا بعد از مرگ معاويه هم همين فرهنگ ادامه پيدا كرد.

وقتي تفكر و علم و دين، مدار و محور زندگي انسان و جامعه نباشد، چنين انسان و جامعه اي خيلي زود با ترس به خضوع مي آيد و حتي براي فرار از حيطه ي وحشت، به تملق مي افتد و چاپلوسي و اظهار محبت به شخص ستمگر را پيشه مي كند خودكامگان. در اين شرايط بدون هيچ مقاومتي ابتكار عمل را به دست دارند و به مدد ترسي كه ايجاد كرده اند در امنيت زندگي مي كنند. و حسين عليه السلام در چنين شرايطي زندگي خود را بر اساس توكل و علم و ايمان انتخاب مي كند و جو زمانه او را از خود بازنمي ستاند. حسين عليه السلام به وضع موجود صحه نمي گذارد.

موفقيت معاويه از آن جا ناشي شده كه بعد از جنگ هاي طولاني زمان خليفه دوم با آدمهايي روبرو است كه به كمالات معنوي دست پيدا نكرده، و عمل زده شده اند و فقط ده سال جنگيده اند، آن هم چه جنگي! «حي علي خير العمل» را از اذان حذف كرده اند تا نماز بهترين عمل قلمداد نشود و جنگ مقصود اصلي بماند.


در زمان خليفه ي دوم عمل زدگي حاكم شد، و همين عمل زدگي زمانه ي معاويه را رونق داد. يك ملت بي محتوا، در مقابل ترس، هم به راحتي خضوع مي كنند و هم چاپلوس و تملق گوي كسي مي شوند كه از او مي ترسند. در واقع آن جنگ ها فتوحات اسلامي نبود بلكه فتوحاتي بود براي معاويه، تا قلب مردم مسلمان را با رعب خود تسخير كند و آن ها را از فداكاري براي اسلام معنوي بازدارد.