بازگشت

روايات جعلي در مورد عاشورا


از امور مسلم ترديد ناپذير و مورد اتفاق تمام فرق اسلامي اين است كه حضرت امام حسين عليه السلام بي نهايت مورد علاقه و محبت خاص جد بزرگوارش پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بوده است و اظهار اين موضوع از روايات فراواني كه تواتر معنوي دارد ثابت مي شود. [1] .

گروه كثيري از محدثان اسلامي نقل كرده اند كه پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: «حسين از من و من از حسينم. خداوند دوست دارد كسي را كه حسين را دوست بدارد». [2] .

در محاوره عربها اين چنين است كه وقتي مي خواهند بين خود و ديگري كمال الفت و يگانگي و شدت ارتباط و دوستي را بفهمانند آن تعبير را به كار مي برند و مي گويند: «فلان كس از من و من از اويم » چنانچه وقتي مي خواهند نفرت و بيزاري خود را نسبت به ديگري اظهار كنند، مي گويند: «من از او نيستم و او از من نيست » شاعر گفته است:



ايها السائل عنهم و عني

لست من قيس و لاقيس مني



پس تعبير «حسين مني و انا من حسين » يا شبه آن تعبير مانند «حسين مني و انا منه » بر محبت شديد و اتصال و علاقه تام بين پيامبر صلي الله عليه وآله و فرزند گرامي اش دلالت مي كند. و نيز قسمت اول حديث «حسين مني » ارتباط و اتصال جسمي و قسمت دوم آن «و انا من حسين » ارتباط معنوي را مي رساند. توضيح آن كه «حسين مني » مي فهماند كه امام، پاره تن پيامبر است و به لحاظ مادي به آن حضرت انتساب دارد و «انا من حسين » مي فهماند كه اگر فداكاري و ايثار و از خودگذشتگي آن جناب نبود، زحمات پيامبر صلي الله عليه وآله به هدر مي رفت و اثري از اسلام باقي نمي ماند.

در روايات فراواني آمده است كه پيامبر صلي الله عليه وآله آن حضرت را مي بوسيد و هر وقت او و برادرش امام حسن عليهماالسلام را مي ديد و مناسبت اقتضا مي كرد، با آنان به مداعبه و ملاعبه مي پرداخت. عده اي از راويان نقل كرده اند كه رسول خدا يك دست را بر قفا و دست ديگر را بر زنخ فرزندش حسين عليه السلام قرار مي داد و دهان بر دهانش مي گذاشت. [3] و در برخي از روايات است كه پيامبر صلي الله عليه وآله درباره امام حسين عليه السلام فرمود: «فداي كسي بشوم كه فرزندم ابراهيم را فداي او كردم ». [4] .

از آنچه به اختصار در عظمت و فضيلت سرور شهيدان حسين بن علي عليه السلام بيان داشتيم و نيز از آنچه رسول اكرم صلي الله عليه وآله در شدت علاقه و محبت به فرزند بزرگوارش ابراز داشته، به خوبي در مي يابيم كه اخبار حاكي از عيد بودن روز عاشورا و تبرك جستن در آن روز از قول پيامبر صلي الله عليه وآله دروغ و افتراي محض است. چگونه ممكن است قبول كرد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله روز شهادت ريحانه اش [5] را كه مكرر بر مكرر از آن خبر داده [6] روز جشن و عيد اعلام كند. در صورتي كه آن حضرت به ياد آن روز گريه مي كرد.

روايات صحيح كه در كتب اهل سنت نيز نقل شده بر گريستن رسول خدا صلي الله عليه وآله به خاطر شهادت فرزند فداكارش دلالت دارد.

از ام الفضل بنت حارث روايت كرده اند كه او گفت:... من حسين عليه السلام را در دامن پيامبر صلي الله عليه وآله گذاشتم. لحظه اي گذشت كه ناگهان اشك از چشمانش فرو ريخت. گفتم يا نبي الله پدر و مادرم قربانت گردد چه شده؟! فرمود: جبرئيل آمد و خبر داد كه امتم اين پسرم را به زودي مي كشند! گفتم همين پسر را؟! گفت: آري. [7] .

لازم است مسلمين از دسايس بني اميه برحذر باشند، و به رسول خدا صلي الله عليه وآله اقتدا كنند [8] و او را اسوه و مقتداي خويش قرار دهند. از اعمال و رفتار و گفتار آن پيشواي عظيم الشان پيروي نمايند و بر اثر رواياتي كه در زمان سلطنت بني اميه درباريان جعل نموده بودند [9] نبايد از روش آن حضرت منحرف شوند كه سالروز شهادت فرزند دلبندش را جشن بگيرند و آن روز را روز عيد و شادي و مبارك قرار دهند. [10] .

بر مسلمانان است كه بخود آيند، بيدار شوند، به حقيقت اسلام توجه كنند و بينديشند تا آنچه را كه دشمنان پيامبر و اسلام داخل دين كرده اند كنار بزنند و بفهمند كه اسلام واقعي كدام است و بر چه محور دور مي زند. در هر امري از امور به ديده انتقاد و تحقيق بنگرند و سرسري و تقليدي آن را نپذيرند. [11] .

بني اميه با بني هاشم كينه ديرينه داشتند. [12] از طرف ديگر چون منصب شامخ نبوت در خاندان بني هاشم بود و آنان اين موهبت و افتخار را برنمي تافتند، تا توانستند با اسلام به ضديت و معاندت پرداختند.

آنها در اصل به اسلام هيچ گونه اعتقادي نداشتند. عقاد نويسنده و متفكر شهير مصري مي گويد: ابوسفيان پس از آن كه اسلام آورد غلبه اسلام را غلبه بر خود تلقي مي كرد. [13] .

هند، مادر معاويه پس از اسلام آوردنش فرياد مي زد: چرا جنگ نكرديد و از خود و سرزمينتان دفاع ننموديد؟!

ابوسفيان و پسرش معاويه پس از فتح مكه اسلام آوردند. ابوسفيان و خانواده اش با دشواري تمام اسلام را گردن نهادند. بدين معني كه در ظاهر اسلام آوردند و در واقع اسلام را قبول نداشتند. [14] ابوسفيان بر قبر حضرت حمزه عليه السلام ايستاد و گفت: اي اباعماره بر امارت و فرمانروايي با ما جنگيدي كه آن به ما انتقال يافت. [15] .

به نظر مي رسد معاويه به نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله اعتقاد نداشت به دليل آن كه عده اي از مصريان بر وي وارد شدند و گفتند: «السلام عليك يا رسول الله » او آنان را از اين گفتار منع نكرد. [16] .

محققان اهل سنت به سندهاي متعدد در تفسير آيه شريفه «الم تر الي الذين بدلوا نعمت الله كفرا»، [17] ذكر نموده اند كه مقصود دو طايفه تبهكار بني اميه و بني المغيرة است. [18] .


پاورقي

[1] فضايل الخمسه من الصحاح الستة‏3/260 و 262 ط سال 1384 مطبعة النجف و بحارالانوار 44/25.

[2] همان ماخذ. «احب الله من احب حسينا حسين سبط من الاسباط‏» و فهارس مسند ابن حنبل ماده «احب‏».

[3] فضايل الخمسه‏3/261. عن جابر: کنا مع رسول الله ‏صلي الله عليه وآله فدعينا الي طعام فاذا الحسين‏ عليه ‏السلام يلعب في‏الطريق مع ‏الصبيان فاسرع‏ النبي امام ‏القوم ثم‏ بسط يده فجعل حسين يفر هاهنا و هاهنا...

[4] ... فديت من فديته بابني ابراهيم. اشاره به اين موضوع است که خداوند به پيامبر صلي الله عليه وآله وحي نمود که يکي از دو فرزندت (حسين‏ عليه ‏السلام يا ابراهيم‏ عليه ‏السلام را فداي ديگري کن و اين چنين نيست که بخواهم هر دو براي تو بمانند آنگاه پيامبر گريه کرد و اين چنين مصلحت ديد که ابراهيم‏ عليه ‏السلام را به خاطر فرزندش امام حسين‏ عليه ‏السلام (که فرزند علي و زهرا عليهماالسلام نيز مي‏باشند) فدا کند. رک. فضايل الخمسه ‏3/257 به نقل از تاريخ بغداد.

[5] وسائل الشيعه، 15/97 ط اسلاميه: ريحانتي من الدنيا الحسن و الحسين...

[6] فضائل الخمسه،3/270 و ما بعد و بحارالانوار 44/250.

[7] ... فوضعته في حجره ثم حانت مني التفاتة فاذا عينا رسول‏ الله تهريقان من الدموع. قالت قلت‏ يا نبي‏الله... رک: فضايل الخمسه‏3/270. اين روايت از مستدرک حاکم نقل شده او گفته است اين روايت ‏بنا بر شرط شيخين صحيح است.

[8] لقد کان لکم في رسول الله اسوة حسنة. سوره احزاب آيه 21.

[9] «اضواء علي السنة المحمدية و دفاع عن الحديث‏» تاليف محمود ابوريه ط 5 صفحه‏126 به بعد.

[10] دائرة المعارف بستاني و مصاحب ماده «عشر» و در زيارت عاشورا آمده است. «هذا يوم تبرکت ‏به بنوامية...».

[11] فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه، سوره زمر آيه ‏17 و 18.

[12] الحسين ابوالشهدا عباس محمود العقاد، ص‏33-32، ط. دارالهلال.

[13] همان ماخذ، ص‏21.

[14] همان ماخذ، ص‏21.

[15] سموالمعني في سمو الذات ط 2، ص‏57، تاليف عبدالله علائلي.

[16] تاريخ طبري، ط دارالمعارف مصر، 5/331.

[17] تفسير روح البيان، اسماعيل حقي بروسوي، 4/418 ذيل آيه 28 سوره ابراهيم؛ و نيز تفسير قرطبي،9/364، ذيل همان آيه، فضائل الخمسه‏3/303 باب‏26.

[18] فضايل الخمسه‏3/303 و 304 و 305.