بازگشت

پيشگفتار


تاريخ سه گونه نص و گفته حسيني را براي ما بازگو مي كند كه در آن، امام حسين (ع) علت انقلاب و جنبشش را «امر به معروف و نهي از منكر» بيان مي فرمايد: 1. در وصيتش در مدينه به برادرش (محمد بن حنفيه) مرقوم داشت: «و إنّي لمْ أخرج أشِراً و لا بَطراً و لا مفْسِداً و لا ظالماً و إنّما خرجتُ لطلب الإصلاح في أمة جدي (ص) أريد أنْ آمر بالمعروف و أنهي عن المنْكر و أسير بسيرة جدي و أبي علي بن ابي طالب فمَنْ قبلني بقبول الحق فالله أوْلي بالحقّ و من رَدَّ عَليّ هذا أصبر حتي يقضيَ اللَّه بيني و بين القوم و هو خير الحاكمين؛ من نه به دليل خودخواهي يا خوشگذراني يا فساد و يا ستمگري از مدينه خارج مي شوم، بلكه هدفم اصلاح در امت جدم است و خواسته ام امر به معروف و نهي از منكر مي باشد. مي خواهم به سيره و قانون جدم و پدرم، علي بن ابي طالب، عمل كنم. هر كس اين حقيقت را از من بپذيرد [و از من پيروي كند] راه خدا را پذيرفته است و هر كه مرا رد كند [و از من پيروي ننمايد]، با صبر و استقامت راه خود را پي خواهم گرفت تا خدا ميان من و افراد حكم كند كه او بهترين داوران است.» [1] .

2. در راهش به كربلا ميان ياران حر رياحي خطبه خواند و فرمود: «أيّها الناس، إنّ رسول اللَّه قال: مَن رآي سلطاناً جائراً مُسْتَحلّاً لحرام اللَّه ناكثاً عهده مخالفاً لسنة رسول اللَّه يعمل في عباد اللَّه بالإثْم و العدوان فلم يغيّرْ عليه بفعلٍ و لا قولٍ كان حقاً علي اللَّه أنْ يُدخِله مدخله اَلا و إنَّ هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و أظهروا الفسادَ و عطّلوا الحدودَ و استأثروا بالفي ء و أحلّوا حرام اللَّه و حرَّموا حلاله و أنا أحقّ مِمَنْ غيَّر....؛ اي مردم! رسول خدا فرمود: كسي كه ببيند حاكم ستمگري، حرام خدا را حلال مي شمارد و پيمان خدا را مي شكند و با سنت رسول خدا مخالفت مي ورزد و ميان بندگان خدا به فساد و ستمكاري عمل مي كند، اما وي با عمل يا سخن بر ضد حاكم قيام نكند، سزاوار است خدا او را با آن حاكم محشور كند. آگاه باشيد بني اميه به اطاعت شيطان گردن نهادند و اطاعت خداي رحمان را رها كردند و فساد را آشكار نمودند و حدود الهي را ترك كردند و بيت المال را غارت نمودند و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام شمردند. و من به خلافت از كساني كه [دين خدا را] تغيير دادند سزاوارترم.» [2] .

3. در خطبه اي در جمع اصحابش در كربلا فرمود: «أما بعد، فقدْ نزل بنا مِنْ الأمر ما قد ترون و إنّ الدنيا قد تغيرتْ و تنكرتْ و أدبر معروفُها و لم يبق منها إلّا صبابة كصبابة الإناء و خسيس عيش كالمرعي الوبيل. ألا ترون إلي الحق لا يُعمل به و إلي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء اللَّه فإني لا أري الموت إلا سعادةً و الحياة مع الظالمين إلّا برما؛ كار ما بدين جا كشيده كه مي بينيد! كار دنيا دگرگون و بسيار زشت و ناپسند شده است! نيكيهاي دنيا ترك مي شود و از آنها چيزي باقي نمانده، جز ته مانده هايي مانند ته مانده آبشخورها، و پستيهاي زندگي مانند خوردني هاي زيان بخش و بيمار كننده است. آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل نهي نمي گردد؟! سزاوار است در چنين وضعي مؤمن، مرگ و ملاقات با خدا را آرزو كند. من مرگ را جز سعادت و خوشبختي نمي بينم و زندگي با ستمگران را جز خواري و ذلت نمي دانم.» [3] .

اين نصوص سه گانه با محتواي همخواني كه دارد، هدف جنبش حسيني را «امر به معروف و نهي از منكر» اعلام مي كند. نگرش به سياق تاريخي اين متون، بر اين هدف تأكيد دارد، از آن رو كه نخستين متن، بيانگر اولين جرقه هاي نهضت حسيني است و متن دوم را امام ميانه راه، فرمود و نص سوم را در روزهاي پاياني گفت كه نمايانگر هدف اصلي است؛يعني امر به معروف و نهي از منكر از آغاز تا لحظات پاياني، همراه [قيام و] طريق حسيني است.


پاورقي

[1] مقتل الحسين، عبدالرزاق مقرّم، ص‏156، چ قم.

[2] همان، ص‏218.

[3] همان، ص‏232.