بازگشت

آيا چگونه حسين بيعت كند


بخدا قسم بسي غريب و شگفت آور است كه: يزيد معروف و مشهور به تبهكاري و فجور پيراهن خلافت مانند محمد [ص] پيغمبري را كه براي تكميل مكارم اخلاق برانگيخته شده دربركند و مانند حسين بن علي [ع] پسر و حبيب اين پيغمبر هم زنده باشد!

يزيد با آنكه بحالت روحي حسين دانا بود و سينه ي حسين [ع] را مانند آتش فشاني قريب الانفجار ميديد بسكوت و سكون او با وجود اين همه تأثرات و ناملايمات قانع نشده و بالاتر از همه ميخواست كه حسين بخلافت او هم نسبت برسول خدا (ص) اعتراف كند - آيا چنين امري از محالات شمرده نمي شد؟!

اعتراف حسين (ع) بخلافت يزيد عبارت از اين بود كه حسين حسين نيست - يعني حسين بقبول بيعت يزيد بايد دين جدش و تمام احساسات نيكو و گرامي عرب و تمام حقوق مسلمين و كليه ي آرزوهاي قوم خود را براي خشنودي يزيد بفروشد و اين مطلب براي حسين فضيلت و هر قهرمان فضائلي ممتنع و محال است - بعبارت ديگر


اگر حسين بيعت يزيد تن ميداد معني آن اين بود كه حسين ببرابر بودن فضيلت و رذيلت و يكسان بودن عدل و ظلم و يگانگي حق و باطل و يكي بودن نور و ظلمت و اتحاد علم و جهل اعتراف كرده و سبك و سنگين را در ترازوي عمل مساوي دانسته باشد.

آيا پس از تمام اين كيفيات سكوت و سكون مانند حسين كسي جايز است؟ زنهار زنهار!!

پاره اي از سبك مغزان چنين پنداشته اند كه اگر حسين (ع) از راه تقيه دست بيعت به يزيد ميداد بدين وسيله از شر بني اميه رها و از مكر آنان آسوده مي شد حرمتش محفوظ و خونش مصون ميماند ولي اين پندار پنداري بيمورد و خطا و وهمي دور و بيجا است زيرا:

يزيد متجاهر بفسق را با معاويه ي مكار ظاهرساز محافظه كار مقايسه نتوان كرد و بيعت مانند حسين وجودي بمانند يزيد جابر و عنودي بظاهر شريعت هم جايز نبود و بهمين جهت سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بن ابي بكر و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير نيز بر معاويه در باب ولايت عهد يزيد اعتراض كرده و تا زنده بودند از بيعت او انكار و امتناع نمودند و البته آقاي ما حسين [ع] باين امتناع و انكار سزاوارتر بود - و با صرف نظر و چشم پوشي از تكليف شرعي و توجه بجهت ديگري غير از ظواهر كتاب و سنت گوئيم:

امعان نظر دقيق و كنجكاوي در مدارك وثيق تاريخي و كتب معتبره بما ثابت ميكند كه آقاي ما حسين (ع) يقين داشت


دشمني بني اميه نسبت به او براي تشفي قلب خودشان حتما مستلزم كشتن او است [خواه بيعت كند و خواه نكند] و در جاهاي بي شمار تصريح مي نمود كه اگر در سوراخ جانوران هم برود بني اميه دست از او نكشيده او را بيرون كشيده و خواهند كشت چنانكه در بطن عقبه (يكي از منازل بين راه) به عكرمي فرمود:

«ليس يخفي علي الرأي و لكنهم لا يدعوني حتي يخرجوا هذه لعلقة من جوفي - مطلب بر من پوشيده نيست ولي اين گروه مرا دعوت نميكنند مگر اينكه اين خون بسته را از درون من بيرون كشند [كنايه از اينكه مرا بكشند]» و نيز ابن زياد نيت تشفي از كشتن حسين (ع) را در نامه اي كه به ابن سعد نوشت تأكيد نموده و چنين نگاشت: «حل بين الحسين واصحابه و بين الماء فلا يذوقوا منه قطرة كما صنع بالتقي الزكي عثمان بن عفان - يعني بين حسين و اصحابش و بين آب فاصله قرار ده و از آن قطره اي به آنها نچشان همچنانكه با پرهيزكار پاكدل عثمان بن عفان معامله شد» و نيز يزيد قصد انتقام را در اين شعر ظاهر ساخت:



لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل



از خندف نباشم اگر از كرده هاي بني هاشم انتقام نكشم.».

پسر پيغمبر (ص) تصميم آل حرب را بانتقام از آل علي دانا بود و مي دانست كه هر چند آل علي بظاهر مسالمت و اطاعت آنها كنند و هر چند كه آل حرب بدادن امان و ايمان ظاهرسازي نمايند. خيال انتقام از مغز آنها بيرون نخواهد شد خدعه ي پسر زياد به پسر عمش مسلم كه پس از دادن امان و گرفتن سلاح معذلك بكشتنش


همت گماشت و همچنين مكري كه معاويه با برادرش حسن (ع) بكار برده و پس از مصالحه و مصافحه و فرود آمدن از مقر خلافت باز او را بزهر بيداد بكشت اين علم امام را تأييد و اين يقين حسين (ع) را ثابت مي نمود - آيا پسر پيغمبر (ص) پس از تمام اين مطالب باز آزمايش كند و تجربه شده را تجربه نمايد؟ حاشا! پس حسين خواه بيعت كند خود را كشته ميديد و خواه بيعت نكند خود را كشته ميديد. لكن اگر بيعت مي نمود بايد با وجود كشته شدن مجد خويش و آثار جد خويش را نيز بكشتن دهد و اگر بيعت نكند با يك مرتبه مردن در آرزوهاي خويشتن و شعائر دين و شرافت جاويد را زندگي جاودان بخشد.