بازگشت

فضيلت


هر كس را بنگريم دوستدار فضيلت و دشمن رذيلت است مگر اينكه رذيلت فقط در نزد صاحب و داراي رذيلت عزيز است و هرگاه فضايل مانند وفاء و سخاء و صدق و صفاء و شجاعت و اباء و علم و عبادت و عفت و زهادت يك بيك شمرده شود حسين تاريخي مظهر تمام آن ها و قهرمان فضيلت است همچنانكه معارضين و مقابلين با او بتمام معني آئينه ي تمام نماي رزائل اند و منكري نمانده است كه نكرده اند (لا يتناهون عن منكر فعلوه) [1] .


و كار زشتي نماند كه بجا نياورده اند) - و بهمين سبب است كه نهضت حسين (ع) تمثال حقيقت و عدالت است و قهرمانان اين نهضت و داستان برترين مثال و نمونه ي فضيلت ميباشند همچنانكه حركت يزيد [2] هم مجسمه ي بطلان و شقاوت است و پهلوان اين حركت و


حكايت بزرگترين مثال و نمونه ي فجور و رذيلت است و همانا جنگ و جدال آن دو تن جز تمثيل و نمايشي براي مجادله ي حق و باطل نيست و هر چند حق را در آغاز ياور كم و با خواري ظاهري توأم است ولي در انجام با فتح و فيروزي همدم و با نصر و افتخار قرين و همقدم است (و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون) [3] .



پاورقي

[1] خودداري نمي‏کردند از کار زشتي که بجا مي‏آوردند - اشاره بذيل آيه‏ي مبارکه‏ي 82 سوره‏ي (مائده) -کانوا لا يتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا يفعلون - کفار بني‏اسرائيل هر زشتي بجا مي‏آوردند و خودداري نميکردند و چه بد ميکردند.

[2] صفحات مدونات تاريخ از مظالم يزيد و پرده‏دري که در ايام کوتاه عمر خويش از نواميس دين و هتک احترام حرمين (خدا و رسول) نمود پر شده و جاي تأملي باقي نمانده است و طبعا هر آنکس که در اين گناهان با او شرکت کرده يا در باب رسيدن او بخلافت شرکت نموده باشد (مانند مغيرة بن شعبه که او معاويه را وادار بجانشين کردن يزيد نمود و قصه‏ي او معروف است) البته شريک جرائم او محسوب است معاويه در انتصاب او بخلافت فرصت از دست نداده و پس از آنکه امر بر او مستقر کرديد دو مرتبه او را بامارت حج فرستاد و يکمرتبه بجنگي تابستاني مأمور ساخت و مرتبه‏ي ديگري او را بسرکردگي لشگر اعزام داشت و در حيات خود از مسلمانان خواهي نخواهي براي او بيعت گرفت و بکسانيکه نسبت باين کار با او مخالف بوده يا سرزنشش مي‏نمودند اعتنائي نکرد - تا در سنه‏ي 60 هجري معاويه بمرد و يزيد خود بپادشاهي مسلمانان و جانشيني نياکان کوس سلطنت بنواخت و سه سال تقريبا پادشاهي او به طول انجاميد.

در سال اول پادشاهي خود حسين ريحانه‏ي پيغمبر (ص) و باقيمانده‏ي خاندان او را بطوريکه در اين کتاب بشرح آمده بکشت و ذريه و اهل و عيال او را بدتر از ذريه‏ي مشرکين بشام باسيري برد - سوء نيتش تا اين حد نايستاد و فاجعه اولي را به فاجعه‏ي ديگري (که حره ناميده ميشود) تجديد کرد يعني مدينه‏ي پيغمبر را دچار بيم و هراس ساخت زيرا شهر مدينه و مجاورين آن نسبت به اعمال خلاف شرع يزيد انتقاد کرده و منکرات اعمال او را مخالفت نموده بودند و او در سال 63 هجري بتخريب مدينه همت گماشت (با آنکه در صحيح مسلم از پيغمبر (ص) روايت شده است که من اخاف اهل المدينة اخافه الله و کانت عليه لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعين - يعني هر کس اهل مدينه را بهراس اندازد خدا او را بهراس اندازد و لعنت خدا و فرشتگان و آدميان همگان بر او خواهد بود) بامر يزيد لشگريان او سه روز احترام حرم پيمبر را بردند و در اين سه روز از قتل و غارت و اسارت و تبه‏کاري به هيچ وجه دريغ ننمودند و بحدي در اين کار مبالغه نمودند و در خونريزي و دريدن پرده‏ي عصمت زنان مدينه چيزها گفته‏اند که بدن آدمي از شنيدن آن بلزره ميآيد و پس از آن قتل عام در عرب مسلمان بدري (کسي که درک جنگ بدر را نموده باشد) باقي نماند و قهرا از آنچه در مدينه باقي مانده بودند اقرار گرفت که آنها غلامان و کنيزان او هستند و در جنب اوامر او صاحب مال يا عرض يا رقبه‏اي نيست و هر کس را از اين بيعت با قساوت امتناع کرد بکشت (جز علي بن الحسين (ع) که باقي گذاشت) - بالاخره سال آخر سلطنتش را بمحاصره‏ي کعبه و سنگباران آن بوسيله‏ي منجنيقي که بکوه ابي‏قيس نصب نموده بود خاتمه داد و قتل در بلد حرام و شهر حرام را مباح ساخت يعني در محرم سال 64 بقصد نگونساري عبدالله بن زبير که خودش و همراهانش بمسجد الحرام پناه برده بودند خانه‏ي کعبه را در روز سه شنبه سوم ربيع الاول آن سال به آتش داده و پرده‏ها و سقف و دو شاخ (گوسفند قرباني اسمعيل که در آنجا باقي مانده بود) تمام بسوخت و يازده روز آتش در خانه‏ي کعبه فروزان بود تا در اين اثناء خبر هلاک يزيد که در چهاردهم ربيع الاول (10 نوامبر سال 682) واقع شده برسيد

[3] آيه 227 از سوره 26 شعراء يعني (زود است کسانيکه ستم کردند بدانند که پس از مرگ چه انقلابي آن‏ها را منقلب خواهد ساخت).