بازگشت

مقدمه مترجم


بسم الله الرحمن الرحيم

بعد الحمد و الصلوة

از آنجا كه ادوار زندگي بشر را اطواري و انواع كيفيات حياتي بني آدم را بمقتضاي پيش آمد زمان تحول و تطوري است پس از گذشتن قرنها و مضي سالها كه بتدريج در تمام شئون اجتماعي آدميان تجددي پديدار و در تمام اوضاع زندگاني انسان تنوعي پيدا آمد و در مستنبطات ملل عالم تطوراتي دست داده و در تصورات امم روي زمين تصديقاتي ضروري آمد. افكار عاليه تجدد خواه و عقول ساميه حقيقت جو بدانسان كه كاوش در بطون ارض را براي كشف كانها دنبال نمود جستجوي در اعماق امور معنوي را نيز براي درك حقايق اصليه سزاوار دانست و همان قسم كه تهيه وسايل پرواز در طبقات جو را براي سرعت سير و وصول بمقصد وظيفه خود ديد طيران در آسمان معاني را براي فهم دقايق عوالم باطني نيز شيمه ي مرضيه ي خويش قرار داد و چنانا كه از غوص در بحار ژرف اقيانوس پهناور طبعيت بتصرف درهاي گرانبهاي فرهنگ و معرفت و برطرف ساختن شبه و خزفهاي ننگ و جهالت نايل آمد از خوض در قاموس بي منتهاي مذهب و ديانت نيز به تفقه در مزاياي نواميس شريعت و زدودن زنگهاي خرافات و ضلالت كاميابي حاصل نمود همچنانكه از هر چيز عالم ماده و صورت تا به نتيجه و نهايت نرسد از او دست و دل برنگيرد


از هر چيز عالم باطن و حقيقت نيز تا علت و غايت نفهمد از آن ديده برندارد. هر چند بطور مطلق ادعا نتوان كرد كه آدمي بهر غايت و نهايتي دست يافته و يا خواهد يافت و از چهره زيباي ماده و صورت پرده بر گرفته و بكنه و درون درياي عميق معنا و حقيقت رسيده يا خواهد رسيد.

حاشا. ولي حس كنجكاوي بي منتهائي كه دست قدرت در فطرت اين هيكل خاكي مكنون ساخته او را در هيچ مرحله اي بخيال راحت نگذاشته و جبلت او را بمايه درك معاني وپي بردن بحقايق امور ظاهر و باطن تخمير و بر خوان نعماي فكرت و بصيرت طبع قانع و سازگار به او عطا نفرموده است و تا حدي كه عالم آفرينش بلطف آفريدگار خود نامحدود باشد خصلت حرص و آز براي اين زبده ي جهان خلقت يعني مشرف بتشريف آدميت براي پيدا كردن علل غائي آفاق و انفس نيز نامحدود خواهد بود و بمصداق لطيفه ي (مالا يدرك كله لا يترك كله [1] مركب فكرت او برهنمائي رايض عقل در اين ميدان بي انتهاي عالم طبيعت تا مسافتي كه تواند خواهد تاخت و بميزان شريفه ي و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا [2] برهبري نوح مجاهدت كشتي تعمق و تدبر را در محيط بي پايان حكمت و درايت رانده و تا بساحل هدايت پا ننهد دست بر نخواهد داشت شايد اين مدعا و گفتار ما همانا


بهره مندي روز افزوني است كه بشر را در رفع حوائج زندگاني حاصل آمده و هنوز دقيقه اي را بدون استفاده رها نميكند و كاميابي پياپي ايست كه آدمي را در درك حقايق معاني نصيب شده و آني را بدون فهم مطلبي ترك نمي نمايد.

قرنها بر مسلمين و شيعيان اميرالمؤمنين علي عليه السلام طي گشت و سالها از واقعه كربلاي امام سوم حسين سبط ارواحنا فداه گذشت صفحات كتب پر شد و برگهاي صحائف سياه گرديد مجالس تعزيه داري تشكيل و محافل سوگواري آراسته شد دوستان حسين (ع) دور هم گرد آمدند طرفداران آل رسول جمعيت نمودند گريه ها كردند و ناله ها برداشتند ولي چاره جز اذعان نيست و گزيري از اعتراف نباشد كه جز او حدي از شيعه و ويژه اي از اين طايفه مابقي ندانستيم كه اين گريه از چه راه و اين ندبه و ناله براي چيست. آنكس كه كتاب نوشت جز ظاهر صورتي از تاريخ طف و صورت ظاهري از واقعه كربلا نشان نداد آنكس كه مجلس تعزيه آراست جز قصد قربي و نيت زلفي در نظر نگرفت غافل از آنكه هر نگارش را روحي در بنياد و هر ظاهري را باطني در نهاد است و غرض از سازمان هر محفلي را گرفتن اثري و كاشتن هردرختي را برداشتن ثمري در نظر ميباشد و روح قربي و باطن زلفي درصورتي مقرون بحقيقت و بسته بصداقت است كه آدمي را از آن نيت فضيلتي افزون و قاصد را از آن كردار شرافتي علاوه گردد چه بسا گفتار بيكردار كه به پشيزي نيرزد و چه بسا خرمن طاعت بي اخلاص كه بنيم جو خريداري نشود. پس حقيقت قربي و تقرب بحسين (ع) متصف شدن بصفات او و معناي زلفي و خشنودي او تخلق به اخلاق آنحضرت باشد و بس.


اثرات نهضت حسيني و قيام اباعبدالله ارواحنا فداه بالاتر از آن بود كه در نظر ما جلوه گر مي شد و برتر از آن كه بخواطر ما خطور مي نمود بلكه تاويلات و تعبيراتي كه از اين حركت عظيم و جنبش خطير در دماغهاي ضعاف از شيعه و مسلمانان مي شد موضوع را در انظار بسي كوچك نمايش ميداد و در عين حال كه قصد اصلي تعظيم بود جنبه ي تحقير بخود ميگرفت و حقا صاحب اسلام و ناهض اين نهضت مهم تاريخي دنيا به پاره اي از اين تاويلات و غالبي از اين تشكيلات رضا نميداد و مقتضاي عالم تجدد تجديدي را ضروري و تحديدي را حتمي دانسته براي برگرفتن پرده از اين حقيقت تابان و زدودن غمام از چهره ي اين آفتاب درخشان مرداني نامي و قهرماناني گرامي لازم داشت كه بتدريج دست قدرت خالق موجودات و توجه حضرت سيد كائنات بايستي از ميان اين توده ستوده بيرون داده تا آنها منظور اصلي را ظاهر و مقصود واقعي را با هر يعني حق را بمركز اوليه خود برگشت دهند و حقيقت را در نظر صاحبنظران آشكار و روشن فرمايند.

نيك فرجاني نژاد ايراني و حسن عاقبت شيعيان ايران كه همواره بگواهي تاريخ دوران و مرور زمان پس از هر دوره بدبختي روزگاري خوش براي او پيش آمده و بعد از هر مسكنت و بيچارگي ايام فرح و فرجي براي آن رخ نموده است سبب شد كه عطوفت كردگار و حمايت پروردگار اين جامعه را خرسند و سربلند و اين توده را خشنود و مباهي ساخته پس از آنهمه نكبت و نگونساري كه در طي سالهاي متمادي دچار آن بوده و آنهمه رنج و المي كه در قرون اخيره تحمل مي نموده از پس ابر نوميدي آفتابي سر بر زده و


از پشت پرده ي افسردگي دلارائي رخ نمائي فرمايد يعني طليعه كوكب همايوني از مطلع سعادت ايران طالع و خورشيد وجود اعليحضرت همايون شاهنشاه اسلام پناه رضا شاه پهلوي خلد الله ملكه و سلطنة از شرق شرافت اين كشور تابان گرديده تا با كياست فرزانه خود بر كالبد خسته اين مرز و بوم رواني بخشد و بهمت مردانه ي خويش غبار اوهام و ناداني را از چهره خواطر و آراء اين جامعه بزدايد.

بكمك اين همت بلند و شهامت ارجمند دانشمندان وقت شناس و فرزانگان غنيمت جو نيز موقعي بدست آورده و براي آنكه وقت استفاده از دست نرود و در نزد وجدان شرمسار و خجل نمانند در تكاپو افتاده نتيجه زحمات چندين ساله و تحقيقات عمرانه خويشرا بمعرض ظهور و نمايش آورده يعني در مقام آن برآمدند كه گمشدگان وادي ناداني را رهبري و دور افتادگان از طريق حقيقت را رهنمائي فرموده و لب لباب معاني را از قشر الفاظ خارج و نور حقيقت را از درون حباب مواد آشكارا ساخته در اثر نشر نامه هاي حكمت آميز و بكار انداختن خامه هاي معرفت انگيز گروهي غايات عاليه عالم تكوين را وانمود كرده و از راه استخدام مظاهر طبيعت امور دنياي مردم را تأمين و دسته اي جهات ساميه عالم تشريع را بمعرض شهود آورده و از راه تشريح خدمات اولياء ديانت مباني امور ديني جامعه را تعمير و آنان را بحاق حقايق هدايت نمايند.

از جمله اين گروه معرفت شعار الحجة النحرير فيلسوف الفقهاء و فقيه الفلاسفه سيدنا هبة الدين شهرستاني ادام الله ظله مي باشد كه دامن همت بر كمر زده و خامه معرفت بر كف گرفته مجسمه دلرباي


حجت حق و فداكار مطلق امام الكونين ابي عبدالله الحسين صلواة الله عليه را در نظر عموم مردم عالم برپا داشته و با قلم تواناي خويش بهمگان نشان داده است كه حسين عليه السلام آنكس نيست كه تاكنون دعوي شناسائي او در بين بوده و آقاي ما سيد الشهداء تنها همان امام غريب و مظلوم و بينوائي نميباشد كه نادان خارجي بفكر ناتوان خود به او معترض و عوام داخلي بتصور ضعيف خويش درباره او تصديقي مي نموده است. بلكه با نگارش كتاب (نهضت الحسين) كه اينك ترجمه آن بنام (عظمت حسيني) بخامه ناتوان و فكر نارساي اين ناچيز از نظر خوانندگان محترم ميگذرد قضيه ي قيام و نهضت و اقدام و حركت سيد مظلومان و شكننده ي پشت ظالمان سبط دوم خاتم پيمبران را با صورتي زيبا و معاني دلربا بطوري جلوه داده كه نه مجال انكار مقام او براي دشمن باقي و نه از حقيقت نتيجه ي اين اثر تاريخي دقيقه اي براي دوست مستور مانده است يعني آنكس كه با نظر دقت بخواند ميداند كه: كردار حسين سرمشق فداكاري و رفتار حسين نقشه سعادت طلبي است - پندار حسين براي جوانان دنيا بهترين راهنماي ايفاي وظايف شرافت و شعار حسين براي سربازان عالم روشنترين مشعل اجراي دقايق شهامت است - حسين مظهر اتم صداقت و صفاست - حسين مظهر اكمل سماحت و وفاست - حسين سر باخت ولي با ظالمان نساخت - حسين در قتلگاه شرافت جان سپرد ولي بستمكاران دست بيعت و اطاعت نسپرد - حسين هر چه داشت در كف گذاشت و يكباره بباد فنا داد ولي در برابر اجنبي سر تمكين ننهاد - حسين از خانه و خاندان و جوانان و كودكان خود چشم پوشي فرمود ولي در مقابل بيگانگان گردن خضوع و مذلت خم ننمود - حسين


براي بقاي ملت و دوام قوميت خود هيچ سدي را مانع نديد - حسين براي پيش بردن مقصود و مرام مطلوب خويش هيچ زحمت و اذيتي را جلوگير ندانست - حسين از مردن نترسيد و ذلت و بي شرفي را مرگ حقيقي ميشمرد. حسين از كشته شدن بيم نكرد و بلندنامي را زندگي جاودان بشمار آورد - چنانكه او خود گفت: لا اري الموت الاسعادة و لا الحياة مع الظالمين الا برما [3] و خداي او فرمود: و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون [4] و اما سبب اينكه بخت يار و سعادت مددكار اين مستمند گرديد و بترجمه اين نامه مفتخر آمد آنكه علاوه بر عشقي كه خود به نشر ترجمه ي فارسي و انتشار آن بزبان ملي خويش داشتم و خواهان آن بودم كه برادران شيعي ايراني و جوانان هم ميهن گراميم از اين كتاب سودمند بهره مند و به احوال آقاي خود و سيد جوانان اهل بهشت و جهات اخلاقي و اجتماعي و فلسفي و ديني اين نهضت بزرگ تاريخي آگاه شوند قبول تقاضاي پاره اي از دوستان گرامي و اجراي امر برخي از استادان سامي و مربيان معنوي نيز بانجام اينخدمت موظفم داشتم بالاخص در موقعي كه خوشبختيم بيشتر و خوشوقتيم افزونتر گرديده و در زمان تشريف فرمائي حضرت علامه شهرستاني مؤلف ذيشان كتاب بتهران بشرف زيارتشان مفتخر شده و پس از استجازه براي ترجمه مورد تشويق آن حضرت


واقع بويژه سعادت ديگري كه نصيب آمد و در تشرف بآستان قدس علي بن موسي الرضا علي شارفها الاف التحية و الثناء ملازمت خدمت آن بزرگوار دست داد و ببذل نسخه ي مصحح چاپ دوم كتاب كه به همراه داشتند و نسبت بچاپ اول داراي مزايائي بود افتخارم را مزيد و بترجمه ي آن مأمورم داشتند و تا سعادت درك خدمتشان در ارض اقدس نصيبم بود با كمي وقت و قلت سرمايه ي علمي قسمت مهم از ترجمه بر خود آنحضرت قرائت گرديد و به تصحيح و ترغيب بر اين بنده منت مي نهادند و بالاترين نعمت و والاترين منت آنكه نسخه ي خطي دو فصل آخر كتاب كه هنوز در نسخه ي چاپ عربي بطبع نرسيده باين ناچيز مرحمت و اين عطوفت موجب مزيت نسخه ي مترجم بر اصل نسخه ي مطبوعه گرديد.

اميد كه اين خدمت نالايق در درگاه ذيجاه حسيني روحي فداه پذيرفته شود و ذخيره اي در عالم باقي براي نويسنده ي اصل و مترجم و خواننده هر سه باشد زيرا: و ما عندكم ينفدو ما عند الله باق [5] .

و هم منظور نظر ارباب فرهنگ و معرفت و اصحاب اخلاق و فضيلت واقع گرديده هرگاه لغزشي در نگارش و عبارات و ترجمه و اشارات ملاحظه فرمايند بتذكار آن قرين تشكر و امتنانم ساخته از تاديب و تربيتم مضايقه و دريغ نفرمايند و ذكر فان الذكري تنفع المؤمنين [6] و صلي الله عليه محمد و اله الطاهرين.

العبد عليرضا خسرواني



پاورقي

[1] آنچه را که تمام آن درک نشود تمام آن ترک نشود کنايه از اينکه چون با تمام عملي دسترس نباشد نوميد نبايد بود و تا بحدي که دسترس است تعقيب بايد نمود.

[2] آيه 69 سوره 29 (عنکبوت) و آنانکه در راه ما مجاهده و کوشش نمايند البته ما هم براههاي خود آنها را رهنمائي مينمائيم چرا که خدا با نيکوکاران است.

[3] مرگ را جز خوشبختي و زندگي با ستمکاران را جز نکبت و ملامت نمي‏بينم.

[4] آيه 163 سوره 3 (آل عمران) البته گمان مبر کساني که در راه خدا کشته ميشوند مرده‏اند بلکه زنده‏اند و در نزد پروردگارشان بروزي او متمع‏اند.

[5] آيه 98 سوره 16 (النحل) آنچه شما داريد نابود ميشود و آنچه نزد خداست باقي و هميشگي است.

[6] آيه 51 سوره 55 (و الذاريات) و يادآوري کن زيرا يادآوري و تذکر مؤمنين را سود ميدهد.