بازگشت

خاتمه در بيان قوت ايمان و اراده ي حسين بن علي


[1] .

از بيانات سابقه معلوم گرديد كه از اول ظهور اسلام و دعوت به عقيده ي توحيد، تنازع و مخالفت، ميانه ي پيغمبر اكرم و ابوسفيان و اميرالمؤمنين علي (ع) و


معاويه و حسين (ع) و يزيد، سلسله اي از منازعات ميانه ي عدل و ستم و حق و باطل بود. و علما و سياسيون بني هاشم، يا حزب علوي، كوشش داشتند كه قوانين عقل و اسلام نافذ و پايدار گردد؛ چنان كه حزب اموي و رؤساي بني اميه براي تأسيس سلطنت مطلقه كوشش داشتند. و معلوم است هر يك از افراد برجسته ي اين دو حزب - كه در پيشرفت و نفوذ مرام خود كوشش مي كردند - در اثناي معارضه و مبارزه، آثار روحي و ملكات نفسي خودشان را به اندازه ي سعي خود بروز مي دادند. موضوع بحث ما اين است كه آنچه از آثار عظمت و عزت نفس از حسين بن علي (ع) در اين فداكاري مهم، در مرام اسلام بروز كرده، به طور اختصار به آن اشاره بنماييم: اگر فضائل نفس را به دقت بنگريم، از يك فضيلت با اهميت، يعني از فضيلت ايمان قلبي به خداوند حكيم داناي قادر - كه اين ايمان اثر نظر دقيق به مصنوعات الهي و حكمت ساريه در عالم وجود است - طلوع و نمو مي كند و در حقيقت اين فضيلت سرچشمه ي فضائل است و از نفس، جبن و نفاق و ريا و متابعت باطل را دور مي كند، و از اين فضيلت و ايمان - كه نشانه ي استقلال و حريت نفس است از قيد اسارت اوهام و خرافات و باطل - دو فضيلت ديگر، يعني فضيلت امر به معروف، يعني دعوت به نيكوكاري، يا استقلال و قوه ي اراده، و فضيلت نهي از منكر، يعني نصيحت برادران انساني كه از زشتي دوري كنند، يا استقلال رأي و حريت آن، بروز و ظهور مي كند.

حسين بن علي (ع) در روز عاشورا - كه روز تهاجم بلاد و شدائد بر او بود - فضائل سه گانه را، كه سه ركن فضيلت اجتماعي است، كاملترين و بهترين مظهر بود. آثار استقلال نفس و استقلال اراده و رأي، كه از خصائص نابغه هاي دنيا است، از روز اول نهضت او در وجود كريمش پديدار بود. جز خداوند حكيم و توانا، موجودي را اعتماد و وثوق نداشت. مصائب و


بلاها را اراده ي خداوند تعالي، و تحمل آن را مصلحت خويش مي دانست و مي گفت: «لأرجوان يكون خيرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا.» و در ضمن نامه ي وصيت خود، كه به محمد حنفيه تسليم كرد، مي فرمايد: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة محمد (ص) اريد الامر بالمعروف و النهي عن المنكر.» و در نهي از ستم و اعمال جائرانه ي بني اميه و يزيد، علاقه مندي او به حفظ جامعه ي اسلامي و متانت قوانين اسلام و استقلال رأي، از وجود كريمش به روشني ظاهر است. حقا و از روي تحقيق علمي، بدون تأثر از عقيده ي موروثي، به نظر انصاف، سيره ي مباركه ي اين شهيد راه عدل را مي نگريم، اعتراف به عظمت نفس و ارجمندي فكر و نبوغ او مي كنيم؛ و بايد سيره ي شريفه ي اين شهيد، براي مسلمين بهترين معلم و هادي راه تقوي و فضيلت باشد.



پاورقي

[1] و در خاتمه، اين نکته نيز ناگفته نماند که جنايات و حرکات ناهنجار يزيد بن معاويه به حدي بوده است که جاحظ با اين که به گفته‏ي مسعودي در مروج الذهب (ص 135، ج 4، ط مصر) عثماني بوده، و با انحراف مشهور، در يکي از رسائل خود که در صفات 80 - 72 جزء سيم عصر المأمون درج گرديده است، مي‏گويد: «فالفاسق [يزيد] ملعون و من نهي عن نهي الملعون فملعون.» وليکن مهاجر عاملي در کتاب ذکري الحسين (ص 169، ج 1، ط صيدا) در طي کلمات جاحظ که از کتاب ادب الجاحظ (ط مصر) تأليف حسين سندوبي، نقل مي‏نمايد، عبارات عربي فوق را چنين ضبط مي‏کند: «فالفاسق ملعون و من نهي عن شتم المعلون ملعون.» و جلال الدين سيوطي در تاريخ الخلفاء مي‏نويسد: «لعن الله قاتله [قاتل الحسين] و ابن‏زياد و يزيد ايضا.» و طي قصيده‏اي که در نامها و سنين فوت خلفا ساخته است، مي‏نگارد: «ثم اليزيد ابنه اخبث به ولدا / في اربع بعدها ستون قد قبرا»؛ يعني زمامدار توده، پس از معاويه پسرش يزيد بوده، و چه ناشايست فرزندي مي‏بوده، و در سال 64 هجري خاک تن ناپاکش را در ربوده. و ابوحامد محمد غزالي (متوفاي 505 ه) در تأليف خود، احياء العلوم (ص 113 - 112، ج 3، ط 1، اسلامبول) تحت عنوان «اللعن»، نسبت به لعن يزيد اشکالاتي وارد ساخته و فقيد سعيد علامه حاج سيد حبيب الله خوئي آذربايجاني در تأليف خود، منهاج البراعة في شرح نهج‏البلاغة (ص 245 - 243، ج 6، ط 1، تبريز) به اجوبه‏اش پرداخته. و در پايان گفتار، اين هم ناگفته نماند که آقاي شهرستاني در نهضة الحسين (ص 14، ط 2، بغداد) مي‏نويسد: «يزيد بن معاويه سه سال تقريبا حکمراني کرد. در سال نخستين، يعني سنه‏ي 61 ه، وسائل حدوث وقعه‏ي طف را با آن شکل اسفناک فراهم نمود، و در سال 63، سپاهيان وي پس از جنگ شديد با مردم مدينه در «حرة» (به فتح حا، جايي در خارج مدينه بوده که وقعه‏ي حرة در آن جا رخ نموده)، سه روز مدينه‏ي منوره را به جهت نقض بيعت و انکار کردن اهالي آن شهر، مر کارهاي ناشايست يزيد، قتل و غارت کردند. و در اواخر عمرش، يعني در سال 64 ه، به حصار کعبه‏ي معظمه، جهت برانداختن عبدالله زبير، که بر بيعت وي تن در نداده بود، حکم داد، و در اثناي محاصره در چهاردهم ربيع الاول از سال شصت و چهارم هجري، مطابق دهم نوامبر از سال 683 ميلادي، هلاک شده.» اه. به اختصار.