بازگشت

نشر حسين بن علي فضائل اهل بيت را


يكي از مشكلاتي كه معاويه در وصول به مقصود و مستقر كردن سلطنت در خاندان خود به آن تصادف مي كرد، مقام روحي و فضائل فطري علي بن ابي طالب (ع) بود كه علما و فقهاي صحابه از زبان پيغمبر اكرم تصريحات در بيان آن فضائل شنيده و در ميان صحابه منتشر و متواترا به تابعين رسيده بود. [1] معاويه اهتمام داشت هرقدر ممكن شود از آن فضائل پوشيده گردد، چنان كه به وسيله ي سمرة بن جندب - به طوري كه سابقا ذكر رفت - آيه ي قرآني را در ذم علي (ع) مي خواست تفسير كند. كم مانده بود كه شبهه در دلها ايجاد كند. حسين بن علي (ع) در حفظ و انتشار آن فضائل اقدام مؤثري كرد. شيخ طبرسي [2] در كتاب الاحتجاج (ص 154، ط تبريز، 1286 ه) مي گويد:«فلما كان قبل موت معاوية بسنتين حج الحسين (ع) و عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس معه و قد جمع الحسين بن علي (ع)


بني هاشم رجالهم و نسائهم و مواليهم و شيعتهم من حج منهم و من لم يحج و من الانصار ممن يعرفونه و اهل بيته ثم لم يدع احدا من اصحاب رسول الله (ص) و من ابنائهم و التابعين و من الانصار المعروفين بالصلاح والنسك الا جمعهم فاجتمع اليهم بمني اكثر من الف رجل و الحسين (ع) في سرادقه عامتهم التابعين و ابناء الصحابة فقام الحسين (ع) فيهم خطيبا فحمد الله و اثني عليه ثم قال اما بعد فان هذا الطاغية قد صنع بنا و بشيعتنا ما قد علمتم و رأيتهم و شهدتم و بلغكم و اني اريد ان اسألكم عن اشياء فان صدقت فصدقوني و ان كذبت فكذبوني اسمعوا مقالتي و اكتموا قولي ثم ارجعوا الي امصاركم و قبائلكم من امنتم و وثقتم به فادعوهم الي ما تعلمون فاني اخاف ان يندرس هذا الحق و يذهب و الله متم نوره و لو كره الكافرون فما ترك الحسين (ع) شيئا انزله الله فيهم من القرآن الا قاله و فسره و لا شيئا قال الرسول (ص) في ابيه و امه و اهل بيته الا رواه فكل ذلك يقول الصحابة اللهم نعم قد سمعناه و شهدناه و يقول التابعون اللهم قد حدثناه من نصدقه و نأتمنه حتي لم يترك شيئا الا قال ثم قال انشدكم بالله الا رجعتم و حدثتم به من تثقون به ثم نزل و تفرق الناس علي ذلك.» [3] و به اين واسطه، عمليات و دسائس معاويه عقيم ماند.



پاورقي

[1] علامه آقا شيخ جواد بلاغي - رحمه الله - که از مفاخر علماء شيعه بود، در تفسير خود (ص 113، ط سوريا) مي‏ويسد: «اخرج احمد في مسنده عن ابن‏عباس و في الدر المنثور (في التفسير بالمأثور للسيوطي) اخرج ابونعيم في الحلية عن ابن‏عباس قال قال رسول الله (ص) ما انزلت آية فيها يا ايها الذين آمنوا الا و علي (ع) رأسها و اميرها... و في الصواعق اخرجه الطبراني و ابن ابي‏حاتم عن ابن‏عباس و اللفظ الا و علي (ع) اميرها و شريفها.» (مؤلف). حاصل ترجمه‏ي حديث مزبور اين است: «رسول خدا فرمود: هر آيه‏اي از آيات قرآن مقدس که محتوي جمله‏ي يا ايها الذين آمنوا باشد. علي (ع) در رأس آن واقع شده، و امير شريف همان آيه‏ي شريف خواهد بود.» (چرندابي).

[2] علامه شيخ آقابزرگ تهراني، نزيل نجف، در تأليف نفيس خود، الذريعه الي تصانيف الشيعة (ص 281، ج 1، ط 1، نجف) مي‏نويسد: «کتاب الاحتجاج از کتب معتبره و محل اعتماد بزرگان علماء بوده، و مؤلف آن، شيخ جليل، ابومنصور احمد بن علي بن ابي‏طالب طبرسي، از مردم قرن پنجم هجري و اوائل سده‏ي ششم را نيز درک کرده و از مشايخ ابن شهر آشوب، صاحب المناقب، که به سال 588 هجري در حدود صد سالگي درگذشته، به شمار مي‏رود. و کتاب مذکور، بر احتجاجات پيغمبر اسلام و ائمه اطهار و بعضي از صحابه و ذريه و علماء اخيار محتوي مي‏باشد، و در ايران و نجف به چاپ رسيده است.».

[3] حاصل ترجمه اين است: «حضرت حسين دو سال پيش از فوت معاويه با همراهي عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس با عده‏اي به حج رفته و در مني، زياده از هزار مرد، جز از زن، از بني‏هاشم و شيعيان و اصحاب و انصار و تابعان، بر اطراف وي گرد آمدند و آن حضرت خطبه‏اي در آن جا ايراد فرمودند. پس از حمد و ثناي الهي اظهار داشتند که اقدامات ناپسند اين طاغي را (يعني معاويه) که تاکنون درباره‏ي ماها و شيعيان ما به جا آورده است، البته همه ديده‏ايد و يا شنيده‏ايد، و من مي‏خواهم که درباره‏ي پاره‏اي چيزها از شما پرسشي کنم؛ اگر چنانچه راست گفتم، مرا تصديق نماييد وگرنه تکذيبم کنيد؛ گفتار مرا شنفته و پوشيده بداريد و سپس به سوي بلاد و قبايل خود برگشته، بر کساني که بر آنها وثوق و باور داريد، برسانيد، که مي‏ترسم حق مندرس شده و از بين بورد؛ خدا هم نور خود را تمام خواهد کرد. پس حسين بن علي (ع) در تفسير آياتي که درباره‏ي آنان نازل گرديده، و يا در بيان رواياتي که از پيغمبر اسلام در خصوص اهل بيت و پدر و مادر آن حضرت در رسيده، ابدا فروگذاري را نکردند. ياران و تابعان نيز فرمايشات او را از ته دل تصديق و گواهي دادند؛ تا در پايان بيان فرمودند: هنگامي که به زاد بوم خويش برگشتيد، بيانات مرا به مردم امين و موثق برسانيد و هرگز سست عنصري را روا نداريد.» (به کتاب منتهي الامال، ص 157، ج 1، ط تبريز، تأليف محدث قمي نيز بازگشت نمايند.).