بازگشت

مقدمه به قلم مؤلف


دين اسلام كه در اوائل قرن هفتم ميلادي [1] براي پرستش يگانه خداوند قادر و بركندن ريشه ي بت پرستي و نشر عدالت و فضيلت ميانه ي بشر، در بطحاء مكه [2] ظاهر گرديد، و با انقلابي كه در تصادف خود با عدالت شرك و رذائل جاهليت توأم گرديد، مانند سائر انقلابهاي اصلاحي و ديني - كه در اثر آن، نوع انسان به طرف تكامل و تعالي حركت كرده - از پيروان با ايمان و تقواي خود فداكاريهاي با اهميتي ديد و تاريخ به ذكر نام با افتخار آنان كفيل است. وليكن فداكاري اي كه حسين بن علي (ع) - كه از پيشوايان و استوار كنندگان اين دين است - در سنه ي 61 هجري براي نشر عقيده ي توحيد و بث روح عدالت و مواسات و مؤاخات كرد، فداكاري اي حيرت انگيز است. اگر وراثت آثار ادبيه و ملكات فاضله و انتقال آن را از پدر به پسر معتقد بوده و مرام او را بسنجيم، عجب نيست او را يكي از نوابغ و مفاخر دنيا و نوع بشر بشماريم، زيرا كه اين شهيد راه حق و عدل، ثمره ي قلب بزرگترين مصلح و نابغه ي عظيم دنيا، يعني


محمد عربي (ص) بوده و در علم و عمل تربيت شده ي حجر [3] حكيم دلير اسلام، علي، أميرالمؤمنين (ع) مي باشد. البته بايد فضائل روحي و عظمت نفس پدر و جد خود را وارث و سرچشمه ي علم باشد.

سيزده قرن از اين حادثه ي تاريخي مي گذرد. شدت ستم و جوري كه از امويان به حسين بن علي (ع) - كه داعي توحيد، و امام عادل، و بزرگترين شخصي روحي اسلام بود - در رسيده،

[4] چشم مسلمانان، بلكه چشم كساني را از بشر كه داراي عاطفه ي انساني هستند، [5] گريان، و دلها را مجروح كرده، و مسلمانان هيچ وقت فراموش نكرده و نخواهند كرد كه ريحانه ي پيغمبر اكرم و سيد شباب اهل جنت، به شمشير گروه بي رحم، با آن شكل فظيع، كشته گشت. وليكن مفكرين و بزرگان اسلام كه مي خواهند حقائق نوراني و اصول ساميه و قواعد نافعه ي اسلام را به اهل عالم و پيروان اديان ديگر معرفي كنند، بايد عظمت نفس و فضائل روحي و شجاعت و شهامت اين شهيد راه عدل و توحيد را، كه روز عاشورا روز جلوه ي آن بود، معرفي كنند تا به آن واسطه اهل


عالم را به حقائق و معنويت اين دين، كه دين علم و عقل است و چنين نابغه را تربيت كرده، آشنا كنند، و پيروان دين اسلام و قرآن كه حسين را شهيد راه عدالت و حق، و نهضت او را قويترين سبب حفظ معالم دين و قرآن مي دانند، بايد به فضائل و بزرگي نفس او نگريسته، از ارشاد و هدايت او مسترد شد و مهتدي باشند، نه اين كه از روحانيت او دور شده و به صرف گريه قناعت كنند. و در حالي كه اندوه و اسف از اين حادثه ي جانسوز داريم، بايد به ديده ي بصيرت بنگريم كه شهادت اين عادل براي زنده كردن عقيده ي توحيد و عدل و حفظ آن بوده است و بس.

در ضمن مطالعه در تاريخ اين واقعه، به كلمات و اشاراتي از خود امام شهيد و يا سائر ائمه اطهار (ع) و يا روات و مورخين ثقات، تصادف مي كردم كه مرا به يك سلسله از حقائق در عظمت نفس حسين (ع) و اسراري در حدوث اين واقعه راهنمايي مي كرد، كه در كتب مؤلفين و مورخين ذكري از آنها نرفته، و من ذكر و تحرير آنها را در اين عصر لازم مي ديدم، ليكن تراكم افكار و حوادث روزگار مانع بود. و سپاسگزارم كه تحريص و ترغيب عالم و محقق جليل، آقاي حاج ميرزا عباسقلي (واعظ چرندابي) اين موانع را خرق، و همت مرا بر اتمام اين رساله تحريك كرد، و اين تشويق از حسنات ايشان به شمار مي رود؛ حفظه الله علما للعلم والدين.

ابوعبدالله زنجاني



پاورقي

[1] پيغمبر اسلام در سال 570 ميلادي در مکه‏ي معظمه متولد، و سال 610 م در حدود چهل سالگي به رسالت مبعوث گرديده. (چرندابي).

[2] فخرالدين طريحي (متوفاي 1085 ه) در مجمع البحرين، بطح، مي‏نويسد: «ابطح مسيل واسعي بوده در وادي مکه که داراي سنگريزه‏ها است، و اولش در منقطع شعب (دره) ميان مني و آخرش به مقبره‏اي اتصال دارد که مردم مکه آن را معلي مي‏نامند؛ و بطحاء نيز مانند ابطح است در معني، و از آن است بطحاء مکه.» و ياقوت حموي در معجم البلدان (ج 2) مي‏نگارد: «بطاح به کسر «با» جمع بطحاء است، به غير قياس.» ابن‏اعرابي مي‏گويد: «قريش بطاح، کساني هستند از قريش که در شعب سکني دارند، و قريش ظواهر، آنهايند که در خارج شعب منزل دارند، و اکرم ايشان قريش بطاح است. و بطحاء، در لغت، مسيلي را گويند که در آن سنگريزه‏ها باشد، و جمع آن اباطح است.» تا آن جا که مي‏گويد: «هر قطعه از اين زمين بطحاء است». (چرندابي).

[3] آغوش.

[4] ابوريحان بيروني در تأليف پر بهاي خود، الاثار الباقية عن القرون الخالية (ص 329، ط ليسيک، 1923 م) مي‏نويسد: «و فعل به [أي بالحسين (ع)] و بهم ما لم يفعل في جميع الامم باشرار الخلق من القتل بالعطش و السيف والاحراق و صلب الرؤوس و اجراء الخيول علي الاجساد» حاصل ترجمه اين است: از امويان بر حسين بن علي و خاندان و ياران وي مصائبي در رسيده که نظير آن مصيبتها در هيچ امتي بر شرار خلق نرسيده تا چه رسد به مردمان پاک سرشت؛ ماند کشتن با تشنگي و شمشير و احراق و مصلوب نمودن سرها دواندن اسبها در روي اجساد. (چرندابي).

[5] حرکات ناپسند و اقدامات وحشيانه‏ي امويان، به اندازه‏اي دلسوز و جانگداز بوده که مورخ مسيحي، جرجي زيدان، نيز از اين پيشامد تاريخي اظهار تأثر نموده و در تأليف خود، غادة کربلا (ص 225، ط 5، مصر) مي‏نويسد:«شب يازدهم ماه محرم، ماه از افق غم انگيز کربلا طلوع کرده و بر آن سرزمين خونين اشعه پاش گرديد. اگر چنانچه مي‏دانست که پرتو خود را بر زميني افکنده که تنهاي بي‏سر هشتاد و سه تن شهيد را با آن حالت فظيع در بر گرفته است، خود، اشعه‏ي خود را حبس کرده و از پرتو افکني بر آن سرزمين جدا خودداري مي‏نمود، تا مگر بر روي اين جنايت تاريخي - که مانند آن هرگز در تاريخ عمران ديده نشده است - پرده‏ي تاريکي کشيده و از انظارش مستور بدارد.» (چرندابي).