بازگشت

سيماي حسين از منظر مستشرقين، مصلحين، نويسندگان، شعرا


الف: مستشرقين يعني؛ غربيهاي كه دنبال شناخت شرق و فرهنگ آنان بوده اند نيز شخصيت والاي امام حسين، عليه السلام، را ستوده، هر كدام روي نكته اي اتكا نموده و آن را مظهر عظمت آن حضرت دانسته اند.

مسيو ماربين، خاورشناس آلماني مي گويد: هر صاحب وجداني زماني كه اوضاع آن عصر و كيفيت رسيدن بني اميه به مقاصدشان و تشكيل حكومت از سوي آنان را به دقت بنگرد و ملاحظه كند كه چگونه آنان مردم را به زير فرمان خود كشيدند و با اسلام بازي كرده، معارف الهي را تحقير و توهين نمودند،... ترديد نمي كند كه حسين با شهادت خود اسلام را زنده كرد... و مصايب و مشكلاتي كه بر حسين وارد شد، از قتل خود او و


برادران و فرزندان و يارانش و اسارت زنان و دخترانش، به پايان نرسيده بود، مگر اينكه پرده از سراير بني اميه و اعمال زشت آنان برداشت و بينش سياسي، در مسلمين پيدا شد و اسباب جنبش ضد يزيد و بني اميه فراهم و تثبيت گرديد و دولت آنان در خلال مدت كمي از هم ريخت. [1] .

توماس كارلايل انگليسي مي گويد: بهترين درسي كه از سرگذشت كربلا مي گيريم، اين است كه حسين و يارانش ايمان استوار به خدا داشتند، آنها با اعمال خود روشن كردند كه تفوق عددي در جايي كه حق با باطل روبرو مي شود، اهميت ندارد، پيروي حسين با وجود اقليتي كه داشت، باعث شگفتي من است.

يك مادام انگليسي مقاله اي مفصل تحت عنوان سه شهيد نوشته كه ملخص آن بنابر نقل، اين است: سه نفر در تاريخ بشريت براي اعلاي كلمه ي حق، جان بازي و فداكاري نمودند كه از ساير فداكاران و جانبازان گوي سبقت را ربودند:

اول: سقراط حكيم يوناني در آتن.

دوم: حضرت مسيح بن مريم، عليه السلام، در فلسطين. [2] .


سوم: حضرت حسين، عليه السلام، فرزندزاده محمد، صلي الله عليه و آله، پيغمبر مسلمانان.

آنگاه گفته است: هر گاه به تاريخ حالات و چگونگي شهادت و جانبازي هر يك از اين سه نفر شهيد سعيد، آگاهي حاصل گردد، تصديق مي شود كه جانبازي و فداكاري حضرت حسين، عليه السلام، از آن دو نفر (سقراط و عيسي) قويتر و محكمتر بوده است، به همين جهت، ملقب به سيدالشهدا گرديد، زيرا سقراط و حضرت مسيح، در راه حق به تفديه ي جان خود حاضر شدند ولي حضرت حسين، جلاي وطن اختيار نمود، در بياباني دور از جمعيت در محاصره ي دشمن واقع شد و عزيزترين عزيزانش را كه از دست دادن هر يك از آنها، از سر دادن خودش مهمتر بود، فداي حق نموده، به دست خود مقابل دشمن فرستاد و تمامي آنها را قرباني راه حق نمود.

بزرگترين دليل بر اثبات مظلوميت حسين مسلمانها، قرباني دادن بچه ي شيرخواره اش بود كه در هيچ تاريخي سابقه ندارد بچه شيرخواري را براي طلب آب بياورند و آن مردم ستمكار عوض آب، او را هدف تير جفا قرار دهند. اين عمل دشمن، اثبات مظلوميت حسين را نمود و به همين نيروي مظلوميت، بساط عزت خاندان مقتدر بني اميه را برچيد و رسواي عالمشان نمود، در اثر جانبازيهاي او و اهل بيت بزرگش دين


محمد، صلي الله عليه و آله و سلم، حيات نويني به خود گرفت. [3] .

واشنگتن ايرونيك، مورخ آمريكايي مي گويد: براي امام حسين ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن به اراده ي يزيد، نجات بخشد، ولي مسئوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمي داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او بزودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رهاساختن اسلام از چنگال بني اميه آماده ساخت، در زيرآفتاب سوزان سرزمين خشك و در روي ريگهاي تفتيده ي عربستان، روح حسين فناناپذير برپاست. اي پهلوان و اي نمونه ي شجاعت و اي شهسوار من، اي حسين! [4] .

ب: بعضي از سياستمداران و مورخان و مصلحان، اعم از فرق اسلامي و يا كفار و هندوها فكر و انديشه و راه و روش امام حسين را ستوده، و به اعتراف خود از آن حضرت، الهام گرفته اند:

از گاندي، مصلح بزرگ هند نقل شده كه گفته است: من براي مردم هند، چيز تازه اي نياوردم، فقط نتيجه اي كه از مطالعات و تحقيقاتم درباره ي تاريخ زندگي قهرمانان كربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند كردم. اگر بخواهيم هند را نجات بدهيم واجب است همان راهي را


بپيماييم كه حسين بن علي پيمود. [5] .

اين سخن فردي است كه جزء اهل مذاهب نيست، بلكه هندواست. و نيز محمد علي جناح، مؤسس پاكستان مي گويد: هيچ نمونه اي ازشجاعت، بهتر از آنكه امام حسين از لحاظ فداكاري و تهور، نشان داد، در عالم پيدا نمي شود. به عقيده ي من تمام مسلمين بايد از سرمشق اين شهيدي كه خود را در سرزمين عراق، قرباني كرد، پيروي نمايند. [6] .

مرحوم حاجي ميرزا حسين نوري، رضوان الله عليه، نقل مي كند كه: جيمز كارگرن هندوي هندي كتابي در تاريخ چين به زبان اردو كه زبان متعارف حاليه ي اهل هند است نوشته و آن را چاپ كردند، او در جلد دوم ص 111 به مناسبت ذكري از شجاعت، مي گويد: چون بهادري و شجاعت رستم مشهور زمانه است، ولي مرداني چند گذشته كه در مقابلشان، نام رستم قابل بيان نيست، چنانكه حسين بن علي كه شجاعتش بر همه ي شجاعان، رتبه ي تقدم يافته است چرا كه شخصي كه در ميدان كربلا بر ريگ تفته با حالات تشنگي و گرسنگي، مردانگي بكار برده باشد، كسي نام رستم را در مقابل او آورد كه از تاريخ واقف نباشد قلم كه را ياراست كه حال حسين را برنگارد و زبان كه را طاقت، كه مدح


ثابت قدمي هفتاد و دو نفر در مقابله ي سي هزار فوج شامي خونخوار و شهادت هر يك را چنانچه بايد ادا نمايد. نازك خيالي كجا اينقدر رسا است كه حال دلهاي آنها را تصوير كند و بر سرشان چه پيش آمد از آن زماني كه عمر سعد با ده هزار فوج دور آنها را گرفته تا زماني كه شمر ملعون سر اقدس را از تن جدا كرد، مثل مشهور است كه دواي يك دو باشد يعني؛ از آدم تنها كار برنمي آيد تا دومي برايش مددكار نباشد. مبالغه بالاتر از آن نيست كه در حق كسي گفته شود، كه فلان كس را دشمن از چهار طرف گير كرده است، مگر حسين و هفتاد و دو تن را هشت قسم دشمنان تنگ، كرده بودند با وجود آن، ثابت قدمي را از دست ندادند، چنانچه از چهار طرف ده هزار فوج يزيد بود كه بارش نيزه و تيرشان مثل بادهاي تيره، توفان ظلمت برانگيخته بودند.

دشمن پنجم، گرمي و حرارت آفتاب عرب بود كه نظيرش در زير فلك صورت امكان نپذيرفته... دشمن ششم، ريگ تفتيده ي ميدان كربلا بود كه در تمازمت آفتاب شعله زن و مانند خاكستر تنور گرم، سوزنده و آتش افكن بود. دو دشمن ديگر كه از همه ظالمتر يكي تشنگي، دوم گرسنگي... خواهش و آرزوي اين دو دشمن همان وقت كم مي شد كه زبانها از تشنگي چاك چاك مي گرديدند، پس كساني كه در چنين معركه هزارها كفار را مقابله كرده باشند، بهادري وشجاعت


برايشان حتم است. [7] 3

آري، اين سخن و قضاوت يك نفر هندوي بت پرست راجع به امام حسين و تحليل او از روحيات و شجاعت و شهامت آن حضرت است.

عقاد، نويسنده ي معروف مصري مي گويد: و شجاعة الحسين صفة لاتستغرب منه لانها «الشي من معدنه» كما قيل و هي فضيلة ورثها عن الاباء و اورثها الابناء بعده...؛ شجاعت حسين، صفتي نيست كه از او غريب باشد زيرا اين صفت مانند چيزي است كه از معدن آن بروز كرده باشد، شجاعت، فضيلتي است كه از آبا و نياكان خود به ارث برده و خود به ارث ثه فرزندانش داد. او در جنگ هاي متعدد از آفريقاي شمالي و طبرستان و قسطنطنيه حاضر بود و نيز با پدرش (علي، عليه السلام) در تمام وقايع و جنگهايي كه با مخالفين داشت، از واقعه جمل تا جنگ صفين شركت فرمود.

سپس مي گويد: وليس في بني الانسان من هو اشجع قلبا ممن اقدم علي ما اقدم عليه الحسين في يوم كربلا و قد تربي للشجاعة كما تلقاها في الدم بالوراثه؛ [8] .

در ميان افراد انسان، هيچكس آن توان و شهادت ندارد كه وارد صحنه اي بشود كه حسين، عليه السلام، وارد آن شد و اقدام بر حوادث سهمناكي كند كه حسين كرد و او براي شجاعت تربيت يافت و رشد نمود، همانگونه كه


شجاعت را در خون و عروق خود به وارثت گرفت.

توفيق ابوعلم، نويسنده ي بزرگ مي گويد: حسين، ملكه ي خطابه را به صورت ممتازي دارا بود. او در روز عاشورا ايراد خطابه مي كرد و حال آنكه جريان، بسيار خطرناك و بلا، سنگين شده و آن بزرگوار در تنگنا قرار گرفته بود و هول و هراسها پياپي روي مي آورد ولي اين مشكلات و حوادث سهمگين او را مردد و مضطرب نساخت و تغيير نظر نداد، در ميان گروه هاي اهل كوفه با ضميري نيرومند و قلبي ثابت و زباني آزاد، كه سخن سيل آسا از آن سرازير بود، چنان خطبه اي خواند كه شنيده نشد، نه قبل از او و نه بعد از او، سخنگويي آن گونه بليغ، سخن بگويد و بلاغت در گفتار داشته باشد. [9] .

شيخ محمود مدني، استاد و رييس دانشكده ي شريعت دانشگاه الازهر، مي گويد: حسين شهيد نمونه و برجسته ي مجاهدين راه خدا ديد كه بال و پر حق شكسته و باطل و از چهار سو راه را بر آن بسته است.

خود را ديد كه شاخ درخت نبوت و پسر آن امام شيردلي است كه هرگز از بيم و ذلت، سر به زير نينداخت. خود را ديد كه برطرف كردن اين حزن و اندوه و از ميان بردن اين تاريكيها به او حواله شده و از او خواسته شده است. صدايي از اعماق دلش او را ندا مي كرد: تو اي پسر پيغمبر، براي رفع اين شدايد هستي. خدا به جد تو تاريكيها را برطرف و حق را ظاهر و باطل را باطل ساخت تا بر او نازل شد «اذا جاء نصرالله والفتح» و مردم گروه گروه در دين خدا وارد شدند، پدر تو همان شمشير برنده و قاطعي بود كه در نيام نرفت تا گردنهاي مشركين را ذليل توحيد ساخت. برخيز اباعبدالله! مانند پدر و جدت جهاد كن و از دين خدا حمايت كن و ستمكاران را از بين ببر و زمين را از پليدي بغي و ستم پاك ساز...

پس حسين حق، چاره اي جز پاسخ به اين ندا و اجابت اين صدا نداشت و به كساني كه او را از قيام، باز مي داشتند و مي ترساندند، التفاتي نفرمود و شدت و قساوت دشمن و جسارت و بي اعتنايي او به احترام خاندان نبوت، او را از جهاد در راه خدا باز نداشت زيرا او مجاهدي بودكه به امر خدا قيام كرد و برايش تفاوت نداشت كه به ظاهر مغلوب باشد يا منصور، چون هر دو حال برايش شرافت بود؛ «قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين»، پس او در راه خدا و حق شهيد شد و كشندگانش به لعنت خدا و تمام ملائكه و مردم، گرفتار شدند و او به بزرگترين درجات، در نزد خدايش رستگار شد؛ مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الشهداء والصالحين. [10] .

علامه و دانشمند و نويسنده شهير لبناني، شيخ محمد جواد مغنيه


مي گويد:

محققا بايد اعتراف كنم كه در تعريف ماهيت اين مردم كلمه اي جامعتر از فرموده حسين بن علي، عليه السلام، نديده و نخوانده ام، آنجا كه مي فرمايد: الناس عبيد ا لدنيا و الدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت معايشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون؛ [11] يعني؛ مردم بنده دنيايند و دين شيريني بر سر زبان آنهاست و آن را مي چرخانند مادامي كه معيشت و زندگي آنها اقتضا مي كند. پس هنگامي كه دچار گرفتاري شدند، آن هنگام است كه دينداران بسيار كم خواهند بود.

علامه بزرگ، مرحوم شيخ محمد حسين آل كاشف الغطا،قدس سره، مي گويد: ولولا نهضة الحسين، و اصحابه يوم الطف لما قام للاسلام عمود و لااخضر له عود و لأماته ابوسفيان و ابناء معاوية و يزيد في مهده و لدفنوه من اول عهده في لحده؛ اگر نهضت حسين، عليه السلام، و ياران او در حادثه ي كربلا نبود، ستوني براي اسلام برپا نمي ماند و چوبي از آن به سبزي نمي گراييد و ابوسفيان و خاندان معاويه و يزيد، آن را در مهد از بين برده، از روز نخستين ظهورش آن را دفن كرده بودند.

و نيز مي گويند: فالمسلمون جميعا و الاسلام من ساعة قيامه الي قيام الساعة رهين شكر للحسين، عليه السلام، و اصحابه علي ذلك الموقف...؛ [12] پس


مسلمانان همگي و نيز اسلام، از لحظه ي قيامش تا قيام قيامت در گرو سپاسگزاري از براي حسين و ياران او بر آن موضع بسيار عالي و شكوهمندشان در حادثه ي كربلاست.

ج: بعضي از شعرا، هنر شعري خود را راجع به امام حسين، عليه السلام، نشان داده اند. مثلا علامه اقبال لاهوري گويد:



هر كه پيمان با هوالموجود بست

گردنش از بند هر معبود، رست



آن امام عاشقان، پور بتول

سرو آزادي ز گلزار رسول



الله الله باي بسم الله پدر

معني ذبح عظيم آمد پسر



بهر آن شهرزاده ي خيرالملل

دوش ختم المرسلين نعم الجمل



سرخ رو عشق غيور از خون او

شوخي اين مصرع از مضمون او



در ميان امت كيوان جناب

همچو حرف قل هو الله در كتاب



چون خلافت رشته از قرآن گسيخت

حريت را زهر اندر كام ريخت



خواست آن سر جلوه ي خيرالامم

چون سحاب قبله باران در قدم



بر زمين كربلا بايد و رفت

لاله و ويرانه ها كاريد و رفت



تا قيامت قطع استبداد كرد

موج خون او چمن ايجاد كرد



بهر حق در خاك و خون گرديده است

پس بناي (لا اله) گرديده است



مدعايش سلطنت بودي اگر

خود نكردي با چنين سامان سفر



دشمنان چون ريگ صحرا لاتعد

دوستان او به يزدان هم عدد



سر ابراهيم و اسماعيل بود

يعني آن اجمال را تفصيل بود






عزم او چون كوهساران استوار

پايدار و تند سير و كامكار



تيغ بهر عزت دين است و بس

مقصد او حفظ آيين است و بس



ماسوي الله را مسلمان، بنده نيست

پيش فرعوني سرش افكنده نيست



خون او تفسير اين اسرار كرد

ملت خوابيده را بيدار كرد



تيغ «لا» چون از ميان بيرون كشيد

از رگ ارباب باطل خون كشيد



نقش «الا الله» بر صحرا نوشت

بر سطر عنوان نجات ما نوشت



رمز قرآن از حسين آموختم

ز آتش او شعله ها اندوختيم



شوكت شام و فر بغداد رفت

قدرت عز ناطه هم از ياد رفت



تار مار از زخمه اش لرزان هنوز

تازه از تكبير او ايمان هنوز



اي صبا اي پيك دور افتادگان

اشك ما را بر مزار او رسان [13] .




پاورقي

[1] نوري، يحيي؛ فلسفه‏ي انقلاب حسين، ص 31، نقل از کتاب السياسة الاسلامية.

[2] عقيده‏ي مسيحيين اين است که عيسي را کشته‏اند و قرآن کريم آن را انکار مي‏فرمايد.

[3] سلطان الواعظين شيرازي، سيد محمد؛ شبهاي پيشاور، ص 547، نقل از دايرة المعارف قرن نوزدهم فرانسه.

[4] يزدي، محمد؛ حسين بن علي را بهتر بشناسيم، ص 224، نقل به واسطه از: حسين پيشواي انسانها.

[5] يزدي، محمد؛ حسين بن علي را بهتر بشناسيم، ص 223، نقل از مقدمه‏ي حماسه خورشيد.

[6] يزدي، محمد؛ حسين بن علي را بهتر بشناسيم، ص 223، نقل از نور دانش، سال سوم، ص 96.

[7] نوري، حاج ميرزا حسين؛ لؤلؤ و مرجان، ص 196 - 198. در عبارت ايشان تصرفي نکرديم.

[8] مصري، عباس عقاد؛ الحسين ابوالشهداء، ص 71.

[9] ابوعلم، توفيق؛ اهل البيت، ص 436.

[10] صافي گلپايگاني، لطف الله، شهيد آگاه، ص 313 - 314، صافي گلپايگاني، لطف الله؛ پرتوي از عظمت حسين، عليه‏السلام، ص 260 - 262، نقل از مجله العدل، شماره 9، سال 2، ص 6.

[11] مغنيه، محمد جواد؛ المجالس الحسينيه.

[12] کاشف الغطا، محمد حسين؛ جنة المأوي، ص 208.

[13] اقبال لاهوري، کليات اشعار؛ ص 75 و 74.